رهروان ولایت ـ در پستهای قبلی[1] به بیان مخالفتهای اصحاب با پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) پرداختیم؛ در اینجا نیز یکی دیگر از مخالفتهای ياران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با دستور صریح آن حضرت و احکام خداوند متعال در مورد حج را بیان خواهیم کرد.
این جریان مربوط به نحوه انجام «حج تمتع» است؛ در حج تمتع حاجی دو بار محرم میشود، یک بار برای انجام اعمال عمره و یک بار براب انجام اعمال حج؛ بدین شکل که شخص در ميقات، به نيت عمره، احرام مىبندد، سپس به مكه مىآيد و خانه كعبه را طواف مىكند، و بعد از سعى بين صفا و مروه، تقصير مىكند و از احرام خارج میشود؛ يعنى تمام چيزهايى كه به وسیله احرام بر وى حرام بود، دوباره بر وی حلال مىشود؛ و بعد از گذشت چند روز، مجددا از مکه احرام ديگرى میبندد و براى انجام اعمال حج به «عرفات» میرود، سپس، روانه «مشعر الحرام» شده و دیگر اعمال حج را انجام میدهد.
پس در حج تمتع دو بار احرام میبندیم و در بین آن دو احرام، تمام موارد حرام شده، از جمله روابط زناشویی، حلال میشود؛ علت اينكه اين حج را «حج تمتع» نامیدهاند، نیز همین است، «متعه» به معناى لذت است و حاجی مىتواند در آن ایامیکه از احرام خارج میشود، از آنچه در احرام بر او حرام بوده، لذت ببرد.
برخی از اصحاب پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بعد از نزول دستور این حج، و بیان آن توسط حضرت، به ایشان اعتراض کرده و با حالت عصبانیت گفتند: این چه حجی است که در بین آن میتوان روابط زناشویی داشت؟ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در پاسخ فرمود دستور خداست، اما آن عده از اصحاب راضی نشده و همچنان به اعتراض خود ادامه دادند.
اما اصل داستان از این قرار است:
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در «حجه الوداع» با تمام مومنين و مومنات، به قصد حج حركت كردند؛ همه إحرام بستند و تلبيه گفتند، و به سوى مكه سرازير شدند؛ ولى در منزلگاه «سرف» كه در شش مايلى مكه است، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) دستور داد كه هر كس با خود قربانى آورده است، به همان قصد حج باقى باشد و تلبيه را به قصد حج بگويد، و هر كس با خود قربانى نياورده، نيّتش را از حج به عمره برگرداند و تلبيه بگويد.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شتری که برای قربانى بود را همراه داشت، لذا به قصد حج باقى بود، و تلبيه را به همان نيّت فرمود، سپس فرمود: اى مسلمانان اينك جبرئيل نازل شد، و از جانب خداوند متعال امر كرد که هر كس با خود قربانی نياورده است، از احرام بيرون آيد و آنچه را كه لازمه عمره است، انجام داده و از احرام خارج شوند، و آنچه را كه براى محرم، حرام است مثل روابط زناشویی و استعمال بوى خوش و پوشيدن لباس دوخته و... برای آنان حلال است، و همينطور باقى بماند تا روز ترويه (هشتم) و در آن روز از مكه، براى انجام حج مجددا احرام ببندند و تلبيه بگويد.
بعضى از صحابه به شدت به این دستور پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و حکم خدا اعتراض كردند و گفتند: «چگونه به منا برويم، در حالیكه از اين احرام بيرون آمده، و با زنان مجامعت کنیم».
«عایشه» میگويد: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را با حال غضب مشاهده كردم، و از او پرسيدم: چه كسى شما را چنین غضبناک کرده است؟! خداوند او را در آتش جهنم بسوزاند. حضرت فرمود: «من مردم را به عملى امر كردم، ولی آنها در انجام اين امر ترديد و شك دارند». سپس مردم را جمع کرده و فرمود: «اى مردم، آيا شما خدا و رسول او را تعليم مىكنيد؟! سوگند به خدا كه من از همه شما به احکام خدا داناترم، و تقوايم از همه شما بيشتر است؛ و اگر من مىدانستم از آنچه پيش آمد، هيچگاه با خود قربانی نمىآوردم، و من هم از احرام خارج مىشدم».[1]
«سراقة بن مالك بن جعشم كنانى» از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا، آيا این دستور اختصاص به اين سال دارد، يا تا ابد ادامه دارد؟! حضرت انگشتان خود را در هم داخل كرده و گفتند: بلكه تا روز قيامت، و همينطور كه انگشتان دست من در هم داخل شده است، عمره داخل حج شد.[2]
با وجود این همه تاکید پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) گروهی از آنان دست از اعتراض برداشته و از احرام خارج شدند؛ ولی گرهی دیگر همچنان بر نظر و مخالفت خود اصرار میورزیدند، از جمله كسانىکه همچنان مخالفت ميكرد، خليفه دوم بود. رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) او را طلبید و به او گفت: اى عمر، چرا تو را در حال احرام میبینم؟! آيا با خود قربانی آوردهاى؟! گفت: نه نياوردهام، حضرت فرمود: پس چرا از احرام بيرون نيامدى؟ من امر كردم كسانیكه قربانى نياوردهاند، از احرام خارج شوند، عمر گفت: اى رسول خدا، سوگند به خدا تا تو در احرام هستى، من از احرام خارج نخواهم شد. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود: «تو به اين عمل، ايمان نمىآورى تا وقتى كه بميرى».
