آبگوشت علی نقلی، شیخ حسین و من

23:11 - 1393/12/24

چکیده: تمام داشته و نداشته را روی هم گذاشتیم تا یک پرس آبگوشت علی نقلی را دو نفری بخوریم!

امام خامنه‌ای و استاد دینانی

رهروان ولایت ـ یکی از خاطره‌انگیزترین اتفاقات برای طلاب، در زمان حجره‌نشینی، سفره‌های طلبگی است که با پول اندک، غذایی ساده را آماده می‌کنند. معمولاً تهیه غذا نوبتی است یا به صورت تقسیم کار صورت می‌گیرد. لیست غذایی رهبرانقلاب در اواخر دهه سی و اوائل دهه چهل در قم بدین شرح است: تخم‌مرغ خالی و بدون روغن(به علت گرانی روغن)، نان و کره یا پنیر یا مربا، ماش‌پلو و البته چندباری هم تاس‌کباب.[1] ایشان درباره ماش‌پلو در آن زمان می‌گوید: «این بهترین و آبرومندانه‌ترین غذای من بود که خیلی اوقات میهمان دعوت می‌کردم.»[2] آنچه می‌آید یکی از داستان‌های شیرین همین سفره است:

چندی شیخ غلام‌حسین ابراهیمی‌دینانی[3] هم‌غذا و هم‌درس فلسفه‌ام بود. اتاق‌هایمان از هم جدا بود اما وعده‌های غذایی را با هم بودیم. یک شب هوس کردیم، شام را بیرون آبگوشت بخوریم. به مغازه علی نقلی رفتیم. یک پرس آبگوشت 13 ریال بود. تمام داشته و نداشته را روی هم گذاشتیم تا 13 ریال شد! یک پرس آبگوشت را با هم خوردیم.

«صبح معمول‌مان این بود که او توی اتاقش که سماور داشت، چای درست می‌کرد و من هم می‌رفتم یک دانه نان و یک سیر پنیر می‌گرفتم، می‌رفتم توی اتاق او با همدیگر صبحانه می‌خوردیم[4] می‌خواستم طبق معمول نان بگیرم، یادم آمد که پول نداریم. گاهی 5-6 کاسه [ماست] جمع می‌شد و خودش پولی بود[5] ... دیدم نه، کاسه ماست ... هرچه بوده ... داده‌ایم به آقا حسن بقال و پولش را گرفته‌ایم و خورده‌ایم[6]».

دست‌خالی به سمت حجره آشیخ حسین رفتم، شیخ حسین که متوجه دستان خالی من شد، با دست و صورت اشاره کرد که هم حجره‌اش از موضوع مطلع نشود. آی شیر... آی شیر، صدایی بود که از حیاط مدرسه بلند شد. شیخ حسین گفت: سیدعلی شیر می‌خوری؟ من هم گفتم: بله که می‌خورم. «من فکر کردم... فرجی شده یا با شیرفروش حساب دارد، یا یک دفعه یادش افتاده ک مثلاً پنج ریال توی جیبش دارد و می‌شود مقداری شیر بگیرد!»[7] اما نگو خواسته آبروداری کند. «یک وقت دیدم از پشت شیشه، بدون صدا با دست اشاره می‌کند که بگو نه، بگو نه ... حرف را برگرداندم و گفتم نه شیر نمی‌خواهم. بیا چای بخوریم»[8]

قبل از ظهر آمدم جزوه‌های درس خارج را بگذارم و کتاب اسفار را برای درس علامه‌طباطبایی بردارم که نان سنگکی را روی کرسی دیدم. «غفلت کردم که این نان سنگک مال کیست، از بس گرسنه بودم، یک تکه کندم و گذاشتم دهانم... وسط جویدن یک دفعه یادم آمد که این نان مال کیست که من دارم می‌خورم؟»[9] دهانم از حرکت ایستاد، تکه نان جویده شده را سطل آشغال انداختم.

در جلسه درس اسفار، شیخ حسین را دیدم، او هم مثل من گرسنه بود. بعد درس ناهار را گفتیم منزل شیخ جعفر موسوی اردبیلی برویم. سوابق او نشان می‌داد که از پذیرش دو دوست گرسنه ابایی ندارد. عازم منزلش شدیم که دیدیم شیخ جعفر از در مدرسه وارد شد. بله او هم درخانه چیزی نداشت و بقول خودش کوکب السطان [لقبی بود که به خانمش می‌داد] را به خانه خواهر فرستاده بود و خود نیز برای ناهار پیش ما آمده بود. تا جایی که گرسنگی اجازه می‌داد، خندیدیم «خلاصه سه نفر شدیم، گفتیم بیا سوته‌دلان گرد هم آییم. سه تا گرسنه بی‌پول. واقعاً درمانده بودیم که چه کار کنیم، اما نگرانی به معنای اضطراب نداشتیم... آمدم پیش آقاسیدکمال و گفتم ... مقداری پول داری به ما قرض بدهی؟ احتیاج دارم»[10] بله 70 تومان پول از جیب درآورد گفت هرچه می‌خواهی بردار. من هم 20 تومان برداشتم. لحظاتی بعد، سه نفری، به سرعت خود را به کبابی رساندیم.

 

پی‌نوشت

1- گه‌گاهی غذا از بیرون هم تهیه می‌شد؛ مانند کباب یا آبگوشت.

2- شرح اسم، زندگی مقام معظم رهبری، ص 89.

3- استاد غلام‌حسین ابراهیمی دینانی که هم‌اکنون از اساتید برجسته فلسفه در دانشگاه‌ها هستند.

4- شرح اسم، همان.

5- این کاسه‌ها 1 ریال می‌ارزید.

6و7و8- شرح اسم، ص 90.

9و10- همان، ص 91.

 

.......

کلمات کلیدی: 

نظرات

تصویر رهروان نور

سلام
از مطلب مفید و پرمحتوایتان تشکر می کنم بهمین دلیل آن را در کلوب نسل جوان قرار دادم

http://www.cloob.com/javanclub

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

اینم ی جور زندگیه...

تصویر مدیر انجمن

با سلام. کاربران محترم می‌توانند سوالات خود را بدون لزوم عضویت به راحتی در این آدرس ارسال فرمایند و کدپیگیری دریافت کنند:
http://www.btid.org/fa/node/add/forum

همچنین می‌توانند از طریق آدرس مقابل در سایت عضو شوند:
http://www.btid.org/fa/user/register

و در مباحث مختلف انجمن شرکت کنند:
http://www.btid.org/fa/forums

«در خصوص سوالات مشاوره ای با توجه به کثرت سوالات فقط به سوالات کاربرانی که عضو سایت باشند تا اطلاع ثانوی پاسخ داده می‌شود»