ائمه که علم غيب داشتن و از آن استفاده نمی کردند چه سودي دارد؟

21:29 - 1393/10/23

چکیده: پيامبر و امام از اين علم الهي بر اساس تدبير و حكمت خويش كه از عصمت آنان سر چشمه مي گيرد در هر جا كه لازم باشد بهره مي برند و در شرايط عادي مانند همه انسان هاي ديگر با علم ظاهري خويش عمل مي كنند، مشورت مي نمايند، سوال مي كنند ،و چنان نيست كه با توجه به سود و زياني كه ما در امور شخصي خود تصور مي كنيم از اين علم به عنوان ابزار براي منافع شخصي خود استفاده نمايند.

حضرت امير شخصي به نام زياد بن ابيه را حاكم فارس كرد، كه حتي حضرت در نهج البلاغه نامه انتقادآميز برايش نوشت. داشتن علم غيبي كه نتواني از آن استفاده كني چه سودي دارد؟ فرق بين تو كه علم غيب داري و كسي كه ندارد، چيست؟ آيا اين خود دليل بر عدم برخور داري آن ها از علم غيب نيست، مخصوصا با توجه به اين آيه قرآن: «اي پيامبر بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد. و اگر از غيب باخبر بودم، سود فراواني براي خود فراهم مي‌كردم، و هيچ بدي به من نمي‌رسيد». (اعراف : 188).

پاسخ:
براي پاسخ به اين سوال و سوالات مشابه اين بهتر اين است كه مختصري در باره علم غيب پيامبران و ائمه بحث نماييم برخي از آيات شريفه قرآن به روشني ثابت مي كند كه اولياي الهي از علم غيبي كه خداوند به آنها عطا نموده است برخوردار بوده اند «من شما را از آنچه مي خوريد، يا در خانه هاي خود ذخيره مي كنيد خبر مي دهم».(1)
و «داناي نهان است، و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند، جز پيامبري را كه از او خشنود باشد...»(2) و ديگر اينكه خود وحي نيز نوعي علم غيب است كه پيامبران از آن بهره مند بوده اند.
شيعه بر اساس ادله عقلي و نقلي فراواني كه در دست دارد، اعتقاد دارد كه ائمه نيز از تمام حوادث گذشته و حال و آينده آگاهي دارند.(3) سرچشمه علوم بي كران ائمه را علم خداوند مي دانند. علمي بدون خطا و اختلاف و شك، يعني همان علمي كه خداوند به پيامبران و خصوصا پيامبر اسلام عطا فرموده است.(4)
حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در ضمن حديث مفصلي درباره امامت مي فرمايد: «... همانا چون خداي عزوجل بنده اي را براي اصلاح امور بندگانش انتخاب فرمايد سينه اش را براي آن كار باز كند و چشمه هاي حكمت در دلش گذارد و علمي به او الهام كند كه از آن پس از پاسخي در نماند و از درستي منحرف نشود، پس او معصوم است و تقويت شده و مورد تاييد و توفيق و تسديد الهي بوده، از هر گونه خطا و لغزش در امان است، خدا او را به اين صفات امتياز بخشيده تا حجت رساي او باشد بر بندگانش و گواه بر مخلوقاتش (اين بخشش و كرم خداست بهر كه خواهد عطا كند و خدا داراي كرم بزرگيست)(5)...».(6)
از آنجا كه در برخي موارد هدايت جامعه و اثبات حقانيت وحي و امامت مي طلبد كه پيامبر و امامان گوشه اي از علم لدني خويش را آشكار كنند تا حجت بر مردم تمام شود و اتصال پيامبر و امام با ملكوت عالم و منبع فيض الهي ثابت شود آنان از اين علم خدادادي در مقاطع مختلف بهره برده اند كه هم در قرآن و هم در روايات مشهود است
مثلا در داستان فتح مكه و ماجراي حاطب بن ابي بلتعه كه نامه اي به مردم مكه نوشت و به دست زني به نام ساره داد، تا به مشركان مكه برساند، و آنها را از حمله قريب الوقوع لشكر اسلام آگاه سازد، و آن زن نامه را در ميان گيسوان خود پنهان كرد، و به سوي مكه حركت نمود، پيامبر صلي الله عليه و آله، علي عليه السلام و بعضي ديگر از مسلمانان را به سراغ او فرستاد، و فرمود: در منزلگاهي كه نامش روضه خاخ است به چنين زني برخورد مي كنيد كه نامه اي از حاطب به مشركان مكه دارد، نامه را از او بگيريد. آنها آمدند و او را يافتند، وي در آغاز به شدت انكار كرد، ولي سرانجام اعتراف نمود و نامه را از او گرفتند.(7)
و مانند خبر دادن از ماجراي جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضي ديگر از فرماندهان اسلام كه در همان لحظه وقوع، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كم نيست.
در «نهج البلاغه» نيز پيشگويي هاي بسياري از حوادث آينده به چشم مي خورد كه نشان مي دهد علي ـ عليه السلام ـ اين اسرار غيب را مي دانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه مي فرمايد: «گويا مي بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده ايد، تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتي در روي آب نمايان است»
در روايات ديگري كه در كتب علماي اهل سنت و شيعه نقل شده، پيشگوييهاي متعددي از آن حضرت ـ عليه السلام ـ نسبت به حوادث آينده آمده است، مانند آنچه به «حجر بن قيس» فرمود كه تو را بعد از من مجبور به لعن مي كنند و آنچه در باره مروان فرمود كه او پرچم ضلالت را بعد از پيري به دوش خواهد كشيد و آنچه كميل بن زياد به حجاج گفت كه امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ به من خبر داده كه تو قاتل مني و آنچه در باره خوارج نهروان فرمود كه در جنگ با آنها از گروه ما، ده نفر كشته نمي شود، و از آنها ده نفر نجات نمي يابد و مطلب عينا همان شد و آنچه در باره محل قبر امام حسين ـ عليه السلام ـ به هنگام عبور از كنار سرزمين كربلا به اصبغ بن نباته فرمود».(8)
بنابراين، اينكه پيامبر و امامان از اين فيض خداوند برخوردار بوده اند و از آن استفاده نموده اند جاي هيچ شكي نيست، ولي اينكه در مقاطعي هم از آن استفاده نكرده اند امري مسلم است كه مي توان در حكمت آن اينطور گفت:
1. ما بر اساس ادله محكم عقلي و ادله نقلي فراواني كه به نمونه اي از آنها اشاره شد پيامبر و امامان را معصوم و از هر خطا و گناهي مبرا مي دانيم و مسلما هر گونه تصميم و تدبير آنها را در امور مختلف بدون ذره اي اشتباه بر اساس وظيفه اي است كه خداوند بر دوش آنان گذاشته است. اين يك اصل كلي و محكم است كه اگر دليل و حكمت فعلي از افعال ائمه ـ عليه السلام ـ برايمان روشن نشد به آن رجوع كرده و از تحير خارج مي شويم.
2. درست است كه امامان معصوم از علم غيب بهره مند بوده اند و به وقايع گذشته و حال و آينده به اراده خداوند آگاه بوده اند اما وظيفه آنان مانند ساير انسان ها بر اساس علم عادي است حضرت علي ـ عليه السلام ـ قاتل خود را مي شناسد، ولي مانند كسي عمل مي كند كه چنين آگاهي ندارد. به عبارت دقيقتر علم آنها به واقع و آنچه كه مقدر است انجام شود تاثيري در واقع ندارد و آنها مامور به تغيير آن نيستند، بلكه بايد بر اساس علم ظاهري خويش تدبير و عمل كنند.(9)
3. ائمه مامور هدايت انسان ها هستند و با شيوه هاي مختلف سعي در رشد و تعالي آنها دارند در مورد سوال هم وضع به همين منوال بايد پيش برود. زياد در زمان حضرت علي انسان شايسته ايست و توانايي زيادي در اداره و مديريت دارد تا آنجا كه معاويه در جذب او بارها و بارها به وي نامه مي نويسد و وي قبول نمي كند لذا زمينه هاي هدايت او توسط حضرت فراهم مي شود تا حجت بر او تمام و زندگي و مسئوليت در حكومت امير مومنان باعث نجات او شود. اما طرد او مسلماً در آن زمان باعث مي شود كه وي زودتر راه ضلالت را بپيمايد و به لشگر معاويه بپيوندد.
4. اگر امام علي ـ عليه السلام ـ مي خواستند به اين بهانه كه در آينده افرادي از مسير حق منحرف مي شوند آنان را كنار بگذارند ديگر قضيه محدود به زياد و امثال زياد نمي شود و افراد بسياري از لشگريان خود را كه در زمان امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ و حتي در زمان امامت خود حضرت خيانت نموده و حق را ياري نكردند طرد كند و جز ياران وفادار محدودي كسي در لشگر حق باقي نمي ماند و شايد كار شيعه يكسره مي شد و معلوم نبود چه سرنوشتي در انتظار آنان بود.
5. در بسياري از وقايع زمينه و قابليت پذيرش علوم غيبيه ائمه ـ عليهم السلام ـ فراهم نبوده است زيرا:
الف) دور شدن مردم از مكتب اهل بيت باعث شده بود كه آنها به عنوان برگزيدگان الهي و كساني كه جانشين و خليفه خداوند در بين مردمند نا شناخته بمانند و فضايل و مناقب آنها آشكار نشود تا جايي كه اگر از غيبي هم خبر مي دادند از آنها پرسيده مي شد مگر شما غيب مي دانيد تا جايي كه خود ائمه به خاطر جو ناسالم و اختناق شديد اين چنين علمي را نفي مي كردند.(10)
ب) برخي مواقع مردمي بودند كه پيشگوييها و اخبار غيبي پيامبر و ائمه را درك مي كردند ولي آنقدر مست دنيا و هواهاي نفساني خويش بودند كه به چنين علومي بهايي نمي دادند و بر لجاجت و گمراهي خود مي افزودند مانند خبر دادن پيامبر از سرنوشت عايشه در به راه انداختن جنگ جمل و داستان سگهاي قبيله حوأب(11)
خبر آن حضرت از كشته شدن ذو الثديه به دست حضرت علي ـ عليه السلام ـ كه دليل حقانيت حضرت است.(12) كشته شدن عمار توسط گروه طغيانگر(13) كه همان معاويه و اصحاب او در صفين بودند. خبر دادن حضرت علي از سرنوشت برخي افراد مثل حبيب بن حمار(14) كه با اعتراض آنها مواجه مي شد، ولي چنانكه حضرت مي فرمود اتفاق مي افتاد و صدها نمونه تاريخي ديگركه در اين مختصر مجال ذكر آنها نيست.
بنابراين سوال اين است كه چرا مردم جاهل آن زمان آنقدر بي لياقت بوده اند تا با فرامين آن حضرات به قله سعادت و كمال برسند و بايد تاسف خورد و اين گونه سوال نمود كه پس مردم از اين علم لدني و درياي بي كران فضايل اهل بيت و هدايت خاص الهي چه بهره اي بردند.
6. راه ديگري كه مي توان از آن در مورد سوال و موارد مشابه آن كه ائمه از علم غيب خويش استفاده نكرده اند ذكر نمود، اين است كه ائمه در اظهار و استفاده از علم غيب خويش مستقل نبوده و با اذن خداوند از آن بهره مي برند شاهد اين نظريه هم اين است كه در كتاب كافي رواياتي با عنوان «ان الأئمة اذا شاؤا ان يعلموا علموا»(15) امامان هر گاه بخواهند چيزي را بدانند به آنها تعليم داده مي شود، آمده است از جمله در حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ مي خوانيم: «اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه اللَّه بذلك»(16) هنگامي كه امام اراده مي كند چيزي را بداند خدا به او تعليم مي دهد.(17)
توضيح اينكه خداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است، ولي انبياء و اولياء ممكن است بالفعل بسياري از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامي كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مي دهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاي خدا انجام مي گيرد.
توضيح و تبيين آيه 188 اعراف به اين است كه همانطور كه گذشت آيات(18) و روايات بسياري بر علم غيب برخي از انسانها تصريح دارند، لذا در جمع بين آن دسته و اين آيه كه علم غيب را منحصر در خداوند مي داند با توجه به سياق آيه بايد گفت: نفي علم غيب از پيامبر به معناي نفي استقلالي علم غيب است.
چنانكه مالكيت هر گونه سود و زيان را به طور مستقل از او نفي كرده است، زيرا شكي نيست كه هر انساني مالك سود و زيان هايي در باره خويش و ديگران است. علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايد: از آنجايي كه سؤال ايشان از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اينكه وي ايشان را از غيب خبر دهد حكايت مي كرد از اينكه ايشان ادعاي نبوت آن جناب را ادعاي علم به غيب تلقي كرده اند، و چون علم به غيب حقيقتش از خدا است، و اگر غير او هم چيزي از آن دارد به تعليم خدا و وحي او است لذا دستور داد تا پيغمبرش خود را از ادعاي داشتن علم به غيب بري ساخته، و اين اشتباه را از ذهن ايشان بيرون كند.
سبب حقيقي اختصاص علم غيب به خداي تعالي اين است كه غير او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممكن نيست كه از حدش بيرون شده و به آنچه كه خارج از حد او و غايت از او است آگاه شود، و معلوم است كه هيچ موجودي غير محدود و غير متناهي و محيط به تمام اشياء نيست مگر خداي تعالي، پس تنها او عالم به غيب است.
و ليكن از آنجايي كه سؤال كنندگان از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فهم ساده و عاميانه شان قاصر از درك اين معنا بوده لذا خداي تعالي دستور داده كه جواب ايشان را طوري بدهد كه در خور فهم ايشان باشد، و آن اين است كه بگويد: علم غيب آدمي را به تمامي خير و شرها واقف مي سازد، و عادة معقول نيست كسي كه به همه خير و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نكند، و اگر كسي تمامي خيرات را به خود جلب نكرده و همه شرور را از خود دفع نمي كند بايد بفهميم كه قطعا علم غيب نداشته است.(19)
اين معنا كه خداوند به اندازه فهم مخاطبين با آنها سخن گفته است وقتي بيشتر آشكار مي شود كه به شان نزولي كه براي اين آيه ذكر كرده اند مراجعه شود. بعضي از مفسران (مانند مرحوم طبرسي در مجمع البيان) نقل كرده اند كه اهل مكه به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گفتند:
تو اگر با خدا ارتباط داري آيا پروردگار تو را از گراني و ارزاني اجناس در آينده با خبر نمي سازد كه از اين طريق بتواني آنچه به سود و منفعت است تهيه كني و آنچه به زيان است كنار بگذاري و يا از خشكسالي، و يا پر آبي مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشك به سرزمين هاي پر بركت كوچ كني؟! در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(20)
نتيجه: بنابر آنچه بيان شد پيامبر و امام از اين علم الهي بر اساس تدبير و حكمت خويش كه از عصمت آنان سر چشمه مي گيرد در هر جا كه لازم باشد بهره مي برند و در شرايط عادي مانند همه انسان هاي ديگر با علم ظاهري خويش عمل مي كنند، مشورت مي نمايند، سوال مي كنند ،و... . و چنان نيست كه با توجه به سود و زياني كه ما در امور شخصي خود تصور مي كنيم از اين علم به عنوان ابزار براي منافع شخصي خود استفاده نمايند. كميت و كيفيت اين علم همه از طرف ذات مقدس ربوبي است و ائمه ذره اي از آن فراتر نمي روند و اساسا علم غيب به اين معنا براي اولياي خداوند معقول نيست.

پاورقی:

1. آل عمران : 49.
2. جن : 26 و 27.
3. کلینی، محمد بن يعقوب ، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365ش، ج1، ص260.
4. همان، ص221.
5. جمعه : 4.
6. کلینی، همان، ج1، ص202
7. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الإسلاميه، ج24، ص8.
8. فيروزآبادي، سيد مرتضي، فضائل الخمسه من الصحاح الستة، اسلامية، تهران، 1392ق، ج2، ص231 ـ 255. ساعدي محمد باقر فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت انتشارات فيروزآبادي قم 1374 ش اول، ج 3 64-24 و قمي شيخ عباس منتهي الامال امير العلم 1388 قم ج1 ص226.
9. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه، 1417ق، ج18، ص192.
10. کلینی، همان، ص257.
11. جعفری، بهراد، ترجمه الاحتجاج علي اهل اللجاج، تهران، اسلامية، 1381ش، ج1، ص355.
12. شيخ مفيد، الفصول المختاره، کنگره شيخ مفيد، 1413ق، ص234
13. فیروزآبادی، همان، ص378.
14. علامه حلي کشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين وزارت ارشاد تهران 1411 ق ص79. علوي تراکمه اي، سيد مجتبي، آينه يقين، انتشارات هجرت، قم، 1374، اول، ص99.
15. کلینی، همان، ص258
16. همان.
17. مکارم اشیرازی، همان، ج25، ص148.
18. جن : 26 و 27.
19. طباطبایی، همان، ج8، ص372.
20. مکارم شیرازی، همان، ص43.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 2 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.