همین طور هم شد و زمانیکه او به خلافت رسید، یکی از کارهایی که بر خلاف دستور رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) انجام داد، این بود که از این نوع حج نهى كرد و تهديد كرد كسانیكه از ميقات، احرام عمره در زمان حج ببندند و تمتع به جاى آورند، را عذاب كند و حد جارى کند».[3]
در منابع اهل سنت از «ابو موسى اشعرى» نقل شده كه وى به مشروع بودن حج تمتّع فتوا مىداد؛ مردى به او گفت: جلو بعضى از فتواهايت را بگير؛ زيرا اطلاع ندارى كه خليفه دوم چه تغييراتى در احكام داده است. زمانیکه ابو موسى، خليفه را ملاقات كرد و در اين باره از وى پرسش نمود، او گفت: مىدانى كه پيغمبر(صلیاللهعلیهوآله) خود و يارانش حجّ تمتّع را انجام مىدادند، ولى من خوش ندارم كه زائران خانه خدا، بعد از عمل عمره با همسران خود رابطهای داشته باشند، سپس در حالیكه آب غسل از سرهایشان مىريزد، به حج بروند».[4]
دليل ديگر بر اين ادّعا نيز در مناع اهل سنت مشهور است و آن اينکه میگویند: روزى خليفه دوم در بالای منبر خطبه خواند و گفت: دو لذت(متعه) در زمان پيغمبر[صلیاللهعلیهوآله] بوده، و من از آنها جلوگيرى خواهم كرد، و مرتكب آنها را مجازات مىكنم؛ لذت بردن در حج و لذت بردن از زنان(با عقد موقت)».[5]
------------------------------
پینوشت:
[1]برای مطالعه به این آدرس ها راجعه فرمایید:
1. http://www.jonbeshnet.ir/news/51893
2. http://www.jonbeshnet.ir/news/51644
3. http://www.jonbeshnet.ir/news/51372
[1]. سيره حلبيّه، ج 3 ص 296؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 187 و 188؛ سنن بيهقى، ج 5، ص 95؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 166.
[2]. سيره حلبيّه، ج 3، ص 297؛ الوفاء بأحوال المصطفى، ج 1؛ ص 210.
[3]. شیخ مفید، ارشاد، طبع سنگى، ص 94، 95؛ بحار الانوار، ج 6، ص 664.
[4]. مسند احمد حنبل، ج 1، ص 50.
[5]. «متعتان كانتا على عهد رسول اللّه و أنا أنهى عنهما و اعاقب عليهما: متعة الحج و متعة النساء». اين سخن از عمر مشهور است. فخر رازى آن را در ذيل آيه «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ» و در تفسير آيه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» از سوره نساء، نقل كرده است.
نظرات
با عرض سلام
ببخشيد اين مقاله شما هيچ سودي نمي بخشد ت وقتي که اصل متون عربي هم بياوريد! اين همه زحمت مي کشيد پس چرا متون عربي رو رها مي کنيد؟
عربي اين حديث رو لطف کنيد!
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به او فرمود: «تو به اين عمل، ايمان نمىآورى تا وقتى كه بميرى».
با سلام خدمت شما.
ما به علت طولانی نشدن مقاله متون عربی را حذف کردیم ولی با یک جستجوی ساده و مراجعه به کتبی که آدرس داده شده میتونسید عربی رو هم پیدا کنید.
به هر حال این عربی کل قضیه است که در کتاب ارشاد شیخ مفید آمده: «ثُمَّ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص التَّوَجُّهَ لِلْحَجِّ وَ أَدَاءِ فَرْضِ اللَّهِ تَعَالَى عَلَيْهِ فِيهِ فَأَذَّنَ فِي النَّاسِ بِهِ وَ بَلَغَتْ دَعْوَتُهُ ع أَقَاصِيَ بِلَادِ الْإِسْلَامِ فَتَجَهَّزَ النَّاسُ لِلْخُرُوجِ وَ تَأَهَّبُوا مَعَهُ وَ حَضَرَ الْمَدِينَةَ مِنْ ضَوَاحِيهَا وَ مِنْ حَوْلِهَا وَ يَقْرُبُ مِنْهَا خَلْقٌ كَثِيرٌ وَ تَهَيَّئُوا لِلْخُرُوجِ مَعَهُ فَخَرَجَ النَّبِيُّ ص بِهِمْ لِخَمْسٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وَ كَاتَبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالتَّوَجُّهِ إِلَى الْحَجِّ مِنَ الْيَمَنِ وَ لَمْ يَذْكُرْ لَهُ نَوْعَ الْحَجِّ الَّذِي قَدْ عَزَمَ عَلَيْهِ وَ خَرَجَ ع قَارِناً لِلْحَجِّ بِسِيَاقِ الْهَدْيِ وَ أَحْرَمَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ وَ أَحْرَمَ النَّاسُ مَعَهُ وَ لَبَّى ع مِنْ عِنْدِ الْمِيلِ الَّذِي بِالْبَيْدَاءِ فَاتَّصَلَ مَا بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ بِالتَّلْبِيَةِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى كُرَاعِ الْغَمِيمِ وَ كَانَ النَّاسُ مَعَهُ رُكْبَاناً وَ مُشَاةً فَشَقَّ عَلَى الْمُشَاةِ الْمَسِيرُ وَ أَجْهَدَهُمُ السَّيْرُ وَ التَّعَبُ بِهِ فَشَكَوْا ذَلِكَ إِلَى النَّبِيِّ ص وَ اسْتَحْمَلُوهُ فَأَعْلَمَهُمْ أَنَّهُ لَا يَجِدُ لَهُمْ ظَهْراً وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَشُدُّوا عَلَى أَوْسَاطِهِمْ وَ يَخْلِطُوا الرَّمَلَ بِالنَّسْلِ فَفَعَلُوا ذَلِكَ وَ اسْتَرَاحُوا إِلَيْهِ وَ خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَنْ مَعَهُ مِنَ الْعَسْكَرِ الَّذِي كَانَ صَحِبَهُ إِلَى الْيَمَنِ وَ مَعَهُ الْحُلَلُ الَّتِي أَخَذَهَا مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ.
فَلَمَّا قَارَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَكَّةَ مِنْ طَرِيقِ الْمَدِينَةِ قَارَبَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ طَرِيقِ الْيَمَنِ وَ تَقَدَّمَ الْجَيْشَ لِلِقَاءِ النَّبِيِّ ص وَ خَلَّفَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْهُمْ فَأَدْرَكَ النَّبِيَّ ع وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى مَكَّةَ فَسَلَّمَ وَ خَبَّرُهُ بِمَا صَنَعَ وَ بِقَبْضِ مَا قَبَضَ وَ أَنَّهُ سَارَعَ لِلِقَائِهِ أَمَامَ الْجَيْشِ فَسُرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص لِذَلِكَ وَ ابْتَهَجَ بِلِقَائِهِ وَ قَالَ لَهُ بِمَا أَهْلَلْتَ يَا عَلِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَمْ تَكْتُبْ لِي بِإِهْلَالِكَ وَ لَا عَرَّفْتَنِيهِ «3» فَعَقَدْتُ نِيَّتِي بِنِيَّتِكَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِهْلَالًا كَإِهْلَالِ نَبِيِّكَ وَ سُقْتُ مَعِي مِنَ الْبُدْنِ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ بَدَنَةً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ أَكْبَرُ قَدْ سُقْتُ أَنَا سِتّاً وَ سِتِّينَ وَ أَنْتَ شَرِيكِي فِي حَجِّي وَ مَنَاسِكِي وَ هَدْيِي فَأَقِمْ عَلَى إِحْرَامِكَ وَ عُدْ إِلَى جَيْشِكَ فَعَجِّلْ بِهِمْ إِلَيَّ حَتَّى نَجْتَمِعَ بِمَكَّةَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَوَدَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ عَادَ إِلَى جَيْشِهِ فَلَقِيَهُمْ عَنْ قُرْبٍ فَوَجَدَهُمْ قَدْ لَبِسُوا الْحُلَلَ الَّتِي كَانَتْ مَعَهُمْ فَأَنْكَرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَالَ لِلَّذِي كَانَ اسْتَخْلَفَهُ فِيهِمْ وَيْلَكَ مَا دَعَاكَ إِلَى أَنْ تُعْطِيَهُمُ الْحُلَلَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَدْفَعَهَا إِلَى النَّبِيِّ ع وَ لَمْ أَكُنْ أَذِنْتُ لَكَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ سَأَلُونِي أَنْ يَتَجَمَّلُوا بِهَا وَ يُحْرِمُوا فِيهَا ثُمَّ يَرُدُّونَهَا عَلَيَّ فَانْتَزَعَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْقَوْمِ وَ شَدَّهَا فِي الْأَعْدَالِ فَاضْطَغَنُوا ذَلِكَ عَلَيْهِ.
