رهروان ولایت ـ شیعه معتقد است پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) حکیم بوده و هرگز امت اسلامی را به حال خود رها نکرده است، به همین خاطر برای خود جانشین تعیین کرد و به دستور الهی، امیرالمومنین(علیهالسلام) را به عنوان امام و پیشوای مردم قرار داد و رحلت فرمود. امّا یکی از سوالاتی که اهل سنّت از شیعه میپرسد این است که اگر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) امیرالمومنین(علیهالسلام) را به عنوان امام و خلیفه نصب کرد، و از مردم بیعت گرفت، چگونه میتوان تصور کرد که صحابه جلیلالقدر این مطلب را فراموش کرده و به آن عمل نکنند و از آن رویگردان شوند؟
پاسخی که برخی علمای شیعه میدهند این است که بسیاری از مردم عرب، با آنکه جزو صحابه بودند و در خدمت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) امّا هنوز کاملاً تزکیه نشده بودند و در دل خود، همان فرهنگ جاهلیّت را داشتند و بعد از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به روشنی بروز کرد و باعث شد امیرالمومنین(علیهالسلام) خانهنشین شود.
ریشه این رویگردانی در بسیاری از اعراب آن زمان، به حس حسادت نسبت به امیرالمومنین(علیهالسلام) برمیگردد؛ برخی از علمای شیعه نیز به این مطلب تصریح کردهاند و روایاتی در این باره نیز وارد شده است؛ به طور مثال «سيد مرتضى» در كتاب «تنزيه الانبیاء» روایتی را با این مضمون نقل میکند: «چون رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در أوّل امر، تصريح به خلافت اميرالمومنين(عليهالسلام) نمودند، جماعتى از طائفه قريش خدمت حضرت آمده و گفتند: يا رسول الله، مردم زمان زیادی نيست كه از جاهليت، به دين اسلام گرويدهاند و برایشان ناخوشايند است كه نبوّت در تو، و امامت در پسر عموى تو بوده باشد، اگر بين ولايت على و غير على، فرق نگذارى و از ولایت او صرفنظر كنى سزاوارتر است.
پيامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «من اينكار را از نزد خود و به راى خود نكردهام، تا در آن اختياری داشته باشم، و ليكن خدا به من امر كرده است، و او بر من واجب نموده است». گفتند: پس چون تو از مخالفت پروردگارت مىترسى، و بدين پيشنهاد عمل نمىكنى، در خلافت على(علیهالسلام) شخصى از قريش را شريك گردان، تا بدين وسيله مردم آرامش پيدا كنند و اين امر، تمام شود و از مردم مخالفتى بر عليه تو سر نزند. بعد از اتمام سخن آنان، اين آيه نازل شد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين[زمر/ 65] اى پيغمبر، اگر چيزى را شريك قرار دهى، هر آينه عمل تو حبط و نابود مىشود و از زيانكاران خواهی بود».[1]
همچنین «عبدالعظيم حسنى» از امام صادق(عليهالسلام) نقل مىكند که فرمود: «مردى از طایفه «بنى عدى» گويد: جماعتى از قريش نزد من آمدند و با آنها خدمت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) رفتیم، آنها گفتند: يا رسول الله، ما در پرستش بتها بوديم و آنها را ترك کرده، از تو پيروى نموديم؛ بنابراين ما را در ولايت على شريك گردان، تا در امر امامت شريك باشيم.
جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين[زمر/ 65] اى پيغمبر، اگر چيزى را شريك قرار دهى، هر آينه عمل تو حبط و نابود مىشود، و از زيانكاران خواهی بود». آن مردى كه از بنى عدى بود گويد: از گفتار پيغمبر سينه من تنگ شد و از شدّت فشارى كه بر من وارد شد، به حالت فرارکردن خارج شدم».[2]
امام باقر(عليهالسلام) نیز در حدیثی فرمودند: «[بعد از بیان جانشینی امیرالمومنین(علیهالسلام)] پسر هند (معاویه) برخاست و با حال تكبّر، دستهاى خود را راست و به طرف پائين كشيده كرده و با حال خشم و غضب خارج شد، و در حالیكه از جانب راست به «عبد الله بن قيس اشعرى» و از جانب چپ به «مغيرة بن شعبة» تكيه زده بود مىگفت: «وَ اللهِ لَا نُصَدِّقُ مُحَمّداً عَلَى مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ عَلِيّاً بِوِلَايَتِهِ: سوگند به خدا كه ما محمد(صلیاللهعلیهوآله) را در گفتارش تصديق نمىكنيم و على را بر ولايت قرار نمىدهيم». سپس این آیات نازل شد: «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلَّى* وَ لَكِن كَذَّبَ وَ تَولَّى* ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى* أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى* ثُمَّ أوْلَى لَكَ فَأَوْلَى؛[قیامت /31] او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند، بلكه تكذيب كرد، و روىگردان شد. سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالیكه متكبرانه قدم بر مىداشت. عذاب الهى براى تو شايستهتر است؛ سپس عذاب الهى براى تو شايستهتر است».
