رهروان ولایت ـ می لرزد دلش، پلک هایش آرام، اما خیس از احساس بسته می شود. دستانش اکنون یک دنیا غم بغل کرده است. می خواهد برود دلش تاب ماندن ندارد. چه کند که محبوبش را یارای غم فراق نیست.
چشم هایش را به زیر می اندازد و به گام استوار محبوبش خیره می شود. دستان محبوبش گونه هایش را لمس می کند، لب هایش را می بوسد و چشمانش را خیره می کند.
حالا محبوب خود عاشق شده است. عجب حکایتی است عشق پدر و پسر...
نگاهشان در هم تنیده، لب ها سکوت کرده اند و چشم ها فریاد می زنند.
پسر با پدر اشتراک دارد هم در اول، هم در آخر؛ " پر" می خواهد بکشد، دلش اما قفل دستان پدر است. پر پرواز را پدر به قوت بازوان پسر پیوند می زند.
حالا هر دو طعم جدایی را به وجودشان چشانده اند. لحظه فراق را باور دارند و گام ها را برایش آماده کرده اند.
سخت سخت است که پسری پربکشد شود جلو چشمان پدر، پدر اما دعا را بدرقه راهش می کند و پیشانی پسر را که حالا کعبه ملائک است می بوسد.
پدر دلش پر می شود از قصه غصه جدایی. پسر را می خواند، سر تا پایش را می نگرد و دوباره او را می خواند وگام هایش را می شمارد...
حالا اشک های پدر روان شده اند...
پسر دور و دور می شود، دلش اما پیش پدر جا مانده...
پسر در میدان است...صدای تکبیرش می آید.. صدای هلهله می آید...دیگر صدای تکبیر نوازش نمی دهد گوش پدر را...
حالای صدای اشک می آید...اکنون حسین بالای سر علی اکبر چشمانش اقیانوس است...
نظرات
السلام عیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام ..
اکنون حسین بالای سر علی اکبر چشمانش اقیانوس است...
عالـــــــــــــــی بود واقعا...
سلام
عالی بود
ولی یه قسمتشو متوجه نشدم سخت سخت است…
سلام
عالی بود
اون قسمت چی نوشتین سخت سخت است……
ممنون از اینکه داستانک رو خوندید و ممنون از نگاهتون و نظرتون
این داستانک برداشتی از آخرین همراهی امام حسین(علیه السلام) و حضرت علی اکبر(سلام الله علیه) است،نوع عاطفه و احساس این پدر و پسر در اوج است و طبیعتا این صحنه که جوان برومند ایشان که شبیه ترین فرد به پیامبرمکرم خاتم(ص) از نظر صورت و سیرت بوده اند در جلو چشمان پدر توسط یک عده انسان از خدا بی خبر و وحشی با اون وضع به شهادت می رسن سخت سخته،دل کندن و جدایی سخته، هجوم گرگ ها و تکه تکه کردن و... سخت سخته
بسیار عالی..ممنون
سلامت و موفق باشید ان شاالله
التماس دعا