رهروان ولایت- هنگام فتح مکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) با سپاهی عظیم وارد مکه شد، همه مردم مکه بیش از ده سال حضرت را آزرده خاطر کرده بودند، و با حضرت از سر جنگ برخاسته بودند و او را از خانه و کاشانه خود رانده بودند، هولناک و هراسناک، منتظر بودند که ببینند پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآله) هنگام ورود به مکه با آنان چه خواهد کرد.
سکوت تام بر محوطه مسجد و بیرون آن، حکم فرما بود، نفسها در سینهها حبس، و افکار و تصورات مختلفی بر مغز و عقل مردم حکومت میکرد؛ مردم که در این لحظات به یاد آن ظلمها و ستم و بیدادگریهای خود افتاده فکرهای مختلفی میکردند.
اکنون گروهی که چند بار با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به نبرد خونین برخاسته، و جوانان و یاران او را به خاک و خون کشیده بودند، و سرانجام هم تصمیم گرفته بودند که شبانه به خانه بیپناه او بریزند، او را به قتل برسانند؛ در دستان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) گرفتار شده، و حضرت میتوانست از آنان انتقام بگیرد.
این مردم با تذکر جرایم بزرگ خود، به یکدیگر میگفتند: لابد همه ما را از دم تیغ خواهد گذراند؛ یا گروهی را کشته، و گروهی را بازداشت خواهد کرد و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهد کشید.
آنان گرفتار افکار مختلف شیطانی بودند که ناگهان پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآله) با جملههای زیر سکوت آنها را شکست و چنین گفت: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون؟» یعنی: چه میگویید و درباره من چگونه فکر میکنید، مردم بهت زده و حیران و بیمناک، همگی با صدای لرزان و شکسته روی سوابق عواطف بزرگی که از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) سراغ داشتند، گفتند: ما جز خوبی و نیکی چیزی درباره تو نمیاندیشیم؛ تو را برادر بزرگوار خویش؛ و فرزند برادر بزرگوار خود میدانیم. پیامبر که بالطبع رؤف و مهربان و با گذشت بود وقتی با جملههای عاطفی آنان روبرو گردید؛ چنین فرمود: من نیز همان جملهای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت؛ به شما میگویم: «قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمين.[يوسف/92] یعنی: امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را میآمرزد او ارحم الراحمین است[2] پیش از این بیانات، چیزی که مردم مکه را تا حدی زیادی امیدوار کرده بود، عکس العمل شدید، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نسبت به یکی از افسران خود بود که هنگام ورود به شهر مکه به این اشعار را میخواند:
الیوم یوم الملحمه الیوم تستحل الحرمة
یعنی امروز روز نبرد است، امروز جان و مال شما حلال شمرده میشود.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از این شعار به شدت ناراحت شد، و برای تنبیه وی، دستور داد که پرچم از دست وی گرفته شود، و از مقام فرماندهی معزول گردد، امیرالمومنین(علیهالسلام) مامور شد که پرچم را از وی بگیرد و فرزند او بسپارد. این افسر همان «سعد بن عباده» رئیس قبیله خزرج بود. این طرز ملاطفت آنهم در برابر دیدگان مردم مکه، تا حدی مردم شکست خورده را امیدوار به عفو عمومی مینمود. همچنین اینکه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به ابوسفیان و گروهی که به خانه خدا و یا منزل ابوسفیان پناهنده شوند یا درب خانه خود را به روی خود ببندند، امان داده بود، امید آنان برای عفو عمومی را دوچندان میکرد.
عفو عمومی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
در نهایت پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآله) عفو عمومی را به شرح زیر بیان کردند: شما مردم، هموطنان بسیار نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید. و منرا از خانهام بیرون کردید، و در دورترین نقطه که من آنجا پناهنده شده بودم با من به نبرد برخاستید، ولی من با این جرایم همه شما را بخشیده؛ و بند بردگی را از پای شما باز میکنم. و اعلام میکنم که: «اذهبوا فانتم الطلقاء» بروید دنبال زندگی خود، همه شما آزادید.
پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآله) نماز ظهر را اقامه کردند، سپس عثمان بن طلحه را خواست و کلید کعبه را به او پس داد، و فرمود: این مقام مربوط به شما است و درخانه شما محفوظ خواهد ماند، و از پیامبر رحمت، جز این چیز دیگری انتظار نمیرفت که همه را بخشید و به هیچ کس تعرض ننمود.[2]
--------------------------------------
پینوشت:
[1]. مغازی واقدی، ج ۲ص ۸۳۵؛ بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۳۲و ۱۰۷.
[2] . فرازهایی از تاريخ پيامبر اسلام(ص)، آية الله جعفرسبحانی، ص 248.