رهروان ولایت ـ سخن از عشق مقدّس الهی است، نه هوسهای زمینی و شیطانی. هوس باز، خودخواه است و خودمحور، و بویی از عشق نبرده است. او جز به لذتش نمیاندیشد و دیگری را که به غلط معشوق مینامد، جز به عنوان ابزاری برای فروکشی شهوتش نمیخواهد.
هوس باز قربانیاش را برای خود میخواهد، اما عاشق خود را برای معشوق میخواهد و حاضر است خود را در پای او قربان کند. هوس، موقت است و با فروکش کردن شهوت زایل میشود، اما عشق با لقای معشوق شعلهورتر میگردد. هوس فصلی و دورهای است و با گذر عمر به سستی میگراید، اما عشق به سن و سال و تحولات بیولوژیک، فیزیولوژیک و هورمونی وابسته نیست، بلکه شعلهای است در جان که روزبه روز فروزانتر میشود. به بیانی دیگر، هوس به قوای بدنی وابسته است، اما عشق مقدس، روحانی است و به تغییرات جسمی و جنسی کاری ندارد.
هوس به ظواهر تعلّق میگیرد و با تغییر آن دچار نوسان و زوال میشود، اما عشق به ذات و حقیقت معشوق تعلّق میگیرد.
همانگونه که باید عشق و هوس را از هم تفکیک کرد، لازم است بین عشق کلی و جزئی نیز تمایز قائل شد. عشق جزئی در این اصطلاح واقعاٌ درجهای از عشق است، اما متعلّقش امر جزئی است. عشق کلی، عشق به خدا و عشق جزئی عشق به غیر خدا و مظاهر است. عشق جزئی محدود و ناپایدار بوده و متعلّقش نیز ناپایدار است، اما عشق و معشوق کلی، جاودانی است.
دین چیزی جز این حب نیست:«هل الدّین إلّا الحب؟» [1] دین راستین، حب خدا و خلق است که مستلزم بندگی خدا و خدمت به خلق است. این حبّی است که به زیبایی تعلّق میگیرد و زاییده دانایی و زاینده نیکویی است. هوس و حبّ غیر خدا منشأ دوری از ارزشهاست. حبّ دنیا از سنخ هوس است. حبّ دنیا منشأ بداخلاقیها و منازعات بر سر مال و مقام و شهوت است. حبّ دنیا یعنی حبّ غیر خدا که مانع عشق حقیقی است.
جهاد با نفس که جهاد اکبر است، ستیز با هوس و حبّ غیر الهی است. در مناجات شعبانیّه میخوانیم:« الهی هب لی کمال الإنقطاع إلیک» آن تعلقی که مانع از اتصال به حق است، باید گسسته شود، نه هرگونه تعلّقی. بنابراین حبّ جهان، حبّ خلق، حبّ مردم، حبّ اولاد، حبّ وطن و حبّ زیباییها فینفسه مانع اتصال به حق و در نتیجه ممنوع نیستند، بلکه لازمهی حبّ به خدا حبّ به ماسواست. آنچه مذموم است، حب دنیاست که در مقابل و در عرض حبّ به خدا باشد.
عشق به غیر خدا که رقیب عشق به خدا باشد، همان حبّ دنیاست. از دیدگاه قرآن، اولاد و ازواج نعمتهای الهی هستند و انسان در قبال آنها مسئولیت دارد و موظّف به مواظبت از آنهاست، اما نباید در عرض خدا محبوب انسان باشند و یا خواست آنها بر خواست خدا ترجیح داده شود؛ چرا که در این صورت مایه عذاب و خسران خواهند بود و ازهمین رو باید از آن حذر کرد. خداوند در قرآن میفرماید:« وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ؛ [سوره انفال/آیه28] و بدانید که اموال و فرزندانتان وسیله آزمایش اند، و خداست که پاداشی بزرگ در نزد اوست ».
در حقیقت دوستی دنیا پایدار نیست و در سرای باقی سودی برای انسان ندارد:«لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ ؛[سوره ممتحنه/آیه3] هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت میان شما جدایی می افکند و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.»
عشق راستین شرکتسوز است. اموال و اولاد موهبت الهی هستند که باید بابت آن خدا را شاکر بود، اما اگر نحوهی نگاه مشرکانه باشد، نعمتها را به نقمت، موهبت را به عذاب، لطف را به قهر و هدیه را به دام تبدیل میکند. هدیه برای آن است که رابطهی بین هدیه دهنده و هدیه گیرنده قویترشود.هدیه باید موجب شود که عبد بیشتر به یاد خدا باشد، نه اینکه چنان مجذوب هدیه شود که هدیه دهنده را فراموش کند.
اگر اولاد و اموال و دیگر مواهب موجب غفلت و مانع رابطه انسان و خدا شوند، تبدیل به نقمت خواهد شد:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ؛ [سوره منافقون/ آیه9]ای کسانی که ایمان آورده اید ، مبادا اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کنند! و هر کس چنین کند پس آنها همان زیانکارانند.»
عشق به حقیقت بیکران الهی مبنای پرستش او، و عشق به خلق مبنای خدمت به خلق است. این عشق و درپی آن عبادت و خدمت، زمینهساز کمال انسانی است. بدینسان، بین حبّ ذات و ایمان و اخلاق هماهنگی ایجاد میشود و خوددوستی و دگرگونی، و سودگرایی و ارزش گرایی در یک مسیر قرار میگیرند.
........................................
پی نوشت ها:
[1]: [سفینة البحار/ شیخ عباس قمی/ج1/ص201؛بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۶۵ ص ۶۳ ؛الكافی ،ثقة الاسلام كلینی ج ۲ ص ۱۲۵]