تشيع در طول تاريخ پر بار خود، فراز و نشيبهاي فراواني را پشت سر گذاشته است ؛ فرازهايي كه گاه اين مكتب را در آستانه تسلط بر كلّ جهان اسلام قرار داده و نشيبهايي كه گاه آن را در سراشيبي سقوط نمايانده است. در اين ميان، آنچه اين مكتب را متمايز كرده، عناصري ما نند پيشينه ديرين غنا در ابعاد مختلف معارف اسلامي، ادّعاي توان تشكيل حكومت و به اثبات رسانيدن اين ادّعا در مقاطعي چند و بالاخره هويّت مستقل آن در طول تاريخ بوده است ؛ هويتي كه گاه آن را در تقابل با جريانهاي كلامي - سياسي ديگر قرار داده و موجبات تنش هايي را فراهم آورده است. اين تنشها گاه از برخوردهاي فيزيكي فراتر رفته بستر ابهام زاديي و تشكيك در مباني عملكرد و هويت اين مكتب را گسترده است.
برخي از مورخان وارونه نگار و تحليلگران وارونه نگر در ارائه چهره اي غير حقيقي از اين مكتب به جهانيان نقشي بس مهم داشته اند؛ به گونهاي كه متأسفانه برخي از مطالبي كه در طول تاريخ تشيع بارها نادرستي آن توسط متفكران شيعي اثبات شده است هنوز در بعضي از نوشته ها به صورت اصولي مسلّم اين مكتب آورده ميشود.
از اين رو، اهدافي چون ابهام زدايي از خاستگاه و جرهان هاي تاريخي اين مكتب و نيز پاسخگويي به پر سش هاي تاريخي غير مغرضانه ميتواند انگيزه مناسبي براي پژوهش و نگارش درباره تشيع فراهم آورد.
اصولاً واژه شيعه به چه معنا است؟
به منظور روشنتر شدن بحث، بررسي معناي لغوي و اصطلاحاتي اين واژه ضرورت دارد:
شيعه در لغت
كتابهايي چون «القاموس المحيط»[1]، «تاج العروس»[2] «لسان العرب»[3] و «النهاية ابن اثير»[4] شيعه را داراي معاني زير دانسته اند:
1. پيرو و ياور در اين كتب آمده است: «شيعه الرجل اي اتباعه و انصاره؛ شيعه كسي، يعني پيروان و ياورانش» در قرآن كريم نيز اين واژه در اين معنا به كار رفته است ؛ چنان كه در داستان حضرت موسي(ع) ميخوانيم: فَوَجَد فيهَا رَجُلَينِ يَقتَتِلانِ هَذا مِن شِيعَتِه وَ هَذا مِن عَدُوّه [5] حضرت موسي(ع) در شهر با دو نفر برخورد كرد كه با هم در نزاع بودند يكي از آنها از پيروانش بود و ديگري از دشمنان او.
درباره اين معنا توجه به د و نكته ضرورت دارد:
الف) لازم نيست شخصي رهبر مثبت باشد؛ براي مثال پيروان خاندان ابو سفيان «شيعه - آل ابي سفيان» خوانده ميشوند.
ب) كار برد اين واژه نشان دهنده شدت همبستگي ميان پيرو و رهبر است ؛ همبستگي اي كه در كاربرد واژه هايي چون «اتباع»(پيروان) ديده نميشوند.
بنابر اين، ميتوان چنين نتيجه گرفت نسبت ميان واژه هاي شيعه و «تبع» عموم و خصوص مطلق است. يعني هر شيعه اي تبع خوانده ميشود، ولي هر تبع و پيروي شيعه نيست. اين سخن را ميتوان با تعريف راغب اصفهاني از واژه شيعه نيز تأييد كرد؛ زيرا او كه معمولاً به ريشه يابي واژهو هاي قرآني ميپردازد، اين واژه را از خانواده شياع به معناي انتشار و تقويت، شمرده است و شيعه را كساني دانسته كه انسان به وسيله آنها تقويت ميشود و انتشار پيدا ميكند؛[6]
به عبارت ديگر شيعيان فرد، كساني هستند كه از جهت زمان و مكان باعث افزايش گستره وجودي وي ميگردند.