فَلَمَّا دَخَلُوا مَكَّةَ كَثُرَتْ شِكَايَتُهُمْ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنَادِيَهُ فَنَادَى فِي النَّاسِ ارْفَعُوا أَلْسِنَتَكُمْ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرُ مُدَاهِنٍ فِي دِينِهِ فَكَفَّ النَّاسُ عَنْ ذِكْرِهِ وَ عَلِمُوا مَكَانَهُ مِنَ النَّبِيِّ ص وَ سَخَطَهُ عَلَى مَنْ رَامَ الْغَمِيزَةَ فِيهِ فَأَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى إِحْرَامِهِ تَأَسِّياً بِرَسُولِ اللَّهِ ص.
وَ كَانَ قَدْ خَرَجَ مَعَ النَّبِيِّ ص كَثِيرٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ بِغَيْرِ سِيَاقِ هَدْيٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ «1» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَخَلَتِ الْعُمْرَةُ فِي الْحَجِّ وَ شَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِ إِحْدَى يَدَيْهِ بِالْأُخْرَى إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ ع لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا سُقْتُ الْهَدْيَ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَى مَنْ لَمْ يَسُقْ مِنْكُمْ هَدْياً فَلْيُحِلَّ وَ لْيَجْعَلْهَا عُمْرَةً وَ مَنْ سَاقَ مِنْكُمْ هَدْياً فَلْيُقِمْ عَلَى إِحْرَامِهِ فَأَطَاعَ فِي ذَلِكَ بَعْضُ النَّاسِ فِي ذَلِكَ وَ خَالَفَ بَعْضٌ وَ جَرَتْ خُطُوبٌ بَيْنَهُمْ فِيهِ وَ قَالَ مِنْهُمْ قَائِلُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ نَلْبَسُ الثِّيَابَ وَ نَقْرَبُ النِّسَاءَ وَ نَدَّهِنُ.
وَ قَالَ بَعْضُهُمْ أَ مَا تَسْتَحْيُونَ أَنْ تَخْرُجُوا وَ رُءُوسُكُمْ تَقْطُرُ مِنَ الْغُسْلِ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى إِحْرَامِهِ.
فَأَنْكَرَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى مَنْ خَالَفَ فِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَوْ لَا أَنِّي سُقْتُ الْهَدْيَ لَأَحْلَلْتُ وَ جَعَلْتُهَا عُمْرَةً فَمَنْ لَمْ يَسُقْ هَدْياً فَلْيُحِلَّ فَرَجَعَ قَوْمٌ وَ أَقَامَ آخَرُونَ عَلَى الْخِلَافِ.
وَ كَانَ فِيمَنْ أَقَامَ عَلَى الْخِلَافِ لِلنَّبِيِّ ص عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَاسْتَدْعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ع وَ قَالَ لَهُ مَا لِي أَرَاكَ يَا عُمَرُ مُحْرِماً أَ سُقْتَ هَدْياً قَالَ لَمْ أَسُقْ قَالَ فَلِمَ لَا تُحِلُّ وَ قَدْ أَمَرْتُ مَنْ لَمْ يَسُقِ الْهَدْيَ بِالْإِحْلَالِ فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا أَحْلَلْتُ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ع إِنَّكَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهَا حَتَّى تَمُوتَ.
فَلِذَلِكَ أَقَامَ عَلَى إِنْكَارِ مُتْعَةِ الْحَجِّ حَتَّى رَقِيَ الْمِنْبَرَ فِي إِمَارَتِهِ فَنَهَى عَنْهَا نَهْياً مُجَدَّداً وَ تَوَعَّدَ عَلَيْهَا بِالْعِقَابِ.
وَ لَمَّا قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص نُسُكَهُ أَشْرَكَ عَلِيّاً ع فِي هَدْيِهِ وَ قَفَلَ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ هُوَ مَعَهُ وَ الْمُسْلِمُونَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمَوْضِعِ الْمَعْرُوفِ بِغَدِيرِ خُمٍّ وَ لَيْسَ بِمَوْضِعٍ إِذْ ذَاكَ لِلنُّزُولِ لِعَدَمِ الْمَاءِ فِيهِ وَ الْمَرْعَى فَنَزَلَ ص فِي الْمَوْضِعِ وَ نَزَلَ الْمُسْلِمُونَ مَعَهُ.»
آدرس کامل: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، مصحح: مؤسسة آل البيت، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق، چاپ اول.
اینم اون قسمتی که شما خواسته بودید: «فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ع إِنَّكَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهَا حَتَّى تَمُوتَ»
موفق باشید.