داستان خواندنی افشای خیانت

07:49 - 1391/10/15
روزی حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام سوار مَركب خود شد و به همراه عدّه ای از غلامان و یكی از اصحابش به نام سلیمان بن خالد، راهی باغ خود گردید، من نیز سوار مَركب خود شده و همراه ایشان حركت كردم .
امام باقر و افشای خیانت

مرحوم شیخ طوسی رضوان اللّه علیه در كتاب خود آورده است : اسماعیل بن ابی حمزه بطائنی به نقل از پدرش حكایت نمود: روزی حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام سوار مَركب خود شد و به همراه عدّه ای از غلامان و یكی از اصحابش به نام سلیمان بن خالد، راهی باغ خود گردید، من نیز سوار مَركب خود شده و همراه ایشان حركت كردم .

بعد از پیمودن مقداری از راه ، سلیمان بن خالد اظهار داشت : فدایت شوم ، آیا امام از آنچه در شبانه روز رُخ می دهد آگاه است ؟ حضرت فرمود: ای سلیمان ! سوگند به كسی كه حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوّت و رسالت بر انگیخت ! همانا تمام آنچه را كه در طول روز، ماه و بلكه در طول سال رُخ می دهد، امام و حجّت خدا نسبت به آن ، آگاه و عالم می باشد.

بعد از آن افزود: آیا نمی دانی كه فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد می شود و او را در جریان تمام حوادث و امور قرار می دهد؛ و هیچ موضوعی از امام مخفی نخواهد بود؟ و در بین فرمایشات خود افزود: همین الا ن دو نفر به ما می رسند كه اموالی را دزدیده و پنهان كرده اند.

ابوحمزه گوید: به خدا سوگند! طولی نكشید كه دو نفر نمایان شدند و حضرت به یكی از غلامان خود دستور داد كه آن دو نفر سارق را نزد من بیاور، هنگامی كه خدمت امام علیه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستید. ولی آن ها سوگند خوردند كه ما سارق نیستیم و چیزی ندزدیدیم .

حضرت اظهار نمود: چنانچه حقیقت را نگوئید، می گویم كه چه اموالی از چه شخصی سرقت كرده اید و در كجا پنهان نموده اید. و چون آن دو نفر از بیان حقیقت امتناع ورزیدند، امام علیه السلام به سلیمان فرمود: به همراه یكی از غلامان ، بالای آن كوه كه در آن سمت قرار دارد، برو؛ در آن جا غاری است ، هر مقدار اموال و اشیائی كه داخل آن غار باشد، بیاور.

سلیمان گوید: طبق فرمان امام محمّد باقر علیه السلام به سمت غار رفتیم و چون داخل آن شدیم آنچه موجود بود برداشتیم و نزد امام علیه السلام آوردیم . حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیب تری را خواهید دید، كه چگونه بر افراد بی گناه ظلم می شود.

فردای آن روز به همراه امام علیه السلام نزد والی و استاندار مدینه رفتیم ؛ لحظاتی نشستیم ، پس ناگهان شخصی كه اموالش را سرقت كرده بودند به همراه افرادی وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت : این افراد اموال مرا دزدیده اند. امام باقر علیه السلام فرمود: این افراد دزد نیستند، بلكه دزد دیگرانند؛ و اموال تو را فلانی و فلانی سرقت كرده بودند و اكنون آن ها نزد من موجود می باشند.

بعد از آن حضرت دستور داد تا مقداری از آن اموال را كه مال آن شخص بود تحویلش دهند. پس از آن ، امام علیه السلام به والی مدینه فرمود: مقداری دیگر از اموال مسروقه نزد این جانب است ، كه مربوط به فلان شخص از اهالی بربر می باشد، هرگاه آمد مرا خبر كنید تا اموال او را تحویلش دهم . سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرّفی نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حكم اسلام قطع شود.

چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر(ع)/ عبدالله صالحي

منبع: اندیشه قم
حکایت و داستان

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 3 =
*****