رهروان ولایت ـ یکی از قویترین براهین خداشناسی، اصل علیّت است که به موجب آن، هر پدیده و موجود ممکنی نیازمند به علت و مُرجّحی است.
حتى مادّی گرایان قبول دارند كه هر پديدهاى، بلكه هر چيزى كه شما در عالم مىبينيد، معلول يك علّت است. منتهی بر این برهان اشکالی کردهاند و آن اينکه این برهان، مستلزم تناقض و تخصیص قاعده عقلی است و میگویند: هر معلولی علّتی میخواهد، پس علت خداوند چیست؟ و یا اینکه اگر بگویید خداوند علّت ندارد، این گفته تخصیص همین قاعده قانون علیّت است و چنین چیزی امکان ندارد.
«برتراند راسل» فيلسوف معروف انگليسى كه با مباني نظري مطرح در غرب، به اين موضوع پرداخته است، در نهايت به بن بست رسيده و چنين مىگويد: «در جوانى به خداوند عقيده داشتم و بهترين دليل بر آن را برهان علة العلل مىدانستم و اينكه تمام آنچه را در جهان مىبينيم داراى علّتى است و اگر زنجير علتها را دنبال كنيم، سرانجام به علّت نخستين مىرسيم كه او را خدا مىناميم. ولى بعداً به كلى از اين عقيده برگشتم زيرا فكر كردم اگر هر چيز بايد علّت و آفرينندهاى داشته باشد، پس خدا هم بايد علّت و آفريدگارى داشته باشد»! [1]
پاسخ این است که مفادّ قانون علیّت آن است که هر «موجود وابسته» و «ممکن الوجودی» نیازمند به علّت است، نه اینکه هر «موجودی» (به طور عامّ) نیازمند به علّت باشد تا گفته شود: پس خدا هم احتیاج به علّت دارد، یا گفته شود: اعتقاد به خدای بی علّت نقض قانون علیّت است. به عبارت دیگر این قاعده عقلی اختصاص به موجودات امکانی دارد، زیرا نیاز به علّت از ویژگیهای موجود ممکن است نه ذات موجود، پس هر معلول و ممکنی نیازمند به علّت است نه هر موجودی، تا این اشکالات وارد باشد.
از سوی دیگر همه موجودات نمیتوانند ممکنالوجود و نیازمند به علّت باشند و در انتها باید به یک موجودی منتهی شود که وجود، عین ذات آن باشد و محتاج به غیر خود نباشد، زیرا در غیر این صورت، به حکم امتناع تسلسل، هیچگاه موجودی تحقق نخواهد یافت؛ چنین فرضی نظیر آن است که هر یک از افراد یک بازی، اقدام خود را مشروط به شروع دیگری کند که در اینصورت هیچ وقت اقدامی انجام نخواهد گرفت.
پس سلسله موجودات خارجی، به حکم عقل باید به یک واجبالوجود و علتالعللی منتهی گردد که خود، نیازمند علّتی نباشد.
-----------------------------------
پینوشت:
1. برتراند راسل، در کتاب چرا مسيحى نيستم.
نظرات
واجب الوجود و ممکن الوجود هم برچسبهاییه که ما روی چیزها میگذاریم روی همین حساب که قرار نیست هر موجودی علت داشته باشد میتونیم بگیم پس همه جهان واجب الوجود است و برهان خودبخود باطل میشود. شما چگونه ثابت میکنید خدا ممکن الوجود نیست؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز، شما 2 سوال مطرح فرمودید:1. چه اشکالی دارد که همه جهان واجب الوجود باشند؟ 2. چطور خدا ممکن الوجود نیست؟
قبل از رسیدن به جواب ابتدا باید مفهوم واجب و ممکن را بدانیم، که خیلی خلاصه در یک مقدمه عرض میکنم.
- واجب الوجود لذاته داراى جميع كمالات هستى به نحو اتم و اكمل است زيرا هستىبخش جميع ما سوا و كمالبخش به ديگران او است پس خود او بايد اين كمالات را در حدّ اعلا دارا باشد وگرنه بقول حكماء: فاقد شيء معطى شيء نخواهد بود. واجب الوجود لذاته بسيط من جميع الجهات است و تركيب به همه اقسامش در آنجا راه ندارد. واجب الوجود لذاته يكتاى بىهمتا است و شريك و مثل و مانندى براى او متصور نيست. چنانچه موجودی دارای این ویژگیها نباشد نمیتوان نام او را واجب گذاشت.
- وجود و عدم نسبت به ذات ممكن مساويند يعنى نه هستى براى او ضرورى است تا واجب الوجود لذاته باشد و نه نيستى براى او ضرورت دارد تا ممتنع الوجود لذاته باشد بلكه لا اقتضا است و با تحقق علت تامه متحقق و با عدم آن معدوم مىگردد. ممكنات همانگونه كه در اصل وجود نياز به غير دارند همچنين در تداوم هستى نيز آن به آن و لحظه به لحظه محتاج به تقويت قيوم على الاطلاقند.
اصل جواب
1. همه موجودات نمیشود که واجب بذات باشند زیرا در اینصورت باید دویّت و ترکیبی در ذات واجب وجود داشته باشد که هر یک از این واجب ها از یکدیگر شناخته شوند که این محال است زیرا واجب یعنی وجودی که در هیچ چیز نیازمند دیگری نیست و بسیط است.
2.این دو مفهوم برچسبهایی نیست که بخواهیم خودمان درست کنیم بلکه به حصر عقلی یک شی از دو حال بیشتر خارج نیست، یا وجودش ممکن است یا واجب و عدم نیز از انجایی که عدم است حساب نمیآوریم.حال اگر آن شی واجب باشد، مطلوب حاصل است كه همان صانع باشد، امّا اگر ممكن باشد، احتياج به مرجّح دارد. حال سؤال مىشود كه اين مرجّح واجب است يا ممكن؟ اگر واجب باشد، مطلوب حاصل است، امّا اگر ممكن باشد، باز نيازمند به مرجّح است و همينطور نقل كلام در آن مرجّح مىشود، و لذا براى دورى و اجتناب از اشكال دور و تسلسل بايستى سلسله وجودات به واجب منتهى شود که آن همان صانع یعنی خداوند متعال است