رهروان ولایت ـ جریان غدیر خم، جریانی است که از حیث تاریخی متواتر بوده و هیچکس نمیتواند آنرا رد کند، لذا علمای اهل سنت نیز آنرا نقل کرده و بر صحت آن تاکید دارند. بنابراین از حیث سندی و تاریخی نمیتوان به حدیث غدیرخم اشکال کرد و بدون شک در آن جریان پیامبر عظیم الشان السلام(صلیاللهعلیهوآله) دست امیرالمومنین(علیهالسلام) را بالا برده و فرمودند: «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه».
تنها توجیه علمای اهل سنت برای این روایت و فرار از پذیرش امامت آقا امیرالمومنین(علیهالسلام) این است که به توجیه متن روایت پرداخته و میگویند معنای «مولی» در این روایت به معنای امامت و ولایت نیست، و به معنای دوست داشتن و مهربانی است و ما هم علی بن ابیطالب(علیهالسلام) را دوست داشته و خلیفه چهارم میدانیم.
اما با نگاهی گذرا به تاریخ خواهیم دید که این مطلب تنها یک توجیه ساده برای گمراه کردن و دور کردن ذهن مخاطبین و فرار از حق و حقیقت است، همه مردم در آن زمان از سخن پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) ولایت و امامت را متوجه شدند. به طور مثال در کتب تاریخی و روایی نقل شده: امیرالمومنین(علیهالسلام) بعد از خلیفه شدن، یک روز از دارالامارهی كوفه خارج شد و جماعتى از سواران با شمشيرهای برهنه به او نزدیک شدند و گفتند: «السّلام عليك يا اميرالمومنين، السّلام عليك يا مولانا و رحمة الله و بركاته».
اميرالمومنين(علیهالسلام) فرمود: در اينجا از اصحاب رسول خدا چه كسانى هستند؟ دوازده نفر برخاستند و گواهى دادند كه پيغمبر را دیده و از او شنيدهاند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه».[1] اینکه آنان با لفظ «مولانا» به امیرالمومنین(علیهالسلام) سلام کردند، نشان میدهد که از جمله معروف پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) امامت و ولایت را فهمیدهاند، نه نصرت و یاری و محبت را.
همچنین در روایتی مشابه این روایت نقل شده از جمله افرادی در آن جمع بلند شدند و گواهی دادند «خالد بن زيد» ، «ابو ايوب» ، «خزيمة بن ثابت ذوالشّهادتين» ، «قيس بن سعد بن عبادة» و «عبد الله بن بديل بن ورقآء» بودند. در آن جمع «انس بن مالک» و «براء بن عازب» از صحابه پیامبر هم وجود داشتند ولی شهادت ندادند؛ امیرالمومنین(علیهالسلام) به آن دو فرمود: «چرا شما بر نخواستيد و شهادت ندادید؟ چرا که شما نیز در آن روز آنچه را که این جماعت شنيدند، شنيديد؟ آنها سکوت کردند. پس حضرت فرمود: «بار پروردگارا اگر كتمان آنها از روى دشمنی است، آنها را به بیماری مبتلا كن».
بعد از آن جریان «براء بن عازب» كور شد، و دو پاى «انس بن مالك» نیز به پيسى مبتلا شد؛ انس، پس از اين جریان سوگند ياد كرد كه ديگر هیچگاه منقبتى از مناقب على بن ابیطالب(علیهالسلام) را كتمان نكند. براء بن عازب نیز به علت نابينایى از منزل خودش مىپرسيد و به او مىگفتند: در فلان جاست، او مىگفت: چگونه راه را پيدا كند، كسیكه نفرين على بن ابیطالب(علیهالسلام) به او رسيده است؟».[2]
علامه امينى(رحمهاللهعلیه) نیز نام كسانى که در این جریان شهادت دادند و کسانیکه سکوت کرده و شهادت ندادند را آورده است؛ اما کسانیکه شهادت دادند عبارتند از:
1. «ابو الهيثم بن تيهان» كه در جنگ بدر حضور داشته است.
2. «ابو ایوب، خالد بن زيد انصارى».
3. «حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعى».
4. «خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين» كه در جنگ بدر حضور داشته و در صفين نیز شهيد شد.
5. «عبد الله بن بديل بن ورقاء»كه در صفين شهيد شد.
6. «عمار بن ياسر» صحابی معروف پیامبر اکرم.
7. «قيس بن ثابت بن شماس انصارى».
8. «قيس بن سعد بن عباده خزرجى انصارى».
9. «هاشم مرقال بن عتبة» که در صفين شهید شد.
و كسانىكه شهادت را كتمان کردند عبارتند از:
1. «انس بن مالك».
2. «برآء عازب انصارى».
3. «جرير بن عبد اللّه بجلى».
4. «زيد بن ارقم خزرجى».
5. «عبد الرّحمن بن مدلج».
6. «يزيد بن وديعة». [3]
--------------------------------------------------
پینوشت:
[1]. اسد الغابة، ج 1، ص 368.
[2]. رجال كشى، ص 30؛ بحار الأنوار، ج 9، ص 223.
[3]. الغدير، ج 1، ص 191.