استدلال شيعه و سني براي كيفيت وضو چيست؟

11:32 - 1393/10/03
چکیده: دو مورد عمده يكي كيفيت شستن دست‌ها است كه اهل سنت شستن دست‌ها را در وضوء از سر انگشتان به سوي آرنج واجب مي‌دانند اما شيعيان معتقدند كه دستها بايد از آرنج به سوي سر انگشتان شسته شوند. و مورد دوم اينست كه سني ها قائل به وجوب شستن پاها و شيعيان قائل به وجوب مسح آنها مي‌باشند.

وضوء به عنوان يكي از مقدمات نماز عملي است كه براي انجام عباداتي مانند نماز و براي رساندن جايي از بدن به قرآن، نام خداوند...,واجب بوده، و در عين حال خودش يك عمل مستحب است كه در اسلام تشريع شده است.

اختلاف عمده‌ي اهل سنت در وضوء بر طبق فتاوي مذاهب‌شان با شيعيان در دو مورد مي‌باشد و لو در بعضي موارد ديگر مثل مسح كامل سر، مسح گوشها، خلال ريش كه در مذهب شيعه مورد قبول نمي‌باشند نيز اختلاف دارند.
اما دو مورد عمده يكي كيفيت شستن دست‌ها است كه اهل سنت شستن دست‌ها را در وضوء از سر انگشتان به سوي آرنج واجب مي‌دانند اما شيعيان معتقدند كه دستها بايد از آرنج به سوي سر انگشتان شسته شوند. و مورد دوم اينست كه سني ها قائل به وجوب شستن پاها و شيعيان قائل به وجوب مسح آنها مي‌باشند.
براي اين دو نظر مي توان هم با قرآن استدلال كرد و هم با روايات.
در قرآن كريم فقط يك آيه در مورد وضوء وجود دارد كه ظاهر و حتي نص آيه شريفه بر طبق قواعد ادبيات زبان عربي بر كيفيتي از وضوء دلالت دارد كه شيعيان انجام مي‌دهند آيه شريفه چنين مي‌فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ(1). اي كساني كه ايمان آورده‌ايد چون به قصد نماز برخيزيد صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاي تان را تا برآمدگي روي آن مسح كنيد.» اين آيه شريفه بر مذاق اهل سنت بايد اين‌گونه ترجمه شود: اي كساني كه ايمان آورده‌ايد چون به قصد نماز برخيزيد صورت و دستهايتان را از سر انگشتان به سوي آرنج بشوييد و سر تان را مسح كنيد و پاهاي تان را تا برآمدگي روي آن بشوييد!
در قرآن كريم اين تنها آيه اي است، كه شيعه و سني هر دو بر كيفيت وضو به آن استدلال مي‌كنند. در اين آيه شريفه دو كلمه يكي أَرْجُلَكُمْ در مورد مسح يا شستن پا مورد تمسك شيعه و سني قرار گرفته است و ديگري كلمه إِلَي الْمَرافِقِ است كه اهل سنت آن را بر نحوه شستن دستها دليل قرار داده اند.
قبل از استدلال طرفين در مورد مسح يا شستن پا لازم است سه قولي كه در مورد اعراب كلمه«ارجل» وجود دارد بيان شود:
1. قرائت به رفع(ارجلُكم): كه قرائت نادر و شاذي است، و بنابر ابتدائيت است و خبر آن محذوف است، و آن مغسوله يا ممسوحه است.(2) يعني «و ارجلُكم مغسوله و يا ارجلُكم ممسوحه» بوده است
2. قرائت به نصب (ارجلَكم): نافع ابن عامر و عاصم ـ به روايت حفص ـ آن را منصوب خوانده اند كه در اين صورت آن را به محل «ِرُؤُسِكُمْ» عطف كرده اند و محل آن منصوب مي‌باشد. و يا منصوب به نزع خافض است به اين معنا كه هر گاه از روي اسمي حرف جرّ مثل«ب، الي و من...» حذف شود اعراب آن اسم منصوب مي‌شود. بنابراين در واقع « بأرجلِكم » بوده و حرف «با» از آن كنده شده و «ارجلَكم» گرديده است.
