آيا براهين انكار وجود خدا قابل اعتنا و صحيح مي باشند؟

17:49 - 1393/11/23
چکیده: ما مي توانيم با استفاده از براهين عقلي از جمله برهان لمّي مفيد يقين و شبه لمّي وجود خداوند را اثبات كنيم هر چند كه از طريق برهان لمّي وجود او قابل اثبات نباشد. زيرا عقل هر چند در برخي از موارد ممكن است بر اثر چينش مقدمات نادرست حكم خطايي دهد. اين امر هيچگاه دليلي بر ردّ و منع براهين عقلي نمي شود...

آيا براهين انكار وجود خدا قابل اعتنا و صحيح مي باشند؟ آيا به اين براهين پاسخي داده شده است؟

پاسخ:

مقدمه يكي از دغدغه هاي كهن انساني، امكان شناخت خداوند متعال است. اعتقاد به خداوند، اعتقادي فطري، پايه و همگاني (اجماع عام) است. هر انساني با تأمل در اندرون خود، وجود خويش را ناقص و وابسته به وجود مطلق كامل حس مي كند كه همان اعتقاد به خدا يا ملازم با آن است. پرسش اين است كه آيا وجود خداوند، افزون بر وجود فطري و بديهي و شهودي، به برهان و استدلال عقلي و فلسفي نيز نيازمند است يا نه. به نظر مي رسد خود متألهان به دليل اعتقاد به خداوند از راه شهود، فطرت و همچنين بديهي و پايه انگاري وجود خداوند، به اقامه استدلال هاي منطقي و فلسفي نيازي ندارند. به تعبيري، وجود خداوند مستغني از دليل و برهان است. اما براي نشان دادن وجود خداوند و اثبات آن براي غير متألهان اعم از جاهل، شكاك و ملحد، به ويژه در عصر كنوني كه اعتقاد به خداوند و دين مورد آماج شبهات گوناگون قرار گرفته، اقامه برهان براي اثبات خداوند و پاسخ از شبهات و نيز نقد ادله منكرين خدا امري ضروري است. ادلّه نظريه مخالفان براهين فلسفي اثبات خداوند، براي اثبات مدعاي خود به ادلّه اي تمسك كردند كه به مهمترين آنها اشاره مي شود. دليل اول: خطاپذيري معرفت عقلي يكي از ادله خطاپذيري دانش هاي عقلي، به ويژه در مسأله اثبات وجود ماوراي عقل، خداوند است. آنان براي اثبات مدعاي خود به خطا و نقدهاي مطرح، بر براهين عقلي خداشناسي استشهاد مي كنند كه رهاورد آن سلب يقين به خداوند در پرتو براهين پيش گفته است.(1) اين معنا در شعر معروف مولانا نيزآمده است: پـــاي استدلاليان چوبين بـــود پاي چوبين سخت بي تمكين بود(2) تحليل و بررسي 1. در جاي خود اتقان و اعتبار معرفت عقلي ثابت شده است. انسان با توسل به قوه عقل خويش مي تواند به صورت كلي از ماوراي طبيعت آگاه شود. در صورت خاموشي چراغ عقل در مسائل ديني فراطبيعي، شناخت و فهم آنها مشكل بلكه ناممكن خواهد بود. آياتي همچون: لَيْسَ كمِثْلِهِ شَيْءٌ(3) وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي(4) وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي(5) فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(6) «اللَّهُ أَحَدٌ(7) هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ(8) و وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ(9) و ده ها كنايه و روايات ديگري كه شناخت و فهم آن ها فقط با عقل ميسور است و در صورت تعطيلي قوه عقل در اين عرصه ها، بايد به نظريه تعطيل و درماندگي مطلق انسان در برابر فهم آيات و روايات تن داد2. مسأله خطاپذيري معرفت عقلي به صورت موجبه جزئيه هر چند قابل انكار نيست، اين ادعا سبب سلب اعتماد و اطمينان مطلق به معرفت عقلي نمي شود. چرا كه برخي از معارف عقلي بديهي و برهاني است كه قابل ترديد نيست. براي مثال، اثبات عالم مجرد و عدم انحصار وجود به عالم مادي در فلسفه مبرهن شده است.3. نكته مهم در اين بحث اين است كه همين خطاها در براهين عقلي را نيز باز عقل كشف كرده است و اصولا انسان در اين وادي ابزاري به جز عقل ندارد كه بتواند اين خطاها را كشف و تصحيح كند. دليل دوم: امتناع اقامه برهان لمّي بر وجود خداونديكي از شبهات مطرح و متقدم در مسأله خداشناسي، تفكيك برهان انّي و لمي است فيلسوفان معتقدند كه براهين اقامه شده بر وجود خداوند، انّي است. زيرا برهان لمّي كه اثبات مدعا از طريق علم به علت است، در وجود خداوند معنا ندارد. چون خداوند علة العلل است و خودش علت بردار نيست. بنابراين، علم به علت و اثبات آن معنايي ندارد. اما اثبات وجود خداوند از نوع انّي كه از طريق اثبات معلول صورت مي گيرد، در خداوند ممكن است و ادلّه فيلسوفان از همين نوع خواهد بود. بوعلي سينا مي گويد: «ان واجب الوجود لابرهان عليه ولايعرف الا من ذاته... لا برهان عليه انه لاعلة ولذلك لالمّ له. همانا بر واجب الوجود برهاني نيست جز از ذاتش... چون علت ندارد پس برهان ندارد و براي همين لميت هم ندارد (برهان لم بر او نيست)».(10) وي در جاي ديگر بر وجود ادلّه روشن بر وجود خداوند تصريح مي كند.(11) نقد و بررسي1. عدم تحقق برهان لمي به معنا ي علّي نخست بايد به اين نكته اشاره كرد كه اگر مقصود از برهان «لمّي» فقط علم به معلول از طريق علت آن باشد، بايد به صورت شفاف گفت: اين معنا از عليت در وجود خداوند قابل تحقق نيست. چون در اين معنا از برهان لمّ، دو وجود مستقل از يك ديگر به نام وجود معلول و علت فرض شده است كه براي شناخت وجود معلول و اثبات آن، بايد به وجود ديگري ـ كه پيش از وجود معلول و از آن كامل تر باشد ـ علم حاصل كرد، روشن است كه اين معنا در وجود خداوند قابل تصور نيست، چرا كه حقيقت وجود در خداوند منحصر شده و وجود پيشين و كامل تر به عنوان علت خداوند، تحققي ندارد تا از طريق علم به آن وجود پيشين، وجود خداوند ثابت و مبرهن گردد. بر اين نكته برخي از فيلسوفان تصريح داشتند آن جا كه به صورت صريح از نفي امكان اقامه برهان بر وجود خداوند سخن گفتند: «لابرهان عليه لانه لاعلة له و لذلك لالمّ له».(12)2. امكان يقين در برهان انّي معروف است كه فقط برهان لمي، مفيد قطع و يقين است. اما برهان انّي كه استدلال از معلول به علت است، يقين زا نيست، در تحليل اين نظر معروف بايد تأمل كرد و نبايد آن را به صورت كلي مطرح ساخت و پذيرفت. براي اين كه گاهي براي معلولي مي توان چند علت فرض و تصور كرد. براي مثال، حرارت ممكن است معلول آتش، حركت و اصطكاك، خورشيد و جريان الكتريسته باشد كه با شناخت معلول يعني حرارت نمي توان به علت آن پي برد. اما گاهي يك معلول، علت منحصر دارد و آن انحصار با تحليل عقلي وجود معلول ثابت مي شود. در اين صورت، علم به علت از طريق معلول مفيد جزم و يقين خواهد بود. براي مثال، شخصي كه از نور آفتاب استفاده مي كند، ناگهان متوجه مي شود كه آفتاب به سايه تبديل شد با اين كه اطرافش آفتاب هست. اين شخص بدون اين كه به بالاي سرش نگاهي بيندازد، يقين حاصل مي كند كه بين او و آفتاب جسم جامدي كه آفتاب را از خود عبور نمي دهد، حائل شده است. علم وي به علت سايه در اين مقدار، علم يقيني است. هر چند درباره جزئيات بيشتر جسم حائل اطلاعاتي ندارد. با اين توضيح به سراغ ادلّه انّي اثبات خداوند مي رويم. به نظر مي رسد رواج قول معروف فيلسوفان در عدم افاده يقين در برهان انّي، تأثير سويي در بحث خداشناسي و ادلّه آن گذاشته باشد، بيشتر ادعا مي شود كه ادلّه خداشناسي به دليل «انّي» بودن فاقد ارزش معرفتي هستند. امّا چنان كه بيان شد، نوعي از برهان انّي مي تواند مفيد يقين باشد كه به نظر مي رسد در بيشتر ادلّه خداشناسي، آن خصوصيت وجود دارد كه توضيح آن در موضع خود آمده است. اين جا به طور مثال به برهان امكان و وجوب اشاره مي شود: برهان امكان و وجوب به صورت قياس شكل اول چنين است. جهان ممكن است. هر ممكني نيازمند علت يا واجب الوجود است. پس جهان نيازمند علت و واجب الوجود است. كبراي قياس با تحليل و وجود ممكن مبرهن شده است. توضيح اين كه ما با مشاهده وجود ممكن كه معلول است، پي مي بريم كه وجود ممكن به دليل ذات امكاني اش كه از خود وجود مستقلي ندارد و نيازمند غير است و اين امكان، امكان فقري و ذاتي است، بالضرورت نيازمند وجود ماوراي ممكن يعني واجب الوجود است. پس اثبات واجب الوجود در پرتو برهان امكان، كاملاً عملي است. باري برهان امكان، به صورت مستقيم فقط واجب الوجود را اثبات مي كند. اما صفات ديگر خداوند، برخي از آنها مانند وحدت، بساطت، حي، قدرت از تحليل خود واجب، و برخي صفات ديگر مانند رازقيت، هدايت از براهين ديگر قابل استنتاج است. برخي فيلسوفان متفطن نكته پيشين شده و ادلّه فلسفي خداشناسي را به برهان و چه بسا برهان لمّي (به جهت افاده يقين) متصف مي كنند. براي مثال، علامه حلّي با تقرير برهان امكان و وجوب فيلسوفان، آن را به «استدلال لمي» وصف مي كند كه برخلاف مسلك متكلمان است.(13)3. امكان برهان شبه لمّي (استدلال از طريق ملازمه)روشن شد كه چون وجود حقيقي در ذات الاهي منحصر شده، وجودي فراتر از آن وجود ندارد تا آن علتِ خدا نيز فرض شود و از طريق علم به علتِ خداوند، برهان لمّي به وجود خدا ثابت شود. اما مي توان نوعي از برهان را اقامه كرد كه نه استدلال از معلول به علت باشد (برهان اني) و نه استدلال از علت به معلول (برهان لمّي معروف). بلكه نوع سومي است. در اين برهان، معلول و علت متعلق علم و وجه استدلال قرار نمي گيرد. بلكه حد وسط در حقيقت يك وجود خاصي است كه آن وجود با وجود خداوند ملازمه دارد، كه از طريق علم به يك ملازم به ملازم ديگري علم مي يابيم. براي مثال، ما به وجودهاي خارج از ذهن قطع داريم (بنابر مكتب رئاليسم). اين وجودها يا خود واجب الوجودند يا ممكن الوجود. اگر واجب الوجود باشند، در واقع وجود حق متعالي براي ما منكشف است و به برهان نيازي نيست. اما اگر ممكن الوجود باشند، امكان ماهوي يا فقري يك حالت وجود است كه آن