بر فرض كه يزيد عامل شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ بوده باشد، با صرف كشتن حسين بن علي كافر نميشود. چرا كه با قتل نبّي است كه كفر محقق ميشود در حاليكه قتل مسلمان غير نبّي فقط معصيت است نه كفر.
پاسخ:
يزيد بن معاويه با تغيير سنّت نبّي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و انجام منكرات بهطور علني و از همه مهمتر قتل امام حسين ـ عليه السّلام ـ و اسارت اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و كشتار و جنايت در شهر مدينه و آتش زدن كعبه و ... اعمالي انجام داد كه علماي اسلام تماماً از آن بيزاري ميجويند و بيشتر آنها، حكم به كفر و جواز لعن وي كردهاند.
در قرآن خداي تعالي چند گروه را به جهت اوصاف و اعمالي، مورد لعن و نفرين قرار داده كه همه اين اوصاف و اعمال در يزد موجود بوده است از جمله: وَ مَنْ يقتل مؤمناً متعّداً فجزاكة جهنّم خالداً فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدّله عذابا عظيما(1) (هركس مؤمني را بعمد بكشد، مجازات او آتش جهنّم است كه در آن جاويد معذب خواهد شد. خدا بر او خشم و لعن كند و عذابي بسيار شديد براي او مهيّا سازد) يزيد بن معاويه با قتل آل البيت ـ عليهم السّلام ـ و كشتار مردم مدينه در واقعه حرّه، يكي از مصاديق اين آيهي ميباشد و عدّهاي با استدلال بر اين آيه لعن بر وي و معاويه ابن ابوسفيان را جايز ميدانند.
يك دسته ديگر از كساني كه مورد لعن قرآن كريم قرار گرفتهاند، كساني ميباشند كه به اذيت و آزار رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرداخته، انّ الذّين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدّنيا و الاخرة و اعدّ لهم عذابا مهينا(2) (آنانكه خدا و رسولش را مورد آزار و اذيت قرار دهند، خدا آنها را در دنيا و آخرت لعنت ميكند و براي آنها عذابي با ذلت و خواري مهيا ساخته است).
حال سئوال اين است كه: كسي كه فرزند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بكشد و اهل البيت آنحضرت را با خواري تمام به اسارت ببرد به آنحضرت اذّيت و آزار نكرده است؟!
از سوي ديگر چگونه لعن يزيد بن معاويه جايز نباشد؟ حال آنكه نبّي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ پدران وي را كه در ظاهر از او بهتر بودند، مورد لعن خود قرار داده است.(3)
در اينجا به بعضي از اقوال علماء جهان اسلام، خصوصاً بزرگان اهل سنّت دربارة يزيد بن معاويه، نظر مياندازيم: قاضي ابويعلي، حافظ ابن جوزي و تفتازاني گفته رعد: اعتباري براي ايمان يزيد نمي باشد لعنت خدا بر او و ياران و دوستان او باد، جلال سيوطي يكي از علماي مهم اهل سنت تصريح به لعن او كرده است. وي سپس ميگويد: يزيد كشتن امام حسين ـ عليه السّلام ـ را در مقابل كساني كه رسولخدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از اجداد وي در روز بدر به قتل رسانيد ميدانست و «هذا كفّر صريح» و اين كفر صريح ميباشد...»(4)
جاحظ در رسائل خود ميگويد: «منكراتي كه يزيد بن معاويه از قبيل، قتل حسين، اسارت دختران رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، با چوب زدن به دندان حسين، ترسانيدن اهل مدينه و خرابي كعبه انجام داد، دلالت بر سوء راي و كينه و بغض و نفاق او ميكند و باعث خروج وي از ايمان ميباشد. و سپس ميگويد: «فالفاسق ملعون و من نهي عن شتم الملعون فملعون»(5)
تفتازاني نيز يزيد را كافر ميداند و براي ايمان وي شأني قائل نميباشد و لعن وي را جايز ميداند.(6)
ابن حزم اين حركت يزيد را براي رسيدن به دنيا دانسته و او را ياغي ميداند.(7)
ابن خلدون ميگويد: «اجماع بر فسق يزيد وارد شده است و با اين اجماع وي صالح براي رهبري نميباشد و...»(8) ابن مفلح الحنبلي ميگويد: «ابن عقيل و ابن جوزي خروج بر امام غير عادل را به دليل قيام حسين بر عليه يزيد جايز دانسته اند» و سپس با ذكر گوشهاي از جنايات يزيد اصل حكومت يزيد را زير سئوال ميبرد.(9)
كفر يزيد بن معاويه در جهان اسلام بهطوري واضح و روشن بوده است كه ادّعا اجماع بر اين مطلب شده است. و اگر كسي در اين مطلب شك ميكرد، مورد تعريز واقع ميگشت. ابن تغر بردي، حنفي نقل ميكند كه: «علماء فتوي به تعزيز عمربن عبدالعزيز قزويني دادند. زيرا وي به يزيد لقب اميرالمؤمنين ميداد و ميگفت اميرالمؤمنين يزد و سپس او را از بغداد خارج كردند»(10)
ابوشامة نيز نقل ميكند كه «احمد بن اسماعيل بن يوسف قزويني وارد بغداد شد و روز عاشورا در نظاميه بغداد بالاي منبر مشغول سخنراني بود، پس به او گفتند: بر يزيد بن معاويه لعنت كن، وي خود داري كرد، پس او را از بالاي منبر به پايين انداختند و نزديك بود كشته شود و بعد از اين جريان او را از بغداد خارج كردند و وي به قزوين رفته و در سال 590 هـ از دنيا رفت»(11)
اين در صورتي بوده است كه در نظاميه بغداد، دانشمندان بزرگي زندگي ميكردند و نظاميه بغداد محل اصلي و حوزه درس علماي اهل سنّت محسوب ميشده است.
پاورقی:
1. ـ نساء:92.
2. ـ احزاب:57.
3. ـ طبري، محمّد، تاريخ طبري، بيروت، انتشارات دار الكتب العلّيه، ج5، ص622. تاريخ ابن الفداء، حوادث سال 238، ج2، ص57.
4. ـ الوسي، تفسير روح المعاني، ج 26، ص 73، ذيل آيهي: فهل عسيتهم ان توليتم.
5. ـ رسائل الجاحظ، ص 298، الرسالة الحادية عشره في بني اميه.
6. ـ شرح العقائد النسفية، طبع الاستانة، سال 1313، ص181.
7. ـ ابن حزم، المحلي، ج11، ص98.
8. ـ ابن خلدون، المقدمه، ص 254 و 255، عند ذكر ولاية العهد.
9. ـ الفروع، انتشارات المنار، سال 1345ه ، ج3، ص548، باب فتال اهل البغي.
10. ـ النجوم الزاهرة، سال 590 ه ، ج1، ص 163.
11. ـ لابي شامة، رجال القرنين، سال 590ه ، ص6.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات