چرا علماء شيعه تقيه را از واجبات دين می دانند؟

09:49 - 1393/07/08
چکیده: امروزه شيعيان از حالت اقليت و انزوا و شرائط خاص و فشارهاي سياسي تا حدودي خارج شده اند و لذا كمتر به تقيه روي مي آورند و شاهدش اين است كه شيعيان افكار و عقائد خود را در معرض ديد جهانيان قرار داده اند و با افتخار تمام، خود را پيروان سنت و مكتب پيامبر و اهل بيت مي دانند و بحمدالله روز به روز بر عزت آنها افزوده مي شود.

چرا علماء شيعه تقيه را از واجبات دين دانسته و قسم عمده دين را زير چتر تقيه مي دانند و اين نظريه با توجه به روايات آنها از جمله اصول كافي ج 2 ص 217ـ219 است و در تعريف تقيه گفته اند:انسان با عمل و قول خود امري را اظهار كند كه با درون و قلبش سازگار نباشد.در حالي كه طبق نظر اهل سنت اين امر از مصاديق نفاق و صفات منافقين است و در نتيجه غضب خداوند را نسبت به آنها به دنبال دارد.

پاسخ:

دليل: و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا امنّا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون(1)
براي روشن شدن مطلب،طي پنج مرحله به توضيح آن مي پردازيم:
1ـمعناي تقيّه:تقيه از ريشه «وقي»((2)) و مصدر باب اتّقي يتّقي،به معناي پرهيز و حفظ كردن نفس از خطرات است و معاني و تعاريفي كه در كتب فريقين بيان شده بازگشت اين معاني به همين معنا است. از جمله از ابن عباس نقل شده كه: «التقيه هو أن يتكلّم بلسانه و قلبه مطمئن بالايمان »((3)) تقيه آن است كه انسان با زبان خود به كلمه كفر تكلم كند و حال آن كه قلبش آكنده از ايمان است.همچنين شيخ مفيد مي گويد: «تقيه پوشاندن حق و اعتقاد است و ظاهر نكردن آن براي مخالفين، در صورتي كه اظهار آن ضرر دنيوي و اخروي داشته باشد»((4)).
2ـ فرق تقيه با نفاق:بعضي مي پندارند تقيه،نوعي نفاق است ولي با كمي دقت و بررسي،ضعف آن آشكار مي شود چرا كه تقيه اظهار كفر و پنهان كردن گوهر ايمان در قلب است و حال آن كه نفاق، اظهار و آشكار كردن ايمان و مستور و پنهان نگاه داشتن كفر و خبائث باطن است، پس تقيه و نفاق ضد يكديگرند.اما آيه 14 سوره بقره كه شما آن را دليل بر عدم جواز تقيه گرفته ايد، با مراجعه به تفاسير شيعه و سني ((5))، در مي يابيم كه كسي اين آيه را بر تقيه حمل نكرده است و شاهد بر اين مطلب، اين است كه خداوند در مورد اين افراد فرموده: «في قلوبهم مرض»(بقره 10), در قلب هاي آنان مرض و بيماري است.پر واضح است كه شخص تقيه كننده، قلبش سرشار از ايمان و خالي از مرض نفاق است.
3ـ حكم تكليفي تقيّه:تقيه مانند بسياري از موضوعات شرعي داراي احكام پنج گانه تكليفي است((6)) (وجوب، حرمت، استحباب، كراهت اباحه) و فخر رازي در ذيل آيه 106 سوره نحل به اين مطلب اشاره كرده ((7))، و اين ادعا كه «تقيه از واجبات دين در بين شيعيان است»، صحيح است ولي نه به اين معنا كه در همه جا تقيه واجب باشد بلكه يكي از اقسام تقيه، تقيه واجب است و چه بسا در بعضي موارد، تقيه حرام هم باشد كه يكي از موارد، جايي است كه موجب فساد دين شود.
امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد: «تقيه ما دامي جايز است كه به فساد دين منجر نشود»((8)).
4ـ دلايل جواز تقيه از ديدگاه فريقين:الف) قرآن: آياتي چند از قرآن مجيد،بر جواز تقيه دلالت دارند كه براي پرهيز از اطاله كلام به ذكر دو نمونه كه مورد اتفاق مفسرين شيعه و اهل سنت است، مي پردازيم:
1ـ من كفر باللّه من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان...(9).,كساني كه بعد از ايمان، كافر شوند بجز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالي كه قلبشان آرام و با ايمان است. شأن نزول اين آيه، جريان عمار ياسر است كه در مقابل شكنجه كفار قريش مجبور شد كه آنچه از او مي خواهند (كلمه كفر) بر زبان جاري كند و حال آن كه قلبش سرشار از ايمان بود، در همين زمان آيه فوق نازل شد و عمل او را از مصاديق كفر به خداوند خارج ساخت. علماء بزرگي در كتب خود، به اين شأن نزول اشاره نموده اند، از جمله: فخر رازي در تفسير كبير ((10))، قرطبي در جامع احكام القرآن ((11))، ابن اثير در الكامل في التاريخ ((12))، زمخشري در الكشاف ((13))، شيخ طوسي در التبيان ((14))،و علامه طباطبائي در الميزان((15)).و روشن است كه تقيه نوعي اكراه است و به همين خاطر، در صحيح بخاري كتاب مستقلي تحت عنوان «كتاب الاكراه» آورده و در ذيل آن آيات مربوطه به تقيه را بيان نموده و نقل كرده كه:تقيه جايز است تا روز قيامت ((16)).
2ـ و من يفعل ذلك فليس من اللّه في شييء الا أن تتقوا منهم تقاة(17)، و هر كس كافران را دوست بگيرد،هيچ رابطه اي با خداوند ندارد مگر آنكه از آنها بترسيد. قرطبي در ذيل اين آيه، از ابن عباس نقل مي كند كه: اگر كسي مجبور شود بر كلامي كه معصيت خداوند است و از ترس جانش آن را بر زبان جاري كند، در حاليكه در قلبش ايمان باشد، ضرري به دين او نمي زند((18)). قرطبي مي گويد تقيه جايز نيست مگر با خوف قتل يا قطع اعضاء و يا اذيت و آزار زياد ((19)).البته بخاري ((20))و ابن كثير((21)) و ديگران نيز اين آيه را براي تقيه يا اكراه، مورد استناد قرار داده اند.
