از «گداهای حرفهای» که بگذریم، بیشتر آنان که دست نیاز، پیش این و آن دراز میکنند، «نیاز» دارند.
بعضیها هم با آنکه نیازمندند، ولی روح بزرگ و «مناعت طبع»سبب میشود که از کسی چیزی به قول «صائب تریزی».
دست طلب چو پیش کس میکنی دراز
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش
با این حال، برخی از مردم چنان روح کوچک و همت کوتاه و احساس حقارت دارند که با رفتارشان نیاز به محبت را داد میزنند.
زبان حالشان گویا این است که «مرا دوست داشته باشید».
این، چه نامی دارد، جز «گدایی عشق» و «دریوزگی محبت»؟!
بلند همتان هیچگاه خودشان را ارزان نمیفروشند.
آنان که در مقابل یک چشمک و ناز و خنده خلع سلاح میشوند و سپر میافکنند و دامن اختیار از دست میدهند، قیمت خودشان را نمیدانند. از نرخ بازار ارزشها هم بیخبرند.
عشق و محبت، بسته به اینکه نسبت به چه چیز و با چه انگیزه و هدفی باشد، جایگاه متفاوت پیدا میکند، یا «طوق لعنت» میشود یا «مدال شرف».
یا پاک کنندة روح از تعلقات پست و وابستگیهای حقارت باز است، یا آلوده کنندة ذهن و دل و زبان و زندگی.
یا گوهری است در «گنجینة دل»،
یا جنس تقلبی است در حراج روزمرهای!
محبتی که با یک نگاه، یا شنیدن یک صدا یا دیدن یک عکس پیدا میشود، نمیتواند مجوزی برای تسلیم کردن خود به طرف مقابل باشد؛
چه دختر چه پسر.
چه آنکه خود را تسلیم یک پسر کند، به امید ازدواج آینده،
چه آنکه دل را در این قمار ببازد و به اسم «عشق» خود را اسیر یک «دام» کند و گرفتار «بند» و «کمند» شود.
تنها معشوقها نیستند که در دام محبت میافتند، گاهی عاشقان هم گرفتار میشوند. «باشد» و «موافقم»، باید دشوارترین کلامی باشد که پس از تأملها و مشورتها و آیندهنگریهای بسیار، از زبان خارج شود.
نه اینکه ترویج کنندة وسواس و دودلی باشیم ! نه بلکه هدف، یادآوری افقهای تاریک و مردابهای عفنی است که گاهی از چشم انداز و دید انسانهای کم تجربه و مبتدیان راه زندگی پنهان میماند.
«عشقبازی» جداست، «بازی با عشق» هم جدا.
اولی میان دو همدل و دلباخته است که چهرة روح خویش را در آینه جان یکدیگر میبینند. ولی...
دومی دام و فریبی است که بر دشت سادهلوحی دیگران گسترده میشود و عصمتها و گوهرهای عفاف را به یغما میبرد.
اگر دل باختن و محبت ورزیدنی هم هست، خوب است به چیزی باشد که بیرزد.
حیف است که دلها، بی در و دروازه باشند و عشقها، بیهویت و بیشناسنامه.
کاش انسانها به اندازة کالایی که میخرند، در دل بستنها و محبت پیدا کردنها هم حوصله و وسواس به خرج میدادند.
و...کاش عشق، این قدر حراج نبود!
منبع: حجاب ایران
نظرات
خواهرم اینقدر طنازی مکن
بااصول شرع لجبازی مکن
خواهرم دیگر تو کودک نیستی
فاش تر گویم عروسک نیستی