3. قرائت به جرّ(ارجلِكم): در اين صورت آن را عطف به لفظ برؤوسكم مي‌دانند.
استدلال اهل سنتاز نظر اهل سنت كلمه «ارجلكم» در واقع منصوب است كه عامل نصب آن هم «اغسلوا» مي‌باشد. يعني اين كلمه بر كلمه «وُجُوهَكُمْ» عطف شده است. پس همانگونه كه صورت و دستها شسته مي شود پاها هم بايد شسته شود. اين تمام استدلال اهل سنت با اين آيه مي باشد.
استدلال شيعهقرآئت به رفع نه مطلوب اهل سنت را ثابت مي‌كند و نه مطلوب شيعه را چه اين كه اين قرآئت شاذ و غير قابل اعتناست.
اما از ميان دو قرآئت ديگر قرآئت به جرّ (ارجلِكم) به دليل اينكه بر كلمه «بِرُؤُسِكُمْ» عطف شده است مدعاي شيعه را به اثبات مي‌رساند. ولي در عين حال شيعه قرائت به نصب(أَرْجُلَكُمْ) را پذيرفته است و بر همين قرائت مدعاي خود را ثابت مي‌كند. شيعه مي‌گويد كه بر طبق قواعد نحوي ادبيات زبان عرب لازم است كه اين‌كلمه بر محل كلمه «بِرُؤُسِكُمْ» عطف شود و محل آن به دليل اينكه در واقع مفعول «امْسَحُوا» مي‌باشد منصوب است و لذا اين كلمه هم با نصب قرائت شده است. و نتيجه اين مي‌شود كه پاها مانند سر مفعول «امْسَحُوا» باشد و بايد مانند سر مسح شوند. و قول اهل سنت كه آن را بر كلمه «وجُوهَكُمْ يا أَيْدِيَكُمْ » عطف كرده اند به دلايل زير صحيح نمي باشد:
1. اگر قول اهل سنت را بپذيريم كه آن را عطف به« وجُوهَكُمْ يا أَيْدِيَكُمْ » مي‌گيرند، اين برخلاف قواعد نحوي ادبيات زبان عرب است. زيرا بين عاطف و معطوف عليه يك جمله كامل با فعل و فاعل و مفعول فاصله واقع شده است و ايجاد چنين فاصله حتي به وسيله يك كلمه جايز نيست تا چه رسد كه يك جمله فاصله واقع شود.(3)
2. در اين آيه شريفه همانطور كه «اغسلوا» مي‌تواند عامل نصب باشد (كه اهل سنت مي گويند) «امسحوا» نيز مي تواند عامل نصب باشد و از نظر قواعد نحوي هرگاه دو عامل صلاحيت عمل كردن در يك معمول را داشته باشند. عاملي كه نزديك تر است مقدم خواهد بود، بنابراين «امسحوا» مقدم بر «اغسلوا» است.(4)
3. اين عطفي كه اهل سنت مي گويند، برخلاف فصاحت است زيرا. پيش از استيفاي غرض از يك جمله، به جمله اي ديگر منتقل شده، كه ربطي به آن ندارد.(5) و چنين سخن گفتن از يك انسان معمولي صادر نمي‌شود تا چه رسد كه خداي تبارك و تعالي اين‌گونه سخن غير فصيح و برخلاف قواعد ادبيات عرب بگويد.