ب) سنت نبوي: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه جز به حق سخن نمي گويد و ما ينطق عن الهوي(22) ايشان تقيه كردن را در مواردي تأييد فرموده اند.از جمله وقتي عمار، از تقيه كردن، با حالت ناراحتي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد، حضرت به او فرمود: «فان عادوا فعد لهم بما قلت», يعني اگر كفار دوباره تو را مورد آزار و اذيت قرار دادند، همان كن كه در گذشته انجام دادي.اين روايت در كتبي همچون تفسير كبير((23))، كشاف((24))، فتح الباري ((25))، الكامل في التاريخ ((26))،تبيان ((27))، مجمع البيان ((28)) و....نقل شده. حال سؤال مي كنيم, آيا عمار كه از صحابه رسول اللّه(صلي الله عليه و آله) است،منافق بوده و آيا پيامبر اكرم (صلي اللّه عليه و آله) به او درس نفاق داده است؟!
در حادثه ديگر مسيلمه كذاب، دو مسلمان را تحت فشار قرار داد، تا به رسالت او اقرار كنند، يكي از آنها در ظاهر به رسالت اقرار كرد، ولي ديگري اقرار نكرد و به شهادت رسيد، وقتي خبر به پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيد، فرمود: «اما الأول فقد أخذ برخصة الله واما الثاني فقد صدع بالحق فهنيئاً له»((29)), يعني مسلمان اول كاري كرده كه خدا به او رخصت داده بود و اما مسلمان دوم فرياد حق سر داده است، پس بهشت گواراي او باد.
ج) عقل: خداوند در باطن هر انسان، راهنمايي به نام عقل قرار داده است كه از آن به نام رسول باطني ياد مي شود و زير بناي هر ديني با عقل ثابت مي شود، چرا كه اصل دين با دين ثابت نمي شود.
حال در شرايطي كه امر مردّد شود بين ارتكاب حرام يا ترك فريضه اي، به خطر افتادن اصل دين و يا جان انسان، عقل حكم مي كند به حفظ دين و جان و آيه شريفه ولا تلقوا بايديكم الي التهلكه, خودتان را با دستان خويش به هلاكت نيفكنيد((30)) ارشاد به اين حكم است. فخر رازي مي گويد: «اگر كسي مردّد شود به خوردن گوشت خوك و مردار و نوشيدن شراب و يا از دست دادن جان، بر او خوردن واجب مي شود، چرا كه حفظ جان واجب است و براي او راهي جز ارتكاب حرام نيست»((31)).
5ـ علت اهميت دادن شيعه به تقيه: از مطالب گذشته اصل جواز و عدم حرمت تقيه، نزد فريقين روشن شد، حال اين سئوال مطرح است كه چرا شيعيان به تقيه اهميت بيشتري مي دهند؟
پاسخ اين سئوال، با مراجعه به تاريخ روشن مي شود. شيعيان در طول تاريخ اسلام در اقليت بوده و از طرف حكومت ها تحت فشارهاي شديد قرار داشته اند، از اين روي براي حفظ كردن اصل مكتب و جان خود مجبور به مخفي كردن عقيده خود بوده اند و اگر اهل سنت هم، چنين شرايطي داشتند به يقين همان كاري را مي كردند كه شعييان كرده اند. در پايان به ذكر چند نمونه از آزار و اذيت و قتل شيعيان درگذر تاريخ مي پردازيم:
1ـ بلاذري نقل مي كند: امام حسين (عليه السلام) در فرازي از نامه اش به معاويه چنين مي نويسد:
تو بودي كه به زياد دستور دادي هر كس بر دين و عقيده علي (عليه السلام) است او را بكش و او نيز شيعيان علي (عليه السلام) را كشت و مُثله كرد((32)).
2ـ خطيب بغدادي مي نويسد: متوكل عباسي، «نصر بن علي جهضمي» را به علت حديثي كه درباره منقبت علي(عليه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نقل كرده بود، هزار تازيانه زد و دست از او بر نداشت تا آنكه شهادت دادند او از اهل سنت است((33)).
ـ اما روايتي كه نقل كرده ايد كه اكثر دين نزد شيعيان زير چتر تقيه است، از چند جهت قابل بررسي است:
اولا: اين روايات از نظر سند خدشه دار بوده و از روايات مجهول است، چون در سلسله سند آن، شخصي به نام ابو عمر اعجمي وجود دارد كه شخص مجهولي است (در كتب رجالي نامي از او برده نشده و يا نام برده شده ولي ناشناخته است).
ثانياً: معناي روايت، اين نيست كه شيعيان 109 دين را با تقيه ثابت مي كنند، بلكه معنايش اين است كه در مواقعي كه تقيه واجب است، مثل حفظ كردن دين، 109 دينِ انسان در گرو تقيه است و حتي در ذيل حديث گفته شده، كل دين در گروه تقيه است و كسي كه در موارد خاص تقيه نكند، كل دين اش را از دست داده (لادين لمن لا تقية له).
در پايان ذكر اين نكته ضروري است ,كه امروزه شيعيان از حالت اقليت و انزوا و شرائط خاص و فشارهاي سياسي تا حدودي خارج شده اند و لذا كمتر به تقيه روي مي آورند و شاهدش اين است كه شيعيان افكار و عقائد خود را در معرض ديد جهانيان قرار داده اند و با افتخار تمام، خود را پيروان سنت و مكتب پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) مي دانند و بحمدالله روز به روز بر عزت آنها افزوده مي شود.

