لطفا به بنده اطلاعاتي از كرامات علماي زير بدهيد؟

09:54 - 1394/02/22

چکیده: شيخ مفيدا در خانه خود را بست و بيرون نيامد. اما از ناحيه مقدسه حضرت صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ توقيعي براي شيخ صادر شد كه: بر شماست فتوا دادن و بر ماست كه نگذاريم شما در خطا واقع شويد. با صدور اين توقيع، شيخ مفيد بار ديگر به مسند فتوا نشست ... .

لطفا به بنده اطلاعاتي از كرامات علماي زير بدهيد. (شيخ مفيد، شيخ طوسي، شيخ كليني، سيد مرتضي).

پاسخ:
شيخ مفيد:در زمان شيخ مفيد، (رحمة الله عليه) شخصي از روستايي به خدمت ايشان رسيد و سوال كرد: زني حامله فوت كرده و حملش زنده است، آيا بايد شكم زن را شكافت و طفل را بيرون آورد و يا به همان حالت او را دفن كنيم؟
شيخ فرمود: با همان حمل، زن را دفن كنيد. آن مرد برگشت. ولي متوجه شد، سواري از پشت سر مي تازد و مي آيد، وقتي نزديك او رسيد، گفت: اي مرد! شيخ مفيد مي گويد: شكم آن زن را بشكافيد و طفل را بيرون بياوريد. بعد او را دفن كنيد. مرد روستايي همان كار را كرد. پس از مدتي، ماجراي آن سوار را براي شيخ مفيد نقل كردند. ايشان فرمودند: من كسي را نفرستاده بودم. معلوم است آن شخص، نماينده حضرت صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ بوده اند، حال كه ما در احكام شرعي اشتباه مي كنيم، همان بهتر كه ديگر فتوا ندهيم. لذا در خانه خود را بست و بيرون نيامد. اما از ناحيه مقدسه حضرت صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ توقيعي براي شيخ صادر شد كه: بر شماست فتوا دادن و بر ماست كه نگذاريم شما در خطا واقع شويد. با صدور اين توقيع، شيخ مفيد بار ديگر به مسند فتوا نشست.(1)
نامه اي به شيخ مفيد:اواخر ماه صفر سال چهارصد و ده هجري نامه اي به شيخ مفيد رسيد:
آورندة نامه گفته بود. آن را از ناحيه مقدس حضرت بقية الله كه به حجاز منتقل شده است برداشته ام. متن توقيع از اين قرار است:
به برادر محكم و استوارم و آن دوستم كه به راه راست هدايت شده، جناب شيخ مفيد ابي عبدالله محمد بن محمد بن النعمان، خداوند هميشه عزتش دهد.از طرف كسي كه خداي متعال، ولايت خود را به او سپرده و از مخلوقات براي او پيمان گرفته است.
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد، سلام عليك اي ياوري كه در دين خالص هستي و همه چيزت را با يقين كاملي كه داري، به ما اختصاص داده اي... (2)
مناظرة سيدمرتضي و شيخ مفيد:روزي بين سيد مرتضي و شيخ مفيد، در مسئله اي اختلاف شد. لذا تصميم گرفتند آن مسئله را بنويسند و خدمت حضرت امير المومنين ببرند. آن نوشته را روي صندوق گذاشتند. بعد از مدتي به خط سبز نوشته شده بود كه انت شيخي و معتمدي و الحق مع ولدي علم الهدي. يعني تو اي شيخ مفيد، بزرگ و مورد اعتماد من هستي، لكن در اين مسئله، حق با فرزندم سيد مرتضي علم الهدي است. پس سيد مرتضي در آنروز مبلغ زيادي پول از بابت صدقه به فقراء داد. بخاطر شكرانه اين نعمت كه جواب به اين عبارت درآمد.(3)
سيد مرتضي:يك شب، شيخ مفيد در خواب ديدند كه حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ امام حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ را پيش او آورده و مي فرمايند: يا شيخ علَّمَهُما الفقه (به اين دو فرزند فقه بياموز) شيخ پس از اينكه بيدار مي شود، به حيرت و تفكر فرو مي رود، تا آنكه صبح همان شب، فاطمه والده ماجده سيد مرتضي و سيد رضي، با خدمتگذاران خود كه دور او بودند، پسران خود را كه در آن موقع، از نظر سن، صغير و خردسال بوده اند، پيش شيخ آورد. شيخ براي احترامِ آن مادرِ بزرگ، سلامش كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولي، فاطمه، مادر كودكان، همان عبارت مذكور در رويا را (يا شيخ عَلَّمَهُما الفقه) به زبان آورد و گفت: اي شيخ اين دو پسر من هستند. اينها را پيش تو آورده ام كه به آنان فقه تعليم دهي. پس، شيخ تحت تاثير قرار گرفت و خواب را براي آن بانوي جليل القدر بازگو نمود و به تعليم آن دو برادر اهتمام ورزيد.(4)
