گوشه‌ای از خلق عظیم

20:23 - 1393/11/26
چکیده: منظورش از این عیادت چیست ؟؟؟ شاید می‌خواهد با اصحابش بیاید و مرا در خانه بکشد، بهتر است در را به رویش باز نکنند. آبرویم در کوچه و بازار می رود، در خانه ات را به روی مهمان می‌بندی؟؟؟
محمد(ص)

رهروان ولایت ـ
منظورش از این عیادت چیست ؟؟؟
شاید می‌خواهد با اصحابش بیاید و مرا در خانه بکشد، بهتر است در را به رویش باز نکنند.
آبرویم در کوچه و بازار می رود، در خانه ات را به روی مهمان می‌بندی؟؟؟
با خودش فکر می‌کرد و دنیا به چشمش تیره می‌شد. گاهی وجدانش بیدار می‌شد و به خاطر روزهایی که خاکروبه به سر آن مرد می‌ریخت سرزنشش می‌کرد.
گاهی...
حالا دیگر آن مرد تنهای کوچه‌ها تنها نیست یارانی دارد که از جان گذشته‌اند. این ها را از ذهن می‌گذارند و به مرگ خودش فکر می‌کرد.
در خانه به صدا در آمد. او آمد. چرا اینگونه؟؟؟
چرا با لبخند؟؟؟
شمشیرهای آخته کجایند؟؟؟
مرد تنهای کوچه‌ها به بالینش نشست لبخندهایش، برق نگاهش، گرمای صدایش، ترس او را فراری داد اما چیزی که ماند شرم بود و خجالت .
پارچه را به روی صورتش می‌کشید تا او را نبیند و خجالتش کم شود اما اشتیاق دیدار لبخندهایش را چه کند؟؟؟
او اسلام را با مرد تنهای کوچه‌ها و خاکروبه شناخت او تنها گوشه ای از خلق عظیم را دید٬ تنها گوشه ای.[1]

________________________________________
پی‌نوشت:

[1]http://hamsaye-khoda.blogfa.com/tag/حضرت-محمد-ص
[1]در تفسير نمونه، ج 24، ص 371، اشاره كوتاهي به اين داستان شده است 

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 16 =
*****