رهروان ولایت ـ
بعضی از نعمتهای خداوند ویژه و مهم هستند. از نعمتهای انحصاری خداوند« اسلام» میباشد. هر انسانی برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید برابر قوانین الهی پایبند و تسلیم باشد« إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام؛[آلعمران/19] در حقيقت دين نزد خدا، اسلام است.» بنابراین، هر بشری در زندگی خود نیاز به مجموعه قوانین و آدابی دارد که با پیروی کردن از این آداب، خود و جامعۀ را به سعادت و رشد نزدیک میکند.
مفهوم اسلام
برای فهمیدن بعضی از اصطلاحات، باید سراغ خبرگان این اصطلاح رفت. از اصطلاحات مهم در ادیان، "اسلام" است که برای روشن شدن واژۀ "اسلام" به بیان امیرالمومنین علیهالسلام دقت میکنیم که حضرت فرمود« لَأَنْسُبَنَ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَل؛[1] اسلام را به گونه اى وصف خواهم كرد، كه هيچ كس پيش از من چنان وصف نكرده است، اسلام تسليم است، و تسليم تصديق، و تصديق يقين، و يقين اداكردن، و اداكردن عمل است.»
« حضرت شش مرحله براى اسلام بيان فرموده است. نخست مىفرمايد: اسلام همان تسليم در برابر حق است، "تسليم" بدون يقين ممكن نيست( زيرا تسليم بدون يقين، تسليم كوركورانه است نه عالمانه) يقين هم، تصديق است( يعنى تنها علم و دانايى كافى نيست، بلكه به دنبال آن، اعتقاد و تصديق قلبى لازم است) تصديق همان اقرار است( يعنى كافى نيست كه ايمان تنها در منطقه قلب و روح انسان باشد، بلكه با شهامت و قدرت بايد آن را اظهار داشت) اقرار همان انجام وظيفه است( يعنى اقرار تنها گفتگوى زبانى نيست بلكه تعهد و قبول مسئوليت است) انجام مسئوليت همان عمل است( عمل به فرمان خدا و انجام برنامه هاى الهى) زيرا تعهد و مسئوليت چيزى جز عمل نمىتواند باشد، و آنها كه نيروى خود را در گفتگوها، طرحها و انجمنها و مانند آن صرف مىكنند و فقط حرف مىزنند، نه تعهدى را پذيرفتهاند و نه مسئوليتى و نه از روح اسلام آگاهى دارند.»[2]
منزلهای اسلام
« دين پسنديده كه خداى را با آن پرستند و بحكم آن وى را اطاعت كنند و رضاى او را جويند، اسلام است و آن را سه منزل است: اوّل منزل، اعتراف حفظ جان و مال، كه شمشير از گردن كسان بردارد و مال آنها را نگه دارد، چه موافق چه منافق. دوّم منزل، اعتقاد درست و پيروى احكام و سنّت، سوّم منزل، تسليم و استسلام است كه اين غايت كار و نهايت حال است و پسنديده خدا، چه كه خود را بر درگاه عزّت حق افكندن و او را منقاد و مطيع بودن و بحكم وى راضى شدن و به آن اعتراض نياوردن و از آن اعراض نكردن و آن را شكوه داشتن، آخرين درجه منزل سوّم اسلام است!»[3]
فراخوان عمومی خدا
خداود زمانیکه دانشگاه نجاتبخش اسلام را بازگشایی کرد؛ از همۀ مردم برای شرکت در این آموزشگاه دعوت نمود تا با فراگرفتن، به خالق هستی نزدیک شوند و سلامتی دنیا و آخرت خویش را تضمین کنند. اما عدهای هستند که از این فضا بهره نمیگیرند و تیشه به ریشۀ سعادت خود میزنند.« وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ؛[صف/7] و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا دروغ بسته در حالى كه او به سوى اسلام فراخوانده مىشود؟! و خدا گروه ستمكار را راهنمايى نمىكند.»
باید بدانیم استقبال نکردن از فراخوان الهی، نسبت دروغ دادن به خداست که از بدترین نسبتها میباشد. از این آیه میتوان چنین برداشت نمود؛ که جلوگیری کردن از رشد و معنویت و سعادت مردم بزرگترین ظلم در حق آنهاست.
پذیرفته نیست.
وظیفۀ هر مسلمان اینست که در مقابل دستورهای خداوند تسلیم باشد که اگر چنین نکند زیان دیده است« وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ؛[آلعمران/85] و هر كس جز اسلام، دينى بجويد، پس از او پذيرفته نخواهد شد؛ و وى در آخرت از زيانكاران است.»
کوتاه سخن
بنابراین، همۀ مسلمانان وظیفه دارند سراغ یگانه دین توحیدی« اسلام» بروند و لازمۀ اینکه انسان مطیع خداوندش باشد اینست که به تمام معارف الهی عمل کند. یکی از این معارف، وحدت داشتن و تفرقه نداشتن است« وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَاتَفَرَّقُوا؛[آلعمران/103] و همگى به ريسمان خدا، تمسّك جوييد، و پراكنده نشويد.» که همگی باید با یکپارچگی و وحدت به این ریسمان الهی چنگ بزنیم و تفرقه و جدایی را از خود دور کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت
[1]. نهجالبلاغه، دشتی، ح125.
[2]. تفسير نمونه، ج2، ص471-472.
[3]. خلاصۀ تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، ج1، ص129.
[4]. برای مطالعۀ بیشتر به ترجمۀ تفسیرالمیزان، ج3، ص188 و 520؛ ج19، ص429؛ تفسیرنمونه، ج2، ص470 و 645؛ ج24، ص80؛ اطیبالبیان، ج3، ص142 و 273؛ ج12، ص515؛ منهاجالبراعه، ج21، ص191 مراجعه نمایید.