لقب علم الهدي براي سيد مرتضيلقب سيد مرتضي، علم الهدي است. بيشتر مورخين در اين باره نگاشته اند: ابوسعيد محمد بن حسين، وزيرِ القادر بالله در سال 420 بيمار شد. شبي در خواب ديد كه امير مومنان ـ عليه السّلام ـ به او مي فرمايد: به علم الهدي بگو تا براي تو دعا كند، تا از بيماري بهبود يابي. وزير گفت: يا امير المومنين! علم الهدي كيست؟
فرمود: علي بن الحسين موسوي است. چون از خواب برخاست، نامه اي به سيد مرتضي نوشت كه براي او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدي خواند. سيد مرتضي بر آشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواند. وزير گفت: به خدا قسم امير المومنين ـ عليه السّلام ـ امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم و بعد از آنكه از دعاي سيد مرتضي شفا يافت، جريان خواب را براي خليفه بيان كرد.(5)
محمد بن يعقوب كلينيسيد نعمت الله جزايري كه يكي از بزرگان است، مي فرمايد: شخصي از حكام، در بغداد ديد كه مردم به زيارت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ اهتمام زيادي مي ورزند و زياد به زيارت اين بزرگواران مي آيند و بخاطر عداوت و دشمني كه با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ داشت، خواست قبر اطهر امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ را حفر كند و بشكافد. زيرا از شيعيان شنيده بود كه جسد ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ بعد از سالها دفن هنوز سالم هستند. لذا قبر امام را خواست بشكافد، تا در صورتي كه جسد امام سالم نباشد، مردم را از زيارت كردن آنها منع كند. قبل از شكافتن قبر، بعضي به اين حاكم گفتند: در اينجا مردي از علماي شيعه است و اعتقاد شيعيان اين است كه جسد علماي رباني نيز، محفوظ خواهد ماند و بدنشان متغيير نمي شود. شما اين قبر را براي اثبات اين مطلب بشكافيد. وقتي كه اين حاكم قبر آن عالم را شكافت، ديدند كه جسد وي صحيح و سالم مانده و بعد از سالها دفن متغير نشده است. لذا دستور داد كه بر قبرش قبة بزرگي بنا كنند و آنجا مزار مشهوري شد و آن عالم بزرگوار محمد بن يعقوب كليني بود.(6)
شيخ طوسيسه نفر از فقهاي هم عصر شيخ طوسي، كتاب نهاية شيخ را مورد نقد و بررسي قرار دادند و مي گفتند كه اين كتاب اشكالاتي دارد. اين سه نفر تصميم گرفتند از بغداد به نجف براي زيارت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بروند. به نجف رسيدند و آن اشكالات در ذهنشان بود. بخاطر همين، براي حل مشكلشان، سه روز روزه گرفتند و در روز سوم غسل و كردند، به حضرت امير المومنين ـ عليه السّلام ـ متوسل شدند. در خواب ديدند كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: اين كتاب نهايه اشكالي ندارد و مسائلش مورد اعتماد هستند، به آنها عمل كنيد. زيرا صاحب آن، اين كتاب را با اخلاص و براي تقرب به خدا نوشته است. وقتي از خواب بلند شدند، هر سه به ديگري گفتند: من خوابي ديدم كه كتاب شيخ را تاييد مي كند و مورد اعتماد مي داند. لذا هر سه نفر قبل از بازگو كردن خواب، آن را روي كاغذي نوشتند و با هم كاغذها را باز كردند و ديدند كه دقيقاً ،هر سه نفر، يك خواب مشترك ديده اند و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ يك جمله را به هر سه گفته است.
وقتي از زيارت برگشتند، نزد شيخ طوسي رفتند. همين كه شيخ طوسي چشمش به آنان افتاد گفت: بر كتاب من اعتماد نكرديد، تا اينكه تاثير آن را از زيارت مولايم حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شنيديد و گفت كه حضرت امير ـ عليه السّلام ـ در خواب به وي نيز، همين نكته را فرموده است و آن را بازگو نمود.(7)

پاورقی:

1. معلم، سيد جواد، بركات حضرت ولي عصر(ع)، انتشارات تكسوار حجاز، چاپ يازدهم، 1383، ص216.
2. همان، ص414.
3. تنكابني، ميرزا محمد، قصص العلماء، انتشارات علميه اسلاميه، بي تا، ص407.
4. عقيقي، عبدالرