غزوه تبوک و وقایع عبرت آموز آن

14:03 - 1394/02/18

چکیده:سال نهم هجری، یک سال مانده به پایان عمر شریف پیامبر اسلام، بازرگانانی که از شام به سرزمین حجاز وارد می‌شدند، به مسلمانان خبر دادند که هرقل (هراکلیوس)، امپراتور روم شرقی، سپاهی عظیم برای جنگ با مسلمانان و حمله به مدینه آمده کرده است.

غزوه تبوک و وقایع آن

سال نهم هجری، یک سال مانده به پایان عمر شریف پیامبر اسلام، بازرگانانی که از شام به سرزمین حجاز وارد می‌شدند، به مسلمانان خبر دادند که هرقل (هراکلیوس)، امپراتور روم شرقی، سپاهی عظیم برای جنگ با مسلمانان و حمله به مدینه آمده کرده است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)‌ بی‌درنگ به تدارک سپاه پرداخت و مسلمانان را به جهاد با رومیان دعوت کرد. سپاه بزرگی متشکل از سی هزار نفر جمع شد و به سوی مرزهای روم شرقی حرکت کرد.

این لشکر که به خاطر مشکلات زیاد اقتصادی، طولانی بودن مسیر، وزش بادهای سوزان، طوفان های کشنده شن، نداشتن مرکب کافی و... به جیش العسرة! (لشکر مشکلات!) معروف شد، تمام سختی‌ها را تحمل کرد و در آغاز ماه شعبان، سال نهم هجرت، به سرزمین تبوک رسید. اما در آنجا اثری از سپاهیان روم نبود.!!

گویا هنگامی که سپاه روم از حرکت سپاه عظیم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجیبی که در جنگ‌ها نشان داده بودند و کم و بیش به گوش رومیان رسیده بود با خبر شدند؛

 صلاح در این دیدند که ارتش خویش را به درون کشور فرا خوانده، چنین وانمود کنند که خبر تمرکز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدینه، شایعه بی‌اساسی بیش نبوده است.

اما قبل از حرکت لشکر اسلام به سوی مرزهای روم شرقی و هنگام برگشت مسلمانان، اتفاقاتی افتاد که همه در نوع خود بی نظیر بودند، از این جهت به برخی از آنها به صورت مختصر اشاره می‌کنیم.

الف. صدور حدیث منزلت در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام)

تبوک دورترین نقطه ای بود که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای جنگ به آنجا می‌رفت، از این رو احساس کرد که ممکن است در غیاب او گروههای ضداسلامی، اوضاع را دگرگون ساخته و هم فکران خود را از نقاط مختلف حجاز گرد آورده و گروهی منسجم را تشکیل دهند.

از این رو  علیرغم اینکه «محمد بن مسلمه» را جانشین خود در مدینه قرار داده بود، به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «تو سرپرست اهل بیت و خویشاوندان من و گروه مهاجر هستی، و برای این کار جز من و تو، کسی دیگر شایستگی ندارد.»

اقامت امیرمؤمنان در مدینه توطئه گران را سخت ناراحت ساخت؛ زیرا فهمیدند که با وجود علی (علیه السلام) و مراقبت های پیگیر او، دیگر نمی‌توانند نقشه های خود را پیاده کنند.

از اینرو، برای بیرون رفتن علی از مدینه نقشه ای ریختند، و شایع کردند که با اینکه پیامبر با کمال میل علی را برای شرکت در جهاد دعوت کرد؛ ولی او از جهت دوری راه و شدت گرما، از شرکت در این نبرد مقدس امتناع کرد.

