احترام به سادات چگونه یک مجوسی را مسلمان کرد

04:23 - 1391/10/15
توجه به سادات و ذریه پیامبر اسلام و یاری رساندن به آنها در سختی ها و شداید آثار و برکات بسیاری دارد و حکایات و داستان های بسیاری در این مورد از عالمان و خواص جامعه نقل شده است...
احترام به سادات

سرویس علمی وفرهنگی خبرگزاری حوزه حکایتی از کتاب شریف و گرانسنگ ارشاد القلوب که حاوی نکات اخلاقی بسیاری است   را تقدیم می کند.
این داستان را «ابن جوزى» نقل مى‏كند كه: در بلخ مردى علوى زندگى مى‏كرد تا اينكه بيمار شد و بعد از دنيا رفت.

همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم كمتر ما را سرزنش كنند اتفاقا در سرماى شديد وارد اين شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم براى تهيّه چيزى بيرون آمدم. ديدم مردم در اطراف شيخى اجتماع كرده‏اند، پرسيدم: او كيست؟

گفتند: شيخ شهر است.  من نيز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم، ولى او گفت: دليلى بر سيادتت بياور؟ و توجّهى به من نكرد و من هم به مسجد بازگشتم.

در راه پير مردى را در مغازه‏اى ديدم كه تعدادى در اطرافش جمع‏اند، پرسيدم: او كيست؟ گفتند: او شخصى مجوسى است، با خود گفتم: نزد او بروم شايد فرجى شود؟ لذا نزد وى رفته و جريان را شرح دادم.

او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر كن، تا به اينجا بيايد، پس از چند لحظه بانويى با چند كنيز بيرون آمد.

شوهرش به او گفت: با اين زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بياور؟

سيده مى‏گويد: همراه اين زن به منزل او آمديم و جايى را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهاى فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراكها را به ما داد و آن شب را به راحتى سپرى كرديم.

در نيمه‏هاى شب شيخ مسلمان شهر در خواب ديد، قيامت برپاست و پرچم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر بالاى سرش بلند شد.

در آنجا قصرى سبز را ديد و پرسيد: اين قصر از آن كيست؟

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: از آن يك مسلمان است.

شيخ جلو مى‏رود و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از او روى مى‏گرداند عرض مى‏كند: يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من مسلمانم چرا از من اعراض مى‏كنى؟

فرمود: دليل بياور كه مسلمانى؟

شيخ سرگردان شد، و نتوانست چيزى بگويد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: فراموش كردى، آن كلامى را كه به آن زن علوى گفتى؟ و اين قصر از آن آن مردى است كه اين زن در خانه او ساكن شده؟ در اين موقع شيخ از خواب بيدار شد و بر سر و صورت خود مى‏زد و مى‏گريست. (1) آنگاه خود و غلامانش براى يافتن زن علوى در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اينكه فهميدند، او در خانه يك مجوسى است.

شيخ نزد مجوسى رفت و تقاضاى ديدن وى را نمود، مجوسى گفت: نمى‏گذارم او را ببينى؟ شيخ گفت: مى‏خواهم اين هزار دينار را به او بدهم.

گفت: نه، اگر صد هزار دينار هم بدهى نمى‏پذيرم.

وقتى اصرار شيخ را ديد، گفت: همان خوابى را كه ديشب تو ديده‏اى من هم ديده‏ام، و سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان‏شده‏ايم و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم كه فرمود: اين قصر منزل آينده تو است.

توجه به سادات و ذریه پیامبر اسلام و یاری رساندن به آنها در سختی ها و شداید آثار و برکات بسیاری دارد و حکایات و داستان های بسیاری  در این مورد از عالمان و خواص جامعه نقل شده است .

