«کوفه» شهرِ شیعیان ابی‌سفیان!

20:27 - 1393/09/20
چکیده: زمانی واقعه كربلا اتفاق افتاد، ديگر شيعه‌ی شناخته شده‌اي در كوفه باقي نمانده بود كه بخواهد در جنگ با امام حسين(عليه‌السلام) شركت كرده باشد، پس چگونه مي‌توان ادعا کرد كه شيعيان كوفه، قاتل امام حسين بوده‌اند؟ عدّۀ قلیلی از شیعیان که در این شهر بودند، به یاری ایشان آمدند؛ عدّه‌ای چون زهیر موفّق شدند و بعضی با ممانعت نیروهای عبیدالله مواجه شدند و برخی دیگر، دیر به کربلا رسیدند.
عکس قدیمی کوفه

رهروان ولایت ـ امام حسین(علیه‌السلام) هم‌راه عزیزان خود، در سال 61 هجری در صحرای کربلا با وضع فجیعی به شهادت رسید و قاتلین ایشان، بعد از جدا کردن سرِ حضرت و بر نیزه کردنِ آن، با اسب بر بدنِ سبط پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جسارت کرده و زنان و فرزندانش را با بدترین وضع ممکن، اسیر کرده و به شام بردند.

اصل این واقعه که نقطه ننگی در تاریخ به شمار می‌آید، قابل انکار نیست؛ امّا چند سالیست که جریان وهّابیّت دست به تحریفی آشکار در بیان این قضیه زده‌اند و قاتلین سید الشهداء(علیه‌السلام) را شیعیان کوفه معرّفی می‌کنند تا بدین وسیله چهره خلفای اموی را تطهیر نمایند.[1]

این سخن که شیعیان، امامِ زمانشان را با وضعیّتی اسف‌بار بکشند و به بدن ایشان جسارت کنند و کودکان و زنانشان را به اسارت ببرند، دارای تناقض و تضادی آشكار است. زیرا شيعه به يار، انصار، پيرو و نيز دوست‌دار يك شخص ‌اطلاق می‌شود، امّا اين‌كه به قاتل و دشمنی كه در صف و سپاه مقابل قرار گيرد، شيعه بگويند، كلامی واضح‌البطلان است. 

حال با اين توصيف چگونه می‌توان ميان محبّت و ياری و پيروی، و جنگ و دشمنی جمع كرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه «عمر سعد» و «عبيد الله بن زياد» را شيعه بناميم، پس ياران آن حضرت كه تا آخرين لحظه در كنار آن حضرت ايستادگی و جان‌‌فشانی كردند و در اين راه به شهادت رسيدند را چه بناميم؟!! [2]

بنابراین، این سخن اوّلاً: خلاف عقل است؛ ثانیا: خلاف شواهد تاریخی است. زیرا در آن زمان، در كوفه شيعه‌‌ای كه در تشيّع خود شهرتی داشته باشد، وجود نداشت، چرا که «معاویة بن ابی سفیان» در زمان حکومت خود، «زياد بن أبيه» را بر كوفه حاكم کرد و او نيز هر شيعه‌‌ای را كه می‌شناخت مورد تعقيب قرار داد و آن‌ها را قتل عام و غارت کرد و بسیاری از آنان را دستگير كرده و به زندان فرستاد، تا اين‌كه در شهر كوفه، ديگر شخصی كه به شيعه‌بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.[3] «زیاد» همان کسی بود که در قتل «حجر بن عدی» نقش بسزایی داشت.[4] این جنایات تا جایی ادامه داشت که امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) او را نفرین فرمودند.[5]

پس در حقيقت طبق آن‌‌چه كه در مصادر تاريخی آمده، شيعيان در کوفه تنها عده کمی از جمعيت پانزده هزار نفری کوفه را تشکيل می‌دادند؛ چرا که بسياری از آن‌ها در زمان «معاويه» تبعيد شده يا به زندان افتاده و یا به شهادت رسيده بودند. بسياري از ايشان نيز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای ديگر هم‌‌چون موصل، خراسان و قم پناهنده شده بودند؛ برخی نيز مانند قبیله «بنی غاضره» قصد ياری امام خود را داشتند که سربازان «عبيد الله بن زياد» مانع شدند.

اهالی کوفه در زمان خلافت امیرالمؤمنین نیز از طرفداران خلفاء بودند و به فقه اهل سنّت عمل می‌کردند. شاهد این مطلب ماجرای تاریخی است که بسیاری از مؤرّخین آن‌را نقل کرده‌اند: وقتی اميرمومنان(علیه‌السلام) خلافت را در کوفه به دست گرفت، خواست يکی از بدعت‌های عمر- نماز تراویح- را ريشه‌کن کند؛ به همین خاطر به امام حسن(عليه‌السلام) دستور داد که به مسجد رفته و مانع این کار شود؛ أمّا تا حضرت با اين عمل مخالفت نمودند، مردم اعتراض کرده و ندای «وا عمراه، وا عمراه»( ای وای سنت عمر از بين رفت!!!) سر دادند و به دنبال آن، حضرت فرمودند: به آنان بگوييد به هر نحوی که می‌خواهند نماز بخوانند.[6]

این شهر پس از واقعه کربلا نیز مرکز اهل سنّت بود؛ ابوحنیفه از اهالی کوفه بود و سال‌ها به ترویج مذهب خود در این شهر پرداخت و تا جایی توفیق یافت که به مرکز احناف مبدّل گردید و در تعابیر فقهی «رأی اهل کوفه» به معنای آرای حنفیّة است.