2. گروهي كه حول محوري خاص اجتماع كرده اند؛ « كل قوم اجتمعوا علي امرتهم شيعه » اين معنا بر خلاف معناي قبلي، غير نسبي است؛ در آن نسبت ميان پيرو و رهبر ديده نشده است و به هر گروه مستقل داراي مرام گفته ميشود. آيه شصت و نهم سوره مريم از موارد استعمال قرآني اين معنا به شمار ميآيد: « ثم لننزعن من كل شيعه ايهم أشد علي الرحمن عتيّا [7] سپس از ميان هر گروه آن را كه بر خداوند نافرمانتر بود، بيرون ميكشيم.
3. هماهنگ در اهداف اصول و مباني
در اين كاربرد، دو شخص كه اهداف و اصول و مباني مشترك دارند، شيعه يكديگر خوانده ميشوند؛ گرچه معمولاً شخص متأخر را شيعه شخص متقدم مي نامند. در كتب واژه شناسي به اين معنا كمتر اشاره شده است، اما ميتوان كاربرد آن را در قرآن كريم مشاهده كرد. در آيه هشتاد و سوم سوره صافات آمده است: « و ان من شيعته لابراهيم ... ؛ ابراهيم از شيعيان او(نوح) بود...»
اين آيه حضرت ابراهيم(ع) را از شيعيان حضرت نوح(ع) معرفي ميكند. با توجه به برخورداري ابراهيم از شريعت مستقل نميتوان او را پيرو حضرت نوح(ع) دانست. آنها در اصول و مباني و اهداف مشترك بودند.
جالب آن است كه بعضي در اين آيه ضمير «شيعته» را به حضرت محمد(ص) بر گردانده اند. در اين صورت معناي آيه چنين ميشود: حضرت ابراهيم(ع) از شيعيان حضرت محمد(ص) بود[8] .... با توجه به آن كه حضرت ابراهيم(ع) از نظر زماني پيش از حضرت محمد(ص) مي زيست، شيعه را در اين جا به معناي «منهاج و دين يكسان داشتن» تفسير كرده و چنين گفته اند: «هُوَ (ابراهيم) عَلَي مِنهاجِه [محمد(ص)] وَ دينِه...
شيعه در اصطلاح
اين واژه در ميان مسلمانان وابستگي ويژه اي با حضرت علي(ع) پيدا كرده است ؛ وابستگي اي كه در نوشته هاي مختلف به شكل هاي مختلف نمود يافته است؛
1. شيعه به معناي دوستدار و محبّ حضرت علي(ع) است.
2. شيعه يعني كسي كه حضرت علي(ع) را از عثمان برتر ميداند و در مقابل شيعه علي(ع) ،شيعه عثمان قرار دارد.
3. شيعه كسي است كه حضرت علي(ع) را از عثمان و دو خليفه نخستين و همه صحابه برتر ميداند.
4. شيعه كسي است كه به جانشيني بلافصل حضرت علي(ع) اعتقاد دارد.
البته هيچ يك از اين تعاريف جامع و مانع نيست.
شايد بتوان با توجه به فرقه هاي مختلف شيعه در طول تاريخ عبارت زير را بهترين تعريف براي اين واژه دانست: شيعه كسي است كه جانشيني حضرت علي (ع) را از راه نصّ ثابت دانسته و حضرت علي(ع) را سزاوارترين شخص براي جانشين حضرت پيامبر اكرم(ص) ميداند.
در اين تعريف بر واژه نصّ تأكيد شده است كه نقطه افتراق شيعه و گروههاي ديگر است ؛ زيرا گروه هاي ديگر جانشيني پيامبر اكرم(ص) را انتخابي ميدانند، ولي شيعه آن را به نص و بيان حضرت پيامبر اكرم(ص) منوط دانسته است.