*متن عربی ماجرا

ذَكَرَ ابْنُ الْجَوْزِيِّ :كَانَ بِبَلْخَ رَجُلٌ مِنَ الْعَلَوِيِّينَ نَازِلًا بِهَا وَ لَهُ زَوْجَةٌ وَ بَنَاتٌ فَتُوُفِّيَ الْعَلَوِيُّ قَالَتِ الْمَرْأَةُ فَخَرَجْتُ بِالْبَنَاتِ إِلَى سَمَرْقَنْدَ خَوْفاً مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ وَ اتَّفَقَ وُصُولِي فِي شِدَّةِ الْبَرْدِ فَأَدْخَلْتُ الْبَنَاتِ مَسْجِداً وَ مَضَيْتُ لِأَحْتَالَ فِي الْقُوتِ فَرَأَيْتُ النَّاسَ مُجْتَمِعِينَ عَلَى شَيْخٍ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقَالُوا هَذَا شَيْخُ الْبَلَدِ فَشَرَحْتُ لَهُ الْحَالَ فَقَالَ الشَّيْخُ أَقِيمِي الْبَيِّنَةَ عَلَى أَنَّكِ عَلَوِيَّةٌ وَ لَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيَّ فَأَيِسْتُ مِنْهُ وَ عُدْتُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَرَأَيْتُ فِي طَرِيقِي شَيْخاً جَالِساً عَلَى دَكَّةٍ وَ حَوْلَهُ جَمّاً فَقُلْتُ مَنْ هَذَا فَقِيلَ لِي هَذَا ضَامِنُ الْبَلَدِ وَ هُوَ مَجُوسِيٌّ فَقُلْتُ أَمْضِي إِلَيْهِ فَعَسَى أَنْ يَكُونَ لَنَا عِنْدَهُ فَرَجٌ فَجِئْتُ إِلَيْهِ فَحَدَّثْتُهُ حَدِيثِي وَ مَا جَرَى لِي مَعَ شَيْخِ الْبَلَدِ فَصَاحَ بِخَادِمٍ فَخَرَجَ فَقَالَ قُلْ لِسَيِّدَتِكَ تَلْبَسْ ثِيَابَهَا فَدَخَلَ وَ خَرَجَتِ امْرَأَةٌ وَ مَعَهَا جوارها [جَوَارٍ فَقَالَ لَهَا اذْهَبِي مَعَ الْمَرْأَةِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْفُلَانِيِّ وَ احْمِلِي بَنَاتِهَا إِلَى الدَّارِ فَجَاءَتْ مَعِي وَ حَمَلَتِ الْبَنَاتِ فَجِئْنَا وَ قَدْ أَفْرَدَ لَنَا مَقَاماً فِي دَارِهِ وَ أَدْخَلَنَا الْحَمَّامَ وَ كَسَانَا ثِيَاباً فَاخِرَةً وَ جَاءَنَا بِأَلْوَانِ الطَّعَامِ وَ بِتْنَا بِأَطْيَبِ لَيْلَةٍ فَلَمَّا كَانَ نِصْفُ اللَّيْلِ رَأَى شَيْخُ الْبَلَدِ الْمُسْلِمُ فِي مَنَامِهِ كَأَنَّ الْقِيَامَةَ قَدْ قَامَتْ وَ اللِّوَاءُ عَلَى رَأْسِ مُحَمَّدٍ ص وَ إِذَا بِقَصْرٍ مِنَ الزُّمُرُّدِ الْأَخْضَرِ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا الْقَصْرُ قَالَ لِرَجُلٍ مُسْلِمٍ فَقَدِمَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُعْرِضُ عَنِّي وَ أَنَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ فَقَالَ ص أَقِمِ الْبَيِّنَةَ عِنْدِي أَنَّكَ مُسْلِمٌ فَتَحَيَّرَ الشَّيْخُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَ نَسِيتَ قَوْلَكَ لِلْعَلَوِيَّةِ وَ هَذَا الْقَصْرُ لِلشَّيْخِ الَّذِي هِيَ فِي دَارِهِ فَانْتَبَهَ الشَّيْخُ وَ هُوَ يَلْطَمُ وَ يَبْكِي وَ بَعَثَ غِلْمَانَهُ فِي الْبَلَدِ وَ خَرَجَ بِنَفْسِهِ يَدُورُ عَلَى الْعَلَوِيَّةِ فَأُخْبِرَ أَنَّهَا فِي دَارِ الْمَجُوسِيِّ فَجَاءَ إِلَيْهِ وَ قَالَ أَ لَكَ عِلْمٌ بِالْعَلَوِيَّةِ فَقَالَ هِيَ عِنْدِي قَالَ أُرِيدُهَا قَالَ مَا لَكَ إِلَى هَذَا سَبِيلٌ فَقَالَ هَذِهِ أَلْفُ دِينَارٍ خُذْهَا وَ سَلِّمْهَا إِلَيَّ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا مِائَةَ أَلْفِ دِينَارٍ فَلَمَّا أَلَحَّ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ إِنَّ الْمَنَامَ الَّذِي رَأَيْتَهُ أَنْتَ الْبَارِحَةَ رَأَيْتُهُ أَنَا أَيْضاً وَ الْقَصْرَ الَّذِي رَأَيْتَهُ لِي أُعِدَّ وَ أَنْتَ تُدِلُّ عَلَيَّ بِإِسْلَامِكَ وَ اللَّهِ مَا نِمْتُ أَنَا وَ لَا أَحَدٌ فِي دَارِي حَتَّى أَسْلَمْنَا كُلُّنَا عَلَى يَدِ الْعَلَوِيَّةِ وَ عَادَتْ بَرَكَتُهَا عَلَيْنَا وَ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ يَقُولُ لِي الْقَصْرُ لَكَ وَ لِأَهْلِكَ لِمَا فَعَلْتَ مَعَ الْعَلَوِيَّةِ وَ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَلَقَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُؤْمِنِينَ فِي الْقِدَمِ.

إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏2، ص: 445

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 13 =
*****