هم‌چنین از جمله شواهد تاریخی بر ناصبی بودنِ سپاه «ابن مرجانة» تعابیر زشتی است که در مقابل امام حسین(علیه‌السلام) به کار می‌بردند. قاتلان آن حضرت در آن روز، به حضرت خطاب می‌كردند: ما از روي بغض و كينه‌ای كه با پدرت علی بن ابی‌طالب داريم با تو به جنگ و نبرد برخاسته‌‌ايم.[7] و يا این‌که بعضی ديگر می‌گفتند: «ای حسين ای درو‌غ‌گوی فرزند دروغ‌گو».[8]

بالاترین دلیل بر شیعه نبودنِ مردم کوفه و قاتلین امام حسین(علیه‌السلام) کلام نورانی حضرت سیّد الشهداء(علیه‌السلام) است که در روز عاشوراء خطاب به سپاهیان عبید الله فرمودند: «وای بر شما ای پيروان أبو سفيان، اگر دين نداريد و از روز معاد نمی‌هراسيد، لااقل در دنيا آزادمرد باشيد و آن‌گونه كه می‌پنداريد به حسب و نسب خود كه عرب هستيد، باز گرديد».[9]

در نتیجه: در زمان واقعه كربلاء، ديگر شيعه‌ی شناخته شده‌ای در كوفه باقی نمانده بود كه بخواهد در جنگ با امام حسين(عليه‌السلام) شركت كرده باشد، پس چگونه می‌توان ادعا کرد كه شيعيان كوفه، قاتل امام حسين(علیه‌السلام) بوده‌اند؟ عده‌ی قلیلی هم از شیعیان که در این شهر بودند، به یاری ایشان آمدند؛ عدّه‌ای چون «حبیب بن مظاهر» و «مسلم بن اوسجع» موفّق شدند و بعضی با ممانعت نیروهای «عبیدالله» مواجه شده و برگشتند و برخی دیگر، دیر به کربلا رسیدند.[10]

 

------------------------------------
پی نوشت:
[1]. منبع سايت خيمه نيوز- مورخ 5آبان 1387: نامه اشراف مصر.
[2]. أعيان الشيعة، ج 1، ص 585.
[3]. ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي‌گويد: معاويه بعد از سال خشکسالي، نامه‌اي به يکي از کارگزاران خويش نوشت مبني بر اين که هر کس چيزي از فضايل ابوتراب و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هيچ مسئوليتي بر عهده شما نيست. (به اين معنا كه: هر اتفاقي براي اين شخص افتاد و شما هر بلايي به سر او آورديد جايز است) از اين رو سخنرانان در هر كوي و برزن و بر فراز هر منبري علي را لعن کرده و از او بيزاري مي‌جستند و به او و اهل بيت او دشنام مي‌دادند؛ و بيچاره‌ترين مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زيرا شيعه علي در آن شهر زياد بود؛ معاويه، زياد بن سميه را حاکم كوفه و هم‌زمان شهر بصره را نيز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شيعيان مي‌گشت ـ او شيعيان را مي‌شناخت، زيرا در زمان خلافت علي از طرفداران او بود ـ پس ايشان را حتي زير هر سنگ و کلوخي هم كه بودند مي‌يافت و به قتل مي‌رساند و يا تهديد به قتل مي‌كرد؛ و دست‌ها و پاها را جدا کرده و چشم ها را کور مي‌كرد؛ و ايشان را بر تنه‌هاي درخت خرما به دار مي‌کشيد؛ و يا از عراق بيرون مي‌کرد؛ تا جايي که کسي از شيعيان شناخته شده در عراق باقي نماند: شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصايح الکافية، محمد بن عقيل، ص 72.
[4]. ابن حجر در لسان الميزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.
[5]. طبراني در المعجم الكبير ج3، ص68؛ با سند خود از يونس بن عبيد از حسن نقل نموده است ـ مجمع الزوائد، هيثمي، ج 6، ص 266.
[6]. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه، ج 5، ص 192، ح 2- الکافي، شيخ کليني، ج 8، ص 58، ح 21.
[7]. ينابيع المودة، قندوزي حنفي، ص 346.
[8]. الكامل، ابن أثير، ج 4، ص 67.
[9]. مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف في قتلى الطفوف، ص 45.
[10]. با استفاده از مقاله‌ای از سایت ولیعصر همراه با تلخیص و اضافات:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5043

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 8 =
*****