هرچند كه بعضي احتمال داده اند كه، قرائت به نصب، به خاطر عامل مقدر باشد، كه در واقع (اي فاغسلوا ارجلكم)،(6) بوده است ، ولي اين احتمال مردود است، چرا كه: اولاً: تقدير عامل خلاف اصل است، و تا حدامكان بايد عامل ذكر شود (نه مقدّر)، ثانياً: بر فرض تقدير، مي توان به قرينه نزديكي «ارجلكم» به «برؤوسكم» عامل مقدر آن را، همان «امسحوا» در نظر گرفت، و تقدير اغسلوا ترجيحي ندارد.
بنابراين، چه قرائت به نصب را بگيريم، كه عطف به محل «رؤوسكم» باشد، و عامل نصب آن هم «امسحوا» و چه قرائت جرّ را بگيريم كه عطف به لفظ «برؤوسكم» باشد، در هر دو صورت قول شيعه كه مسح باشد ثابت مي‌شود، و قول اهل سنت كه «أَرْجُلَكُمْ» را بر لفظ «وجُوهَكُمْ يا أَيْدِيَكُمْ» عطف گرفته است بر خلاف فصاحت و بلاغت و عرف اكثريت عرب است.
مورد ديگر از اختلاف اساسي اهل سنت با شيعه اينست كه آنان شستن دستها را از پايين به بالا واجب دانسته و شيعه آن را از بالا به پايين (آرنج تا سر انگشتان دست) مشروع مي‌دانند. اين اختلاف نيز ناشي از تفسير آيه ششم از سورة مائده مي‌باشد. خداوند در اين آيه فرموده: فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ(7) (صورت و دستهاي خود را تا آرنج بشوييد)
اهل سنت مي گويد: چون آيه گفته دستها را تا مرفق بشوييد، پس بايد مرفق را انتهاي شستشو قرار داده و دستها را از پايين به بالا بشوييم. ولي شيعه مي‌گويد آيه صرفاً در صدد بيان مقدار شستشوي دستهاست و طبيعي است كه انسان دستهاي خود را از بالا به پايين مي‌شويد.
كلمه: «ايدي» جمع كلمه «يد» است كه نامش به فارسي دست است از شانه شروع شده تا نوك انگشتان ادامه مييابد، و چون آدمي بيشتر مقاصدش را به وسيله قسمت پائينتر يعني از مچ دست تا سر انگشتان انجام ميدهد، اين كلمه را بيشتر در همين قسمت به كار ميبرد، بنا بر اين كلمه«دست» سه معنا دارد، 1- از نوك انگشتان تا مچ 2- از نوك انگشتان تا مرفق 3- از نوك انگشتان تا شانه.
و اين اشتراك در معنا باعث شده كه خداي تعالي در كلام خود قرينهاي بياورد تا يكي از اين سه معنا را در بين معاني مشخص كند، و آن قرينه كلمه«إِلَي الْمَرافِقِ» است، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوك انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه(8).
اينكه اهل سنت مي‌گويند كه مقيد شدن جمله «دستها را بشوئيد» به جمله«تا مرفق» دلالت دارد بر اينكه واجب است شستن از ناحيه انگشتان شروع شده در ناحيه مرفق تمام شود، پاسخ آن اين است كه « إِلَي الْمَرافِقِ» قيد جمله: «فاغسلوا» نيست بلكه قيد موضوع حكم، يعني كلمه«ايدي» است، و در اين صورت دستها بايد تا مرفق شسته شود، نه اينكه شستن از مرفق شروع شود و به مرفق ختم گردد بلكه براي آن بايد قرينه اي ديگري وجود داشته باشد، و دستها را تا مرفق دو جور ميتوان شست يكي از مرفق به پائين و ديگري از انگشتان ببالا، پس بايد بگوئيم لفظ«إِلَي الْمَرافِقِ» لفظ مشتركي است كه بايد قرينهاي از خارج يكي از دو قسم شستن را معين كند، و معنا ندارد بگوئيم قيد«إِلَي الْمَرافِقِ» قيد هر دو قسم است(9) يعني هم قيداين باشد كه دستها تا مرفق شسته شود و هم قيد اين باشد كه شستن از سرانگشتان شروع شود و به مرفق ختم گردد.