در اين حال، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نيّت برگرداندن و كشتن او را نمودند، جبرئيل فرود آمد و اين آيه را آورد: «لَا تَحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلْ بِهِ؛[قیامت/ 16] زبان خود را به اين نيّت حركت مده و در اين كار تعجيل مكن». به همین خاطر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) ساكت شدند و از او صرف نظر كردند».[3]
با توجه به این روایات میتوان نتیجه گرفت: پذیرش ولایت امیرالمومنین(علیهالسلام) برای بسیاری از اصحاب، بسیار سخت بوده است، و از همان روز اول با آن مخالف بودند، و لحظهی رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که امیرالمومنین(علیهالسلام) مشغول غسل و کفن پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بودند، و بنی هاشم نیز در عزاری پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بودند، بهترین فرصت برای تعیین خلیفه بود، زیرا حضرت و بنی هاشم حضور نداشتند و به راحتی میتوانستند شخص دیگری را به عنوان خلیفه انتخاب کنند. بسیاری دیگر نیز با کنار رفتن امیرالمومنین(علیهالسلام) مخالف نبودند، لذا بعد از کنار رفتن حضرت، تلاشی برای برگرداندن حضرت به خلافت نکردند و خود را بیطرف اعلام کردند. به همین خاطر بود که اکثریت صحابه سکوت کردند و با خليفه اوّل بیعت کردند و او را به عنوان خلیفه پذیرفتند.
------------------------------------------
پینوشت
[1]. «إنّ النّبى(صلیاللهعلیهوآله) لمّا نصّ على أميرالمؤمنين(عليهالسلام) بالإمامة فى ابتدآء الأمر جآءه قوم من قريش قالوا له: يا رسول الله! إنّ النّاس قريبو عهد بالإسلام و لا يرضوا أن تكون النّبوّة فيك و الإمامة فى ابن عمّك، فلو عدلت بها إلى حين لكان أولى! فقال لهم النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: ما فعلت ذلك برأيى فأتخيّر فيه، و لكنّ الله أمرنى به و فرضه علىّ! فقالوا له: فإذا لم تفعل ذلك مخافة الخلاف على ربّك فأشرك معه فى الخلافة رجلا من قريش يسكن إليه النّاس، ليتمّ الأمر و لا يخالف عليك! فنزل: «لئن أشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين». (تنزیه الانبیاء، ص 120)
[2]. «قال رجل من بنى عدى: اجتمعت إلىّ قريش فأتينا النّبى(صلیاللهعلیهوآله) فقالوا: يا رسول الله، إنّا كنّا تركنا عبادة الأوثان و اتّبعناك فأشركنا فى ولاية علىّ فنكون شركاء. فهبط جبرئيل على النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله فقال: يا محمّد! لئن أشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين».(بحارالانوار، ج 37، ص 161)
[3]. تفسیر قمی، ج2، ص396.
نظرات
خسته نباشی . مطلبتون خوندنی بود . خدا حفظتون کنه و موفق باشید
بسمه تعالی
سلام علیکم ، این روایات تاچه حد اتقان واعتبار دارد ؟آیا فکر می کنید در منابع اهل سنت هم بتوان آنها را پیدانمود ؟آیا علامه امینی در الغدیر اشاراتی به این وقایع در کتب اهل سنت دارد؟برای ارائه بهتر به عزیزان اهل سنت این سوال هاشد .
با سلام خدمت شما. حقیر بررسی نکردم که در منابع اهل سنت هست یا نیست، در منابع خودمون هست و قوی هم هستند و سید مرتضی از علمای طراز اول شیعه است و مضمون این روایات، و اینکه حضرت را به خاطر حسادت کنار گذاشتند در منابع ما بسیار زیاد است؛ و اینکه روایتی در منابع اهل سنت نباشد به معنای ضعیف بودن روایت نیست.
البته شبیه این روایات در منابع اهل سنت نیز هست، مثلا در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید که از کتب معتبر اهل سنت محسوب میشه، صحبتی که بین ابن عباس و عمر انجام شده را بیان میکند و از قول عمر نقل میکند که او گفت: «قریش کراهت داشت، نبوت و خلافت در یک خاندان باشد» این هم متن عربی: «قال كرهت قريش أن تجتمع لكم النبوة و الخلافة فيجخفوا جخفا فنظرت قريش لنفسها فاختارت و وفقت فأصابت».(شرح نهج البلاغة، ج 12 ، ص 53، باب: نكت من كلام عمر و سيرته و أخلاقه )
این جریان در این منابع هم هست: الكامل لابن الأثير، ج 3 ص 63 ط دار صادر؛ تاريخ الطبري، ج 4 ص 223 ط دار المعارف بمصر.