با حالت ديگر وجود يعني واجب الوجود ملازمه دارد، به اين معنا كه وجود ممكن الوجود بالضروره با وجود واجب الوجود ملازمه دارد. به عبارت دقيق تر، نفس وجود، وجود واحد و بسيطي است كه حقيقت اعلاي آن به واجب الوجود منحصر است. اما اصل وجود از مقوله مشكل است كه از جهت قوه و شدت، و كمال و ضعف، مراتب گوناگون دارد. مانند وجود نور، ما با علم به مرتبه رقيقه و ضعيف آن يعني وجود ممكن به اصل وجود يعني حقيقت اعلاي آن علم مي يابيم. پس واسطه اثبات، همان وجود البته با وصف ضعيف است كه آن وجود ضعيف نه معلول واجب الوجود و نه معلول علت ديگري است.4. امكان برهان لمّي به قرائت خاص (حد وسط علت اتصاف)تعريف مشهور از برهان لمي آن است كه حد وسط افزون بر اين كه علت حمل و تصديق ثبوت اكبر بر اصغر مي شود، علت وجود آن نيز باشد. اما برخي ديگر تعريف عامي از برهان لمي ارائه داده اند: برهان لمي برهاني است كه حد وسط آن، علت اتصاف موضوع نتيجه به محمول آن باشد، خواه علت براي خود محمول هم باشد يا نباشد، و خواه علت خارجي و حقيقي باشد يا علت تحليلي و عقلي. طبق اين تعريف، اگر حد وسط برهان، مفهومي از قبيل امكان و فقر وجودي و مانند آن ها باشد مي توان آن را برهان لمي تلقي كرد. زيرا به قول فيلسوفان «علت احتياج معلول به علت، امكان ماهوي يا فقر وجودي است. پس اثبات واجب الوجود براي ممكنات، به وسيله چيزي انجام گرفته است كه به حسب تحليل عقلي، علت احتياج آن ها به واجب الوجود مي باشد. حاصل آن كه هر چند ذات واجب الوجود، معلول هيچ علتي نيست، اما اتصاف ممكنات به داشتن واجب الوجود، معلول امكان ماهوي يا فقر وجودي آنها است.(14)
اين تعريف از برهان لم، نوع خاصي از برهان انّي است كه مفيد يقين و قطع است و توضيح آن در شماره دوم گذشت. نكته قابل توجه در آن اين است كه آيا مي توان با اين تقرير اسم آن را برهان لمّ گذاشت. البته چنان كه پيش تر نيز گفته شد، مهم نه نام گذاري بلكه افاده يقين در برهان است كه ثبوت آن به منصه ظهور رسيد. از اين دو دليل و نقد آنها مي توانيم نتيجه بگيريم كه ما مي توانيم با استفاده از براهين عقلي از جمله برهان لمّي مفيد يقين و شبه لمّي وجود خداوند را اثبات كنيم هر چند كه از طريق برهان لمّي وجود او قابل اثبات نباشد. زيرا عقل هر چند در برخي از موارد ممكن است بر اثر چينش مقدمات نادرست حكم خطايي دهد. اين امر هيچگاه دليلي بر ردّ و منع براهين عقلي نمي شود. همان طور كه خداوند خود بارها و بارها انسان را در قرآن به تفكر و تعقل در امر خداشناسي دعوت كرده است.

پاورقی:

1. ر.ک اقبال لاهوري، احياي فکر ديني در اسلام، احمد آرام، نشر پژوهش هاي اسلامي، تهران، ص35
2. مثنوي معنوي.
3. شوري : 11.
4. نحل : 60.
5. اعراف : 180.
6. بقره : 115.
7. توحيد : 1.
8. حديد : 3.
9. حديد : 3.
10. ابن سينا، حسين، اشارات، دفتر نشر کتاب، تهران، 1403ق، ص323.
11. همان ص354.
12. همان ص70.
13. طوسي، نصير الدين، نقد المحصل، دار الأضواء ، بيروت، 1405 ق.
14. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1366ش، ص332.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.