واژه نص در اينجا عام است و هر دو نوع نص جلي و نص وصفي را شامل ميشود:
مراد از نصّ جلي آن است كه بگوييم: پيامبر اكرم(ص) جانشين خود(حضرت علي) را مشخصاً با ذكر نام معرفي كرده است.[9]
مراد از نصّ وصفي آن است كه بگوييم پيامبر اكرم(ص) تنها اوصاف جانشين خود را ذكر كرده و اين اوصاف تنها بر حضرت علي(ع) منطبق است ؛ اما امت آن را بر افراد ديگر تطبيق دادند.
عموميت واژه نصّ به ماكمك ميكند تا برخي از گروه هاي زيديه را كه قائل به نصّ وصفي اند، از دايره تشيع خارج نسازيم. قيد توضيحي سزاوارترين شخص نيز به همين جهت آورده شده است ؛ زيرا اين گروهها بر خلاف بعضي ديگر از گروه هاي شيعه خلافت دو خليفه اول را نيز نا مشروع نميدانند.
با اين تعريف افرادي كه تنها در شمار دوستداران حضرت علي(ع) جاي دارند، از دايره شمول واژه شيعه خارج ميشوند.
تشيع اعتقادي و سياسي
تشيع اعتقادي و سياسي يعني چه؟ و چه تفاوتي ميان آن دو وجود دارد؟
برخي از نويسندگان مفهوم تشيع را به دو بخش اعتقادي و سياسي تقسيم كرده اند و به تبيين جداگانه آنها پرداخته اند. در نظر اينان شيعه اعتقادي كسي است كه اولاً در بُعد كلامي به خلافت بلا فصل حضرت علي(ع) اعتقاد داشته باشد و ثانياً در بُعد فقهي مشروعيت انحصاري مرجعيت علمي حضرت علي (ع) و اهل بيت عصمت را بپذيرد نه آن كه آنها را مانند صحابه و تابعين ديگر، داراي حق افتا بدانند. در نگاه شيعه اعتقادي، حق اظهارنظر نهايي در بيان احكام فقهي تنها به حضرت علي(ع) و ائمه عليهم السلام تعلق دارد.[10]
تشيع سياسي آن است كه شخص، بدون اعتقاد به مباني فكري شيعه، در جهت درگيري هاي سياسي از رهبري اهل بيت(ع) در مبارزه با ظلم و بيداد خلفا حمايت كند. طبق اين تعريف، بسياري از زيديه كه در قيام هايي همچون قيام زيد و فرزندش يحيي عليه حكومت اموي شركت جسته يا از آن جانبداري كردند شيعه سياسي به شمار مي آيند .[11]
اين نظر به خروج بسياري از شيعيان زيدي از دايره تشيع اعتقادي(مفهوم حقيقي تشيع) مي انجامد ؛ در حالي كه كتب ملل و نحل و كلامي آنها از شيعيان شمرده اند. افزون بر اين، زيديان به جوهره اصلي تشيع اعتقاد دارند، گرچه بعضي از آنها دايره نص را وسيعتر كرده آن را شامل نص وصفي نيز ميدانند.
