چکیده: زمانیکه خوارج به تکفیر و قتل مسلمانان پرداختند و مذاکرات امیرالمومنین(علیهالسلام) با آنها بینتیجه بود، حضرت را مجبور به جنگی ناخواسته کردند. امیرالمومنین(علیهالسلام) خود به نزد آنان رفت و با ایشان سخن گفت.
رهروان ولایت-زمانیکه خوارج به تکفیر و قتل مسلمانان پرداختند و مذاکرات امیرالمومنین(علیهالسلام) با آنها بینتیجه بود؛ حضرت را مجبور به جنگی ناخواسته کردند. امیرالمومنین(علیهالسلام) افراد مختلفی را برای صحبت و قانع کردن خوارج نزد آنان فرستاد. اما زمانیکه صحبت بیفایده بود و جنگ اجتناب ناپذیر، حضرت به سوی آنان حركت كرد و چنان به خوارج نزديك شد كه سخن او را مىشنيدند و با صداى بلند فرمود: «اى گروهى كه آنان را لجاجت برانگيخته و هواى نفس آنان را از حق بازداشته است و در نتيجه در اشتباه و خطا افتادهاند، من به شما اندرز و بيم مىدهم كه در گمراهى خود پافشارى مكنيد و بدون هيچ دليل و برهانى از سوى خداوند كشته مشويد، مگر نمىدانيد كه من به اين دو داور(ابوموسی اشعری و عمر عاص که برای حکمیت دارو شده بودند) شرط كردم كه بايد طبق قرآن حكم كنند؟ و قبلا به شما نگفتم كه طرح موضوع حكميت از سوى شاميان مكر و حيله است و چون شما چيزى جز حكميت را نپذيرفتيد، با آنان شرط كردم كه بايد آنچه را قرآن زنده كرده است، زنده كنند و آنچه را قرآن از ميان برداشته است از ميان بردارند، آنان با كتاب خدا مخالفت كردند و سنت پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) را ناديده گرفتند و به هواى دل خود عمل كردند و ما حكم آنان را دور انداختيم و ما بر همان حال نخستين خود هستيم، در اين سرگردانى به كجا مىرويد و از كجا آمدهايد؟».
آنان گفتند: ما هنگامىكه به برگزيدن داوران رضايت داديم، كافر شديم و اكنون از آن گناه به سوى خدا توبه كرديم، اگر تو هم همانگونه كه ما توبه كرديم توبه كنى، همراه تو خواهيم بود؛ وگرنه ما به شما اعلان جنگ مىدهيم.
امیر المومنین(علیهالسلام) فرمود: مىگوييد خودم گواهى كفر خودم را بدهم؟ در آن صورت گمراهم و از هدايتشدگان نيستم. سپس فرمود: مردى از شما كه مورد رضا و اعتمادتان باشد، پيش من آيد و او و من گفتگو كنيم و اگر حجت بر من تمام شد، براى شما اقرار به گناه و در پيشگاه خداوند توبه مىكنم و اگر حجت بر شما تمام شد، از كسى كه بازگشت شما به سوى اوست بترسيد.
خوارج به «عبد الله بن كواء» كه از بزرگان آنان بود گفتند: پيش او برو و محاجه كن؛ او نیز نزد امیرالمومنین(علیهالسلام) آمد. حضرت خطاب به خوارج فرمود: «آيا به اين شخص راضى هستيد؟
گفتند آرى،
سپس فرمود: خدايا گواه باش و تو بهترین گواهى.
امیرالمومنین(علیهالسلام) به آن شخص فرمود: اى پسر كواء، پس از اينكه به حكومت راضى شديد و همراه من جنگیدید و فرمانبردار بوديد، چه چيز شما را بر من خشمگين ساخته؟ چرا روز جنگ جمل از من بيزارى نجستيد؟
ابن كواء گفت: در آنجا موضوع حكميت مطرح نبود.
حضرت فرمود: آيا من هدايت شدهترم يا رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)؟
او گفت: بدون شک رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله).