پاورقی:

1. بقره: 14.
2. احمد بن فارس،معجم مقاييس اللغة، دفتر تبليغات، ج 6،ص 131، ذيل ماده «وقى».
3. تفسير قرطبى،دار الكاتب، ج 4، ص 57، ذيل آيه 28 آل عمران.
4. شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد،منشورات الرضى، ص 115.
5. تفسير قرطبى، تفسير كبير از فخر رازى، الميزان از علامه طباطبائى و....، ذيل آيه 14 سوره بقره.
6. ناصر مكارم شيرازى، القواعد الفقيه، ناشر: مدرسه امير المؤمنين(ع)، چاپ دوم 1410، ص 388.(قال:المعروف بين الاصحاب)
7. فخر رازى، تفسير كبير، دار الكتب العلمية، ج 20، ص 98.
8. حر عاملى، وسايل الشعيه، ج 16، باب 25 از ابواب امر به معروف، ج 6، ص 216.
9. نحل: 106.
10. فخر رازى، تفسير كبير، دار الكتب العلميه، ج 20، ص 67، ذيل آيه 106 نحل.
11. تفسر قرطبى، همان، ج 10، ص 180، ذيل آيه فوق.
12. كامل ابن اثير،دار احياء التراث العربى (تحقيق شيرى) چاپ اول 1408، ص 491.
13. زمخشرى، كشاف، ادب الحوزه، ج 2، ص 636، ذيل آيه فوق.
14. شيخ طوسى، تبيان، مكتبة الاعلام الاسلامى،چاپ اول،1409، ج 6، ص 121، ذيل آيه فوق.
15. علامه طباطبائى، الميزان، اعلمى، بيروت، ج 12، ص 358، ذيل آيه فوق.
16. صحيح بخارى، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 9، ص 24، كتاب لاكراه.
17. آل عمران: 28.
18. تفسير قرطبى، همان، ج 4، ص 57.
19. همان.
20. صحيح بخارى همان.
21. تفسير ابن كثير، دار المعرفة، ج 1، ص 357، ذيل آيه فوق.
22. نجم: 3.
23. تفسير كبير، همان.
24. كشاف، همان.
25. ابن حجر عسقلانى،فتح البارى (شرح صحيح بخارى)، مكتبة الغزالى، ج 12، ص 312، كتاب الاكراه (89).
26. كامل ابن اثير، همان.
27. تبيان، همان.
28. مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو، ج 6، ص 597.
29. تفسير كبير، همان، ص 98 و كشاف، همان، ص 637.
30. بقره: 19.
31. تفسير كبير، همان.
32. بلاذرى، انساب الاشراف، دارالفكر، ج 5، ص 129.
33. جعفر سبحانى، سيره پيشوايان، ص 589 (به نقل از تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العربى، ج 13، ص 289).
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.