حضرت علی (علیه السلام)، برای ابطال تهمت آنان به محضر پیامبر شرفیاب گردید و جریان را با آن حضرت درمیان نهاد.
پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله)، حدیث شریفی را که به «حدیث منزلت» معروف است و از دلائل واضح و روشن امامت و جانشینی بلافصل آن حضرت است را بیان فرمود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید:«قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ لِمَ خَلَّفْتَنِی مَعَ الصِّبْیَانِ وَ النِّسَاءِ فَقَالَ إِنَّ الْمَدِینَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ بِکَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ من به رسول- خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در غزوه تبوک گفتم: چرا مرا با کودکان و زنان بر جای گذاشتی؟ فرمود: اصلاح امور مدینه به دست من یا به دست توست و نسبت تو به من مانند جایگاه هارون به موسی است جز آنکه پیامبری پس از من نیست»[1]

ب. بر ملا شدن نقشه ترور پیامبر

در راه بازگشت از غزوه تبوک، عده ای از منافقین تصمیم گرفتند تا در گردنه ی کوهی که در نزدیکی منطقه تبوک قرار دارد مخفی شده و به محض رسیدن شتر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به آنجا، با ایجاد سر و صدا، باعث ترس شتر شوند تا به این وسیله پیامبر از بالای گردنه به پائین پرت شده و کشته شوند.

در بسیاری از روایات است که آنها دوازده نفر بودند هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه، ولی خدای متعال به وسیله جبرئیل جریان توطئه آنها را به اطلاع پیامبر خود رسانید.

 پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چون به گردنه رسید به لشکریان دستور داد هر کس می‌خواهد از وسط بیابان عبور کند؛ چون بیابان وسیع است؛

ولی خود آن حضرت مسیرش را از بالای دره قرار داد و عمار بن یاسر را مأمور کرد تا مهار شتر را از جلو بکشد و به حذیفه نیز دستور داد از پشت سر شتر بیاید.

منافقانی که قبلاً خود را آماده کرده بودند تا نقشه خود را عملی سازند، برای آنکه شناخته نشوند سر و صورت خود را با پارچه‌ای بسته بودند؛

 همین که شتر به بالای گردنه رسید چند تن از آنها از عقب خود را به شتر پیغمبر رساندند، رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) به آنها نهیبی زد و به حذیفه فرمود: «با عصایی که در دست داری به روی شتران آنها  بزن».

حذیفه پیش رفت و عصای خود را به روی شتران آنها زد و آنان که پیش خود حدس زدند پیغمبر خدا از طریق وحی از توطئه آنها با خبر شده دچار وحشت و رعب شدند و درنگ را جایز ندانسته گریختند و به این ترتیب این توطئه منافقان بر ملا شد و پیامبر به سلامت به مدینه رسیدند.

چون حذیفه بازگشت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از او پرسید: آیا آنها را شناختی؟ عرض کرد: شترانشان را شناختم که یکی از آنها شتر فلانی و آن دیگر شتر فلان کس بود ولی خود آنها سر و صورتشان بسته بود و در تاریکی شب گریختند و من آنها را نشناختم.

حذیفه گفت: یا رسول الله! آیا دستور نمی‌دهی گردن آنها را بزنند؟ فرمود: خوش  ندارم که مردم بگویند: محمد شمشیر در میان اصحاب و یاران خود نهاده است »[2]

نتیجه

اگر چه لشکری که پیامبر اسلام همراه خود به مرزهای روم شرقی برد، با مشکلات زیادی روبرو بود تا آنجا که به «جیش العسره» معروف شد، اما نتایج و ثمرات فراوانی را به همراه داشت که از جمله آن معرفی منزلت و مقام امیرالمومنین(علیه السلام) و بر ملا شدن کفر و نفاق برخی از اصحاب بود که ادعای مسلمانی آنها گوش فلک را کر کرده بود؛ همان هایی که بعدها به مقام و منزلت امیرالمومنین(علیه السلام) طمع کرده و انحرافاتی را در اسلام ایجاد کردند.

 پی نوشت

1. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 278

2. برخی از منابع اهل سنت که این واقعه در آنها ذکر شده عبارتند از: مغازی واقدی (قرن 3)، المعارف ابن قتیبه دینوری (قرن 3)؛ معجم کبیر طبرانی (قرن 4)؛ دلائل النبوة و سنن کبری بیهقی (قرن 5)؛ تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر (قرن 6) و در بین شیعه مراجعه به کتاب تاریخ پیامبر اسلام از آیت الله سبحانی مفید می‌باشد.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****