حضرت فرمود: اين گفتار خداوند(عزوجل) را نشنيدهاى كه مىفرمايد: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين [آلعمران/61] پس بگو بياييد پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را فراخوانيم و مباهله كنيم تا دروغگويان(و كافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازد». آيا خداوند ترديدى داشت كه مسيحيان دروغ مىگويند؟
ابن كواء گفت: اين احتجاجى بر ضد آنان بود و حال آنكه تو درباره خودت هنگامىكه به داورى داوران راضى شدى، شك و ترديد كردى و در اين صورت ما سزاوارتر به شك كردن درباره تو خواهيم بود.
امیر المومنین(علیهالسلام) همچنان با ابن كواء با سخنانى نظير همين آيات را احتجاج مىکرد، تا آنكه ابن كواء گفت: «در آنچه مىگويى راستگويى، ولى هنگامىكه حكميت آن دو داور را پذيرفتى كافر شدى.
حضرت فرمود: اى ابن كواء، واى بر تو، من فقط ابو موسى را به حكميت گماشتم و عمرو عاص را معاويه بر آن كار گماشت.
ابن كواء گفت: ابو موسى كافر بوده است.
حضرت فرمود: واى بر تو، چه وقتى او كافر شد، آيا هنگامى كه من او را فرستادم يا پس از اينكه بعد از صدور راى؟
او گفت: وقتى راى صادر کرد.
حضرت فرمود: بنابراين، تو معتقدی که من او را مسلمان فرستادم و به قول تو پس از اينكه او را فرستادم كافر شد، اگر رسول خدا(صلیاللهعلیهواله) مردى از مسلمانان را پيش گروهى از كفار مىفرستاد كه آنان را به خداوند دعوت كند و او آنان را به غير خداوند فرا مىخواند، آيا بر رسول خدا(صلیاللهعلیهواله) گناهى بود؟
او گفت: نه.
پس حضرت فرمود: بر فرض كه ابو موسى گمراه شده باشد، بر من چه گناهى است؟ و آيا براى شما رواست كه به بهانهی گمراهى ابو موسى، شمشير بر دوش نهيد و متعرض مردم شويد؟
چون بزرگان خوارج اين گفتگو را شنيدند، به ابن كواء گفتند: برگرد و گفتگو با امیر المومنین(علیهالسلام) را رها كن.
امیرالمومنین(علیهالسلام) پس از آن که حجت را بر آنان تمام کرد، پيش ياران خود برگشت و سپاهیان خود را مرتب نمود و برای جلوگیری از خونریزی و جنگ، آخرین تلاش خود را انجام داد. حضرت پرچمی را برافراشت و فرمود: هر کس زیر این پرچم برود در امان است.[1]
---------------------------------------------------
پینوشت
[1]. اخبار الطوال، ابو حنیفه دینوری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش، ص256-253. با اندکی تلخیص.
نظرات
بسیار عالی بود
خیلی منشکرم،واقعا استفاده کردم
بسیار عالی و عبرت آور.ای کاش مسیولین ما بیشتر تاریخ میخواندند بجای اجتماعی
بسیارخرسندم که شیعه علی هستم
سلام
ممنون از دعوتتون وپستتون.
یا رب دل مرده ی مرا احیا کن / بر روی گدای نیمه شب در وا کن
سوگند به قطره قطره ی خون علی(ع) / پرونده ی اعمال مرا امضا کن .
شهادت شفیع شیعیان و مولای متقیان، علی علیه السلام تسلیت باد
صدق امیرالمومنین
...
ای علی ای سرور آزادگان ماه خدا ،روشنی بندگان
سوخته اند درغم توجانمان اهل ریا اهل غدر ،کوفیان
گرچه که خورشیدتوراسوختند بازهمانها به تودل دوختند
بازهمه ،باهمه ئ کفرشان دست بدامان تواند مهربان ...
صلی الله علیک یامیرالمومنین یاعلی ابن ابی طالب ولعنه الله علی اعدائهم..
متشکر به من سرزدید . ازآشناییتون خوشحالم.
پرچم ما شیعیان همیشه بالاست
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود.
به فضل خدا اینگونه خواهد ماند
معلومه كه بالاست تاوقتي شيعه اميرالمومنين باشيم.السلام عليك يااسدالله .
به فضل خدا اینگونه خواهد ماند