آیا براي اثبات وجود خدا به علم و دستگاه تفكر نياز داريم؟

14:37 - 1394/02/07
چکیده: علمي كه عهده‌ دار اثبات خداي سبحان و صفات اوست، علم فلسفه است كه مبتني بر تفكر عقلي و فهم آدمي نسبت به عالم است، نه علوم تجربي، لذا هر اندازه علوم تجربي مثل فيزيك و شيمي و... تغيير كند و اطلاعات ما راجع به محيط پيرامونمان تغيير كند و پيشرفتي حاصل آيد كه البته معمولا اين تغييرات در جزئيات است، خللي به اصول كلي عالم و هست ها و نيست ها وارد نمي شود.

براي اثبات وجود خدا به علم و دستگاه تفكر نياز داريم. آيا مي شود به اين دو اعتماد كرد؟ در مورد اثبات وجود خدا بر اساس نظم طبيعت بايد گفت كه اين يك احتمال است. درست است كه احتمال نظم جهان بر حسب تصادف بسيار كم است اما صفر نيست، پس چگونه مي شود به وجود خدا ايمان آورد؟

پاسخ:
علمي كه عهده‌ دار اثبات خداي سبحان و صفات اوست، علم فلسفه است كه مبتني بر تفكر عقلي و فهم آدمي نسبت به عالم است، نه علوم تجربي، لذا هر اندازه علوم تجربي مثل فيزيك و شيمي و زمين شناسي و... تغيير كند و اطلاعات ما راجع به محيط پيرامونمان تغيير كند و پيشرفتي حاصل آيد كه البته معمولا اين تغييرات در جزئيات است، خللي به اصول كلي عالم و هست ها و نيست ها وارد نمي شود.
به طور مثال تجربه مي گويد عالم منظم است، حال با پيشرفت علم پي به نظم بيشتر عالم ببريم، ولي عقل مي گويد اين ناظم مي خواهد و اين كبري هرگز تغيير نمي كند،
امّا ممكن است در صغراي قياس يعني وجود نظم در عالم تغييراتي حاصل آيد و علم ما مثلا نسبت به منظومه شمسي ممكن است تغيير كند.
حال ممكن است گفته شود، علم فلسفه هم تغيير كرده و پيشرفت كرده است. پس آيا مي توان به آن اعتماد كرد يا خير؟
در جواب بايد به چند نكته توجه كرد:
1. علم ما نسبت به موجودات عالم هستي به دو دسته تقسيم مي شود، يكي علم حضوري و ديگر علم حصولي. علم حضوري علمي است كه معلوم بذاته و بوجوده در نزد عالم حاضر است ولي علم حصولي حضور تصور و ماهيت شي است در نزد عالم نه خود ذات شي،(1)
لذا در علم حضوري چون معلوم بنفسه در نزد عالم حاضر است نه تغيير و تبدلي داريم، نه خطاء و اشتباهي، اما در علم حصولي هم پيشرفت امكان دارد و هم خطا و اشتباه لذا اگر علمي از جنس علم حضوري باشد صد در صد قابل اعتماد و باعث به وجود آمدن يقين در نفس آدمي مي باشد.
2. مفاهيم و قضاياي مورد استفاده در فلسفه كه تمام استدلالات و براهين عقلي مبتني بر آنهاست دو دسته اند، يا بديهي اند يا نظري، مفاهيم بديهي عبارتند از مفاهيمي كه در تصور آنها نيازي به اكتساب و تفكر و يادگيري نيست و در نزد مردم حتي ساده ترين مردم روشن و مبين هستند.
مانند تصديق به اين كه «كل بزرگ تر از جزء است»، «عدد چهار زوج است» و... ولي مفاهيم نظري آن دسته از مفاهيم و قضايايي كه در تصور و تصديق آنها نيازمند به تفكر و يادگيري و نظر، هستيم و به خودي خود روشن و مبين نيستند مثل اين كه انسان حيوان ناطق است، زواياي داخلي مثلث 180 درجه مي باشد».(2)
در علم منطق گفته مي شود امور يقيني، اموري هستند كه منتهي به بديهيات شوند، سپس بديهيات را به شش دسته اوليات، مشاهدات، تجربيات، متواترات، حدسيات و فطريات تقسيم كرده اند، كه هيچ يك از آنها نيازمند به توضيح و فكر كردن ندارند و روشن ومبين در نزد اذهان اند.(3)
