خاطره ای از یک طلبه

18:32 - 1391/10/16
دیدم بنده خدا در حین نگاه به قرآن جیبی کوچکی که در دست داشت و بوی عطر خیلی مشتی میداد و اشکهای معنا دار والبته بی صدایی میریخت به حدی که عمامه او در بغلش داشت خیس میشد
کتاب  قرآن کریم

به گزارش رهروان ولايت در وبلاگ گروه اينترنتی دین پژوهان آمده است:این هفته میخوام در مورد یه مناظره با یه طلبه دلشکسته براتون بنویسم.این طلبه با اخلاص که چند وقت پیش از سفر تبلیغی یکی از روستاهای محروم  شیراز به نام (دودج) برمیگشت، داخل اتوبوس به پست ما خورد که همونجا رو صندلی سوال پیچش کردیم، البته سوالات بنده به این خاطر شروع شد که دیدم بنده خدا در حین نگاه به قرآن جیبی کوچکی که در دست داشت و بوی عطر خیلی مشتی میداد و اشکهای معنا دار والبته بی صدایی میریخت به حدی که عمامه او در بغلش داشت خیس میشد ، خوب اولش با طعنه و متلک شروع کردم ولی بعدش منم.......
حالا سرتونا درد نیارم خدائیش خیلی حرفاش به فکر انداخته بودم تا چند روز رو صحبتای این طلبه فکر کردم ، گفتم خوبه این هفته برا شما هم بگم شاید شمام ......... میگفت که قرآن خیلی بین مسلمونا غریبه چون اونا از قرآن آواز مرگی ساختن که هر وقت در کوچه هامان آوازش بلند می شه همه از هم می پرسند " چه کسی مرده است؟ " واقعا چه غفلت بزرگیست که فکر میکنیم خدا آنرا برای اموات ما نازل کرده.

میگفت ما شرمنده قرآنیم که آنرا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه ای تبدیل کرده ایم.یکی خوشحالی می کنه که آنرا روی دانه برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکه که اونا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که اونا با طلا نوشته ، ‌یکی به خودش می باله که آنرا در کوچک ترین قطعه ممکن منتشر کرده و …..آیا واقعا خدا قرآن را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ آقا فکش گرم شده بود ، میگفت شرمنده قرآنیم، چون حتی اونهایی که می خوانند ومی شنوند،‌ آنچنان به پایش مینشینند که خلائق به پای موسیقی های روزمره می شینن ..راست میگفت یادم به قاریای مصری و ایرانی افتاد که اگر چند آیه را به یک نفس بخونن ، مستمعین فریاد می زنند (احسنتم!) گویی مسابقه نفس گذاشته اند … خلاصه حرفاش داشت بدجور به دلم مینشست، میگفت ما مسلمونا قرآن را به یک فستیوال تبدیل کردیم که حفظ کردن با شماره صفحه ،و ‌خواندن آز آخر به اول ،‌برامون یه معرفت نیست، یک رکورد گیری؟؟ کم کم بغضش شکسته شد و اشکاشا پاک کرد، در حین بوسیدن و بستن زیپ قرآنش گفت ای کاش این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نمیکردیم. آقا در همین لحظه ما هم متوجه شدیم قطرات اشکمون داره سرازیر میشه خواستم منم کم نیارم و فضای شاعرانه را شاعرانه تر کنم گفتم: خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای قرآن و آنان که وقتی این کتاب را می خوانند چنان لذت میبرند،‌ که گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. حاجی هم گفت الاهی آمین (خودمونیم منم عجب آخ.......)

راستی کرایه حاجی را هم حساب کردم ، یه وقت فک نکنید به خاطر حرفاش بود و جو گیر شدما،نه اصلا به خاطر اینکه با هم رفیق شدیم.

خوب دوستان عزیز نوبت شماست شاعرانه یا غیر شاعرانه ، بفرمایید شما سهم روزانه زندگیتون از خواندن قرآن چقدره؟؟؟:::

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
19 + 0 =
*****