استدلال با روايات:آنطوريكه تاريخ گواهي مي‌دهد تا زمان خليفه سوم عثمان بن عفان در مسئله وضوء اختلافي بين مسلمين وجود نداشته است طبق شواهد تاريخي و روايي عثمان اولين كسي است كه در زمان خلافتش در مسئله وضوء اختلاف ايجاد نمود و به كساني كه در دربار او حضور داشته اند مجدداً وضوء را به روش خود تعليم داده و بعد به آنان مي‌گويد كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مثل من وضو مي‌گرفت.(10)
درباره وضوء روايات زيادي در كتاب هاي روايي اهل سنت نقل شده اند كه بعضي از آنها دليل بر وضويي گرفته شده است كه عثمان به مردم آموخته است و بعضي از آنها بر وضوي پيامبر و علي ـ عليه السّلام ـ كه همان وضوي شيعيان باشد دلالت مي كند كه به چند نمونه از اين روايات اشاره مي شود:
1. متقي هندي در كنزالعمال از عباد بن تميم نقل مي‌كند كه پدرش گفت: پيامبر را ديدم كه وضو مي‌گرفت و روي پاهايش را مسح كرد.(11)
2. احمد بن حنبل از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پاهايش را در وضو مسح مي كرده است.(12)
3. ابن جرير طبري از اوس بن ابي اوس نقل مي‌كند كه او گفت: ديدم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كه وضو گرفت و پاهايش را مسح كرد.(13)
4. احمد بن حنبل از ابو مالك اشعري نقل كرده است كه به قومش گفت جمع شويد تا براي شما نماز رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بخوانم، مردم جمع شدند و او پرسيد آيا در جمع ما بيگانه است؟ گفتند فقط از خواهر زاده‌هاي ما هست، گفت او از خود ما است. سپس او در وضويش بعد از مضمضه و استنشاق و شستن صورت و دست ها، سر و پاهايش را مسح كرد.(14)
اين رواياتي كه بر روش وضوي شيعيان نقل شد در كتاب‌هاي اهل سنت ذكر شده‌اند و كتاب‌هاي حديثي و روايي شيعيان كه ديگر جاي خودشان را دارند و نيازي نيست كه از اين كتاب‌ها حديثي نقل شود.
اما رواياتي كه اهل سنت بر وجوب شستن پاها در وضو اقامه كرده‌اند بر سه دسته تقسيم مي شوند كه به طور خلاصه به آنها اشاره مي‌گردد:
دسته اول رواياتي است كه نحوه وضوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نقل مي‌كند و اكثر اين روايات از طريق عثمان بن عفان نقل شده است. و در يكي از نقل‌ها عثمان مي‌گويد هر كسي اين‌گونه وضو بگيرد تمام گناهان گذشته اش آمرزيده مي‌شود.(15)
دسته ديگر از اين روايات رواياتي است كه دستور پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در مورد شستن پاها بيان مي كنند.(16)
و دسته سوم رواياتي است كه مي گويد هر كسي به جاي شستن، پا را مسح كند جايگاهش جهنم است. مثلاً در بخاري از ابن عمر نقل شده است كه گفت: در يك مسافرت با پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم موقع نماز عصر وضوء گرفتيم و روي پاها را مسح كرديم، پيامبر با صداي بلند سه بار فرمود: (ويل للاعقاب من النار) يعني واي بر پشت ها از آتش.(17)
در اين جا درصدد مناقشه اين روايات نيستيم و فقط به همين اكتفاء ميكنيم كه اين روايات قطعاً دليل بر اين است كه مسلمانان در وضو معمولاًَ پاهايشان را مسح مي كرده اند و قطعاً آن را از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ آموخته اند. ولي اين معلوم نيست كه چرا پيامبر اسلام آنان را در اين واقعه از مسح كردن منع نموده است؟! به احتمال زياد اين روايت كه پيامبر مسلمانان را از مسح كردن پا منع كرده است از مجعولات زمان عثمان باشد زيرا معقول نيست كه مسلمانان بدون اينكه وضو را از پيامبر اسلام آموخته باشد بر پاهايش مسح كنند و انگهي پيامبر آنان را از اين كار منع كند و جزاي آنان را آتش جهنم قرار دهد. و نيز روايتي كه از عثمان نقل شده است ظاهرش بر اين دلالت دارد كه مسلمانان در زمان او يا وضويش را فراموش كرده بوده اند آيا اصلاً تا زمان او مسلمانان وضو نمي‌گرفته اند و اين عثمان است كه وضوي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را از نو براي آنان تعليم مي‌دهد.!!
