رهروان ولایت ـ خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا؛ [نساء/34] و زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنان بیم دارید [در مرحله اول] پندشان دهید، و [در مرحله بعد] در خوابگاه ها از آنان دوری کنید، و [اگر اثر نبخشید] آنان را [به گونه ای که احساس آزار به دنبال نداشته باشد] تنبیه کنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند برای آزار دادن آنان هیچ راهی مجویید؛ یقیناً خدا بلند مرتبه و بزرگ است».
در اینجا این سوال پیش میآید كه آیا این مسآله تضعیف حقوق زن و شخصیت ایشان نیست؟ پس چطور اسلام تنبیه را جایز میشمرد؟
پاسخ به اين شبهه در چند مطلب خلاصه ميشود:
الف) اين آیه، تنبیه بدنی را در مورد زناني بیان میکند که وظایف خود را ترک کردهاند و هیچ وسیلۀ دیگری دربارۀ آنها مفید واقع نشده، یعنی «تنبیه» آخرین مرحله است نه اولین مرحله، اتفاقاً این موضوع، منحصر به اسلام نیست، بلکه در تمام قوانین دنیا، هنگامی که راههاي مسالمت آمیز، برای وادار کردن افراد به وظیفهشان، موثر واقع نشود، متوسل به خشونت میشوند.[1]
ب) «تنبیه بدنی» در اینجا همانطور که در روایات و کتب فقهی آمده است، باید ملایم و خفیف باشد، بطوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کبودی بدن. پس نمیتوان به حکم اینکه قرآن تنبیه را مجاز میشمارد، پا را فراتر از حد گذاشت و آن را به پای اسلام گذاشت.[2]
ج) مجازات و تنبیه، تنها مختص به زنان نیست بلکه اگر مردان هم از وظائف خود تخلف کنند مجازات میشوند، امّا از آنجایی که این کار، غالبا از عهده زنان خارج است، حاکم شرع، موظف است که مردان متخلف را از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظایف خود، آگاه سازد.[3]
داستان مردی که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و علی(علیهالسلام) او را با شدت عمل و با تهدید با شمشیر، وادار به تسلیم حق کرد معروف است.
و خداوند در انتهای آیه با جمله «اِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیّاً کَبِیراً» به مردان هشدار میدهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده و تعدی نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتهاست، بیندیشند. زیرا «خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».
-----------------------------------------
پینوشت:
1. تفسیر نمونه،ج3، ص 373.
2. تفسیر مجمع البیان،ج2،ص97.
3. آیت اللّه مکارم شیرازی ،پرسش و پاسخ، ص481.