شيعه و واژه هاي متداول
واژههايي مانند رافضي كه گاه به معناي شيعه استعمال ميشود، چه تفاوتي با مفهوم شيعه دارد؟
واژه شيعه مفهومي عام است كه طبق تعريف پذيرفته شده همه فرقه ها و گروههاي شيعي، مانند زيديه و كيسانيه و اسماعيليه و... را شامل ميشود ؛ اما در اين ميان واژه هاي ديگري نيز وجود دارد كه با اين مفهوم عام تفاوت هايي دارد برخي از اين واژهها عبارت است از:
1. رافضي : رفض به معناي رد كردن و ترك و و اگذاشتن كاري است. مخالفان شيعه اين واژه را معمولاً براي مذمّت و بد گويي به كار ميبرند.[12]
درباره اين واژه گفته شده است: از آن جا كه شيعيان خلافت دو خليفه اول را رد كردند رافضي خوانده ميشوند.[13]
برخي نيز گفته اند. رافضي به شيعياني گفته ميشود كه به جهت موضع نسبتاً ملايم زيد ،درباره دو خليفه اول در هنگام قيام خود، اردوي وي را ترك كردند.[14]
هر يك از دو معنا را كه بپذيريم واژه رافضي با شيعه در مفهوم عامش مترادف نيست ؛ زيرا اين كلمه گروه هايي از زيديه را در بر نميگيرد.
2. جعفري : امام جعفر صادق(ع) با تلاش بسيار خود به شيعيان معتقد به رهبري امامان معصوم(ع) هويّت فقهي و كلامي ويژه اي بخشيد. از اين رو، شيعيان بهره مند از آموزههاي آن بزرگوار جعفري شهرت يافتند.
امروزه واژه جعفري با شيعه اثني عشري مترادف مينمايد؛ اما ذاتاً اسماعيليان را نيز شامل ميشود ؛ زيرا آنها به امامت امام جعفر صادق(ع) اعتقاد دارند.
3. امامي : در دوران هر يك از امامان به شيعياني كه به امامت امامان معصوم(ع) از فرزندان حضرت فاطمه(س) اعتقاد داشته اند و اين خط سير را تا امام دوازدهم ادامه ميدادند، امامي خوانده ميشدند. امامي در سير تاريخي اش، به تناسب زمانهاي مختلف معاني ديگر، چون ترادف با شيعه در زمان حضرت علي(ع) نيز داشته [15] ولي امروزه معنايي معادل اثنا عشريه دارد.
4. خاصّه: اين واژه بيشتر درمتون فقهي و در مقابل لفظ عامه(اكثريت مسلمانان) به كار ميرود و به معناي شيعه است. معناي ويژه تر اين واژه درمتون فقهي اماميه اثنا عشريه است كه فقه خود را از امامان معصوم دوازده گانه مي گيرند.
5. علوي : شايد اين واژه در زمان هايي بر گرايش كلامي شيعه(اعتقاد به برتري حضرت علي(ع)) دلالت ميكرده است؛ اما بعدها بيشتر در معناي نسبي اش بيان وابستگي نسبي افراد به حضرت علي(ع) به كار رفته است.
6. فاطمي : اين واژه بيشتر درمعناي نسبي كار برد دارد و براي تبيين تمايز فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام - از فرزندان محمد حنفيه كه كيسانيه خود را بدو منسوب ميساختند، به كار ميرود؛ زيرا محمد حنفيه از فرزندان حضرت فاطمه(س) نبود ؛ هر چند در شمار فرزندان حضرت علي(ع) جاي داشت.
7. طالبي : اين واژه نيز مفهومي نسبي دارد ؛ ولي دايره شمولش از دو واژه پيشين بيشتر است. طالبي به معناي فرزندان ابوطالب است كه فرزندان آن بزرگوار از طريق غير از حضرت علي(ع) را نيز شامل ميشود.
فهم دقيق اين واژه با مطالعه كتاب «مقاتل الطالبين» ابو الفرج اصفهاني به دست مي آيد كه در آن از قيام هاي همه طالبي هاي و از جمله قيام هاي فرزندان جعفر بن ابي طالب نيز نام برده است.
توجه داشته باشيم كه در زمان خود پيامبر و به دست خود پيامبر، تشيع پايه گذاري شد و پس از وفات پيامبر صف شيعيان مشخص شد و كساني كه حضرت علي(ع) را جانشين پيامبر دانستند، شيعه علي ناميده شدند.