به هر حال وضو در صدر اسلام، يعني زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و حتي شيخين (عمر و ابوبكر) و قسمتي از زمان عثمان، به شيوهاي بوده كه امروزه شيعه انجام مي دهد، و كسي شك و شبهه اي در نحوة اجراي اين عمل نداشته است، و اين بدان علت بوده است كه تمام مسلمانان اعمال خويش را از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ گرفته و در منظر آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ انجام مي دادند، و آن حضرت مرجع حل كل مسائل مردم بوده است.
ولي اين عمل با گذشت دو دهه از رحلت آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ در زمان «عثمان بن عفان» خليفة سوم دچار انحراف گرديد. و شستن پاها به جاي مسح آن ها توسط عثمان، و در منظر عامة مردم، به عنوان وضوي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان شد!! در صورتي كه در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، دو خليفة اول و قسمتي از خلافت عثمان، مردم و مخصوصاً صحابة بزرگي كه از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل حديث مي كردند، شيوة عمل آن حضرت را ديده بودند، و لذا خيلي از صحابه هم به مخالفت با اين بدعت ها برخاستند، و مي توان گفت يكي از علت هاي قتل عثمان نيز، به وجود آمدن چنين بدعت هايي بود.

پاورقی:

1. مائده، 6.
2. روح المعاني: 3 : 73، از محمود آلوسي بغدادي، متوفي 268 هـ ، انتشارات دارالكفر، سال نشر 1408 هـ ، 1987 م.
3. جعفر سبحاني، الاعتصام بالكتاب و السنه: 12، تحقيق و نشر: مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، قم، سال نشر 1413 هـ .
4. فخر رازي، مفاتيح الغيب: 11 : 161، نشر اساطير تهران، سال نشر، 1379 ش، ترجمه: علي اصغر حلبي.
5. علامه حلّي، تذكرة الفقهاء، 1 : 118، نشر مكتبة الرضويه الاحياء آثار الجعفريه، (مؤسس شيخ عبدالكريم)، 2 جلدي، بیتا.
6. مقداد بن عبدالله يسوري، كنزالعرفان، 38، چاپ اول، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1380 ش.
7. مائده : 6.
8. طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه موسوی همدانی)ج5ص357.
9. ترجمه المیزان، ج5ص358.
10. متقي هندي، كنزالعمال، 9: 443، بيروت، موسسة الرسالة، بي تا.
11. همان، 9: 429.
12. احمد بن حنبل، مسند احمد، 1: 58 و 68 و 59، بيروت، دار صادر،‌ بي تا.
13. ابن جرير طبري، جامع البيان(تفسير طبري)،‌6: 184، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
14. احمد بن حنبل، مسند احمد، 5: 342، بيروت، دار صادر،‌ بي تا.
15. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، 1: 48، بيروت، دارالفكر، بي تا، و نيشابوري مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 1: 141، بيروت، دارالفكر، بي تا.
16. البيهقي، السنن الكبري، 1: 71، بيروت، دارالفكر،‌بي تا.
17. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، 1: 21 و 33، بيروت، دارالفكر، بي تا.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.