تمام امور نظري بايد به اين بديهيات برگردند و از اينجا شروع شوند تا صادق باشند.
در مورد نكته دوّم هم بايد گفت هر اندازه علم و دانش و اطلاعات بشري نسبت به محيط خود تغيير كند، هرگز در اين بديهيات تغيير و تبدلي حاصل نمي شود، زيرا روشن و مبين در نزد عقل اند و اگر تغيير مي كردند نشانه اين است كه اصلا بديهي نيستند.
هم چنين علمي كه مبتني بر اين مفاهيم بديهي باشد، قابل اعتماد و اطمينان است و با تغيير در اطلاعات نسبت به محيط پيرامونمان، تغييري در آنها حاصل نمي شود.
از نكته اول و دوم مي توان نتيجه گرفت اگرخدا شناسي و به طور كلي علوم بشر با علم حضوري صورت گيرد و يا با علم حصولي كه مبتني بر بديهيات بشري باشد، حتي با تغيير علوم و پيشرفت آنها هرگز تغيير نكرده و قابل اعتماد است و مطالعه تمام علوم تجربي كشف شده ضرورت ندارد.
و بايد گفت اثبات خداي سبحان هم با علم حضوري امكان دارد، هم با علم حصولي و در كتب مربوطه ثبت شده كه با مراجعه به آنها و مطالعه آنها هرگونه شك و شبهه از دل آدمي زدوده شده و موجب يقين قلبي مي گردد.
امّا در مورد احتمال تصادفي بودن عالم بايد گفت:
از لحاظ فلسفي اين احتمال صفر است و استحاله عقلي دارد و آن را محال دانسته اند، در فلسفه گفته مي شود انقلاب ذات محال است، عالم تماما ممكن الوجود است و نسبت به وجود داشتن و يا نداشتن علي السويه است
يعني ذات آن نه اقتضاي وجود دارد، نه عدم، لذا براي به وجود آمدن نيازمند شيء است كه به آن وجود دهد و آن را از اين حالت تساوي در آورده و موجود كند،
امّا اين كه خود به خود و بدون علت، از اين حالت خارج شود و موجود گردد، اين محال است زيرا خود شئ و ذات آن اين اقتضا را ندارد و اين به معناي انقلاب ذات است كه در فلسفه محال است،(4) لذا احتمال آن صفر است و مخالف عقل و برهان.
در پايان دو نكته را متذكر مي شويم:
اول آنكه: برهان نظم، تنها يكي از براهيني است كه براي اثبات خداي تبارك و تعالي به آن استدلال مي شود و غير از آن، ادله بسياري بر اثبات خداي سبحان وجود دارد كه بسيار محكم تر و متقن تر از برهان نظم هستند.
لذا اينچنين نيست كه اگر برهان نظم خدشه اي وارد آيد، ديگر دست الهيون از برهان خالي گشته و نتوانند براي اثبات خداي متعال اقامه برهان كنند.(5)
دوم آنكه: اين چنين نيست كه تمام علوم در حال تغيير و تبدل باشند، بلكه در هر علمي يك سري از مبحث ثابت و لايتغيراند،
به طور مثال غالب مسائل رياضيات، فيزيك، شيمي و... ثابت و لايتغيراند. و بر همين اساس است كه دانشمندان توانسته اند قوانين جديدي را كشف كنند، يعني از قوانين قبلي براي اثبات و كشف قوانين جديد استفاده كرده اند و اگر آن قوانين و مسائل ثابت نبودند، هرگز قانون جديد كه مبتني بر آن قواعد قبلي بود صحيح نبود و به صورت قانون در نمي آمد.

پاورقی:

1. طباطبائي، سيد محمد حسين، بداية الحکمة، موسسه نشر اسلامي، چاپ نوزدهم، 1423ق، ص174.
2. همان، ص183.
3. مظفر، محمد رضا. المنطق، قم، دارالتفسير، چاپ هشتم، 1382ش، ص268 ـ 258.
4. بداية الحکمة، همان، ص15، 56.
5. براي مطالعه بيشتر به کتب کلامي مثل: تبيين براهين اثبات خدا، عبدالله جوادي آملي و عقايد استدلالي، علي رباني گلپايگاني رجوع کنيد.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

کلمات کلیدی: 

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.