عزاداري بر امام حسين(ع) از زمان شهادت او بوده است؛ ولي تا زمان آل بويه (در سال 352 ق) اين عزاداري مخفي بود. قبل از قرن چهارم، عزاداري براي امام حسين(ع)، علني نبود و نهاني در خانه ها انجام ميگرفت؛ اما در نيمه دوم قرن چهارم، سوگواري در روز عاشورا آشكار و در كوچه و بازار انجام مي يافت. [16]
از جمله ابن الجوزي گفته است: در سال 352 معزالدوله ديلمي، دستور داد مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن كنند. در اين روز بازارها بسته شد، خريد و فروش موقوف گرديد، قصابان گوسفند ذبح نكردند، هريسه پزها، هريسه (حليم) نپختند، مردم آب ننوشيدند، در بازارها خيمه به پا كردند و به رسم عزاداري بر آنها پلاس آويختند، زنان به سر و روي خود ميزدند و بر حسين(ع) ندبه ميكردند. [17]
به قول همداني: در اين روز، زنان، موي پريشان در حالي كه [به رسم عزاداري ]صورتهاي خود را سياه كرده بودند، در كوچه ها به راه افتادند و براي عزاي امام حسين(ع) سيلي به صورت خود ميزدند.[18]
بنا بر گفته شافعي: اين نخستين روزي بود كه براي شهيدان كربلا سوگواري ميشد. [19] مقصود عزاداري به طور علني است. ابن كثير در ضمن وقايع سال 352 گفته است: كه اهل تسنن قدرت منع شيعه را از اين اعمال نداشتند؛ زيرا شماره شيعه بسيار و نيروي حكومت نيز با ايشان بود.
از سال 352 تا اواسط قرن پنجم - كه آل بويه از ميان رفتند -، در بيشتر سالها مراسم عاشورا به ترتيب مزبور، كم و بيش انجام ميگرفت و اگر عاشورا با عيد نوروز يا مهرگان مصادف ميگرديد، انجام مراسم عيد را به تأخير مي انداختند.[20]
در همين سالها كه فاطميّه و اسماعيليّه، تازه مصر را به تصرف آورده و شهر قاهره را بنا نهاده بودند، مراسم عاشورا در مصر انجام مي يافت. بنا بر نوشته مقريزي: در روز عاشوراي 363، جمعي از شيعه مطابق معمول خود (از اين جمله معلوم ميشد كه مراسم مزبور در سالهاي قبل نيز معمول بوده است)، به مشهد كلثوم، و نفيسه (از فرزندان امام حسن(ع) ) رفتند و در آن دو مكان، شروع به نوحه گري و گريه بر امام حسين(ع) كردند. مراسم عاشورا در زمان فاطميان هر سال برپا ميشد: بازارها را ميبستند و مردم دسته جمعي در حالي كه با هم ابياتي در مصيبت كربلا ميخواندند و نوحه گري ميكردند؛ به مسجد جامع قاهره ميرفتند. [21]
بعد از آن به دليل در انزوا قرار گرفتن تشيع، مراسم عزاداري خيلي علني نبود، هر چند وضعيت بهتر از قبل زمان آل بويه بود. آنچه از بعضي منابع به دست مي آيد - خصوصاً كتاب روضة الشهداء كاشفي - قبل از زمان صفويه نيز مجالس سوگواري براي اباعبدالله(ع) برپا ميشده است. [22]
پس از صفويه به دليل ترويج تشيع، عزاداري شكل عام و علني تري به خود گرفت. بنابراين اصل عزاداري، ربطي به حكومت آل بويه و ديگران ندارد بلكه پايه گذار اصلي عزاداري براي امام حسين(ع) خود پيامبر اسلام است.[23]
اين كه وهابيان عزاداري براي امام حسين(ع) را زشت مي شمرند، به خطا رفته اند و خلاف سنت پيامبر عمل كرده اند. خود اهل سنت براي امام حسين(ع) عزاداري مي كردند[24]
سينه زني به شكل امروزي و به صورت دسته جمعي در خيابان ها از سال 352 در عراق و ايران و به دستور معز الدوله ديلمي رواج يافت [25]
زنجيرزني به شكل امروزي در زمان صفويه رواج يافت [26]
البته زنجيرزني ايرانيان با زنجيرزني شيعيان هندي متفاوت است. هنديان با زنجيرهاي تيغ دار زنجير مي زنند ولي در ايران با زنجيرهاي بدون تيغ زنجير مي زنند. زنجيرزني به شكل هندي از سوي مراجع تقليد تحريم شده است [27]
مقدمات شبيه خواني به صورت امروزي در اواخر دوره صفويه رواج يافت و در عهد كريم خان زن شبيه خواني به وجود آمد و در عهد قاجار به اوج خود رسيد [28]
پس از پيامبر، امامان معصوم همواره به عزاداري بر حسين بن علي(ع) سفارش مي كردند. از آنچه گذشت معلوم شد كه اصل عزاداري از سوي پيامبر و امامان پايه گذاري شده و اشكال آن مربوط به خود شيعيان است.
پي نوشت ها:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. القاموس المحيط، ج 3، ص 61 و 62.
2.تاج العروس، ج 5، ص 405
3.لسان العرب، ج 7، ص 258.
4.النهايه ابن اثير، ج 2، ص 246.
5.قصص(آيه): 15.
6.معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 279.
7.مريم(19): 69.
8.لسان العرب، ج 7. ص 258.
9.الملل و النحل، شهرستاني، ج 1، ص 255.
10.با استفاده از تاريخ تشيع در ايران رسول جعفريان، ص 24 - 28.
11.همان، ص 22.
12.الشيعة في مسارهم التاريخي، سيدمحسن امين عاملي، ص 43.
13.مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، ابوالحسن اشعري، ص 16.
14.تاريخ شيعه و فرقههاي اسلام تا قرن چهارم هجري محمد جواد مشكور، ص 59؛ الملل و النحل، شهرستاني ج 1، ص 251.
15.الملل و النحل، ج 1، ص 265 - 271.
16.عموم مورخان اسلامي - مخصوصاً مورخاني كه وقايع را به ترتيب سنواتي نوشته اند؛ از قبيل ابن الجوزي در كتاب منتظم و ابن اثير در كتاب الكامل و ابن كثير در كتاب البداية و النهاية و يافعي در مرآت الجنان و ذهبي و ديگران - در ضمن ذكر وقايع سال 352 و سالهاي بعد از آن، كيفيت عزاداري شيعه را در روز عاشورا نوشته اند.
17.(المنتظم في تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 15.)
18.(تكملة تاريخ الطبي، ص 183.)
19.(مرآت الجنان، ج 3، ص 247.)
20.(النجوم الزاهرة في ملوك مصر و قاهرة، ج 4،ص 218.)
21.الخطط، مقريزي، 2/289. و نيز ر.ك: النجوم الزاهرة، ج 4؛ ص 126، (بخش وقايع سال 366)؛ اتعاظ الحنفاء، مقريزي، ج 2،ص 67 به نقل از: سياهپوشي در سوگ ائمه نور، صص 161-162.
22.در اين خصوص : (مقالات تاريخي، رسول جعفريان، ج اوّل، صفحات 183 - 185، 201-206.)
23.براي آگاهي بيشتر در اين مورد ر.ك: سيرتنا و سنتنا سيره نبينا و سنته، علامه اميني (در اين كتاب روايات متعددي از اهل سنت در اين زمينه آورده است. اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده است).
24.(تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، ص 277).
25.(تاريخ النياحه علي الامام الشهيد، سيد صالح شهرستاني، ص 150، جزء اول)
26.(همان، جزء دوم، ص 60).
27.(موسوعه العتبات العاليات، ج 8، ص 378).
28.(ارزيابي سوگواري هاي نمايشي، ص 29، غلامرضا گلي زواره).