سياست‌مدار بزرگ و جانشينان او

11:17 - 1393/07/20
چکیده: در این زمان که پیغمبر وفات نموده و امام نیز از دیده‌‏ها پنهان است، امر حکومت بدست خود مسلمین است و این وظیفه آن‌هاست که با در نظر گرفتن روش رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌وآله) که روش امامت بوده است، حاکمی را انتخاب کنند و این روش، غیر از روش پادشاهی و امپراطوری است.
دین و سیاست

رهروان ولایت ـ ارتباط دین و سیاست همواره از دغدغه های اندیشمندان بوده است، امّا این موضوع، هیچ گاه به اهمیت دوران حاضر نبوده است؛ زیرا امروزه بیش از هر زمان دیگر، موضوع جدایی دین از سیاست مورد چالش واقعي شده است و برخی از این چالش ها نیز بحران ساز بوده اند.
ترس از تأثیر دین در كاستن از آزادی‌های بشری، نخستین بار سه قرن پیش توسط فلاسفه غربی نظیر جان لاک مطرح شد. علی رغم آن كه غرب سه قرن شعار سكولاریزم و جدایی دین از سیاست و زندگی اجتماعی را داده بود امّا با وقوع برخی تحولات فکری و سیاسی مانند انقلاب اسلامی در ایران، فروپاشی شوروی و تضعیف مارکسیسم ـ که مهم ترین ایدئولوژی معارض دین بود ـ رویکردی انتقادی به مدرنیته وارد شد.

در تعالیم اسلام از ارتباط دین و سیاست بسیار سخن گفته شده است ولی عده ای از عدم ارتباط دین با سیاست سخن گفته اند، آنها که در جدایى دین و دنیا سخن گفته اند، استدلال خود را بر آن بنا نهاده اند که: یک دسته از امور، مربوط به آخرت و ماوراء طبیعت و دسته دیگر مربوط به دنیا مى باشد و دین تنها در امور دسته اول، مانند پرستش، توکل، دعا، توسل و حداکثر ازدواج و دفن و عزادارى و مانند آن سخن گفته است و امور دیگر مانند اقتصاد و روابط اجتماعى و حکومت و سیاست، که بدون دیندارى نیز مى گذرد، مربوط به دنیاست لذا دین از آنها سخن نگفته است و امر آن را به دست خود انسان سپرده است.

اين در حالي است كه مسأله ارتباط دین و سیاست را می توان در معارف قرآن كریم به وضوح دریافت. از طرفی، در مباحث سیاست با توجه به اتقان اين گونه مباحث در قرآن، استفاده های فراوانی از قرآن می شود؛ مباحثی مانند ضرورت تشكیل دولت و حكومت، روابط بین الملل، شورا و مشورت نظام سیاسی و مفاهیم مختلف سیاسی و...[1] آن چنان كه قرآن كریم بهترین برنامه را در این زمینه عرضه می كند: «اِنّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلّتِی هِیَ اَقْوَمُ؛ همانا این قرآن به بهترین راه هدایت می كند»[اسراء آیه 9].

پیامبران بزرگ نیز عهده دار رهبری مردم بودند. به ویژه پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) كه مصداق اتم رهبری جامعه بودند. در روایتی آمده است: «كَانَ بَنُو اِسْرَائیلَ تُسَوِّسُهُم اَنْبِیاءهُم؛ در میان بنی اسرائیل این انبیا بودند كه مدیریت كرده و سیاستمدارشان بودند»[2].
در روایتی ديگر، حضرت امام صادق(عبه السلام) پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) را «سیاستمدار» بندگان خدا معرفی می كند: «... ثُمَّ فَوّضَ اِلَیْهِ اَمْرَ الِّدینِ وَ الاُمَّةِ لِیُسَوِّسَ عِبَادَهُ؛ آن گاه خداوند امور دین و امّت را به او واگذاشت تا امور بندگان را تدبیر كند»[3].
همین خصیصه برای امامان ما نیز هست، در زیارت معتبر «جامعه»، امامان را «سَاسَةُ الْعِبَادِ» یعنی سیاستمداران بندگان خدا می خوانیم. در روایتی بسیار جامع پیرامون ویژگی های امام می خوانیم كه حضرت امام رضا(علیه السلام) از ویژگی های امام ،علم به سیاست را ذكر می كند: «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ»[4] پرواضح است سیاستی كه از آن سخن می گوئیم به معنای تدبیر درست اداره جامعه اسلامی و راهنمایی مردم به مصالح است كه معنای لغوی سیاست نیز چیزی جز این نیست.
ابوالبقاء مي گوید: «السِّیَاسَةُ اِسْتِصْلَاحُ الْخَلْقِ بِاِرْشَادِهِم اِلَی الطَّرِیقِ الْمُنْجِی فِی العَاجِل وَ الآجِل؛ سیاست عبارت است از یافتن صلاح بندگان و راهنمایی آنان به راه نجات در حال و آینده».[5]

اكنون سخن در اینست كه آیا ضرورت حكومت و رهبرى براى نظام اسلامى، منحصر به زمان رسول خدا بوده و بعد از آن حضرت، احكام و قوانین اجتماعى سیاسى و ادارى اسلام از اعتبار ساقط شده دیگر نیازى به تأسیس حكومت اسلامى نیست و مسلمین نسبت به این امر حیاتى و مهم مسئولیتى ندارد؟ باید از حكومت و سیاست كنار بكشند و در گوشه اى وظائف عبادى و اخلاقى خویش را انجام دهند و به اصطلاح دین از سیاست جدا شده است. بعد از پیغمبر، عامه(اهل سنت) از مسلمین چنین معتقد شدند که انتخاب خلیفه‏ ای که عهده دار مسئولیت حکومت بر جامعه اسلامی است به عهده خود مسلمین است.
و امّا عقیده شیعه این است که خلیفه باید از جانب خدا و رسولش معین شود و آنها(طبق نصوص معتبر) دوازده نفرند، که تفضیل آن در کتابهای مربوطه بطور مبسوطی آمده است. ولی در این زمان که پیغمبر وفات نموده و امام نیز از دیده‏ ها پنهان است، امر حکومت بدست خود مسلمین است و این وظیفه آنهاست که با در نظر گرفتن روش رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که روش امامت بوده است، حاکمی را انتخاب کنند و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراطوری است. و در این موقعیت، نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه همه است که در راه حفظ احکام خدا کوشا باشند.

در اين‏كه چه كسي بايد حكومت كند و چرا بايد از وي اطاعت‏ شود؟ قانون طبيعي می گوید: انسان فطرتاً به دنبال آگاه‏‌ترين، بهترين و عادل‌ترين فرد است؛ كه در اسلام و در زمان غيبت، فقيه است. به حكم فطرت، وجود مقام ولايت در هر جامعه‏ اي بر اساس حفظ مصالح عاليه ضروري است. اسلام نيز پا به پاي فطرت پيش مي‏ رود. نتيجه اين دو مقدمه اين است، فردي كه در تقواي ديني و حسن تدبير و اطلاع بر اوضاع، از همه مقدم است، براي اين مقام انتخاب می شود و در اين كه اولياي حكومت‏ بايد زبده‏ ترين و برجسته‏ ترين افراد جامعه باشند، كسي ترديدي به‏ خود راه نمي ‏دهد.

بر اين اساس، تشکيل حکومت اسلامي واجب بوده و در صورتي که مردم براي انجام تکاليف واجب اجتماعي خويش بخواهند دولت تشکيل دهند، حق دارند که فقيه واجد شرايطي را به عنوان حاکم تعيين نمايند. بي‏ شک چنين فقيهي علاوه بر مشروعيت مردمي داراي مشروعيت الهي نيز خواهد بود. زيرا منطقي و معقول نيست که مردم به تکاليف اجتماعي از سوي شارع مکلف باشند، امّا هيچ‌گونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ايجاد مقدمات و فراهم آوردن زمينه‏ هاي انجام آن تکاليف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که براي شارع، امري مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد امّا مقدمه آن را نخواهد؟ [6]

 

----------------------------------------------
پی نوشت :
[1] تفسير موضوعي پيام قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج8، ص9و10و64و ج10، ص 65-64
[2] مجمع البحرین، ج 4، ص 78
[3] اصول كافی، ج1، ص266
[4] همان، ص202
[5] النظام السياسي، باقر شريف قرشي، ص 43 و ص 44 .
[6] رجوع شود به : علامه طباطبائي، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي، ج 4، ص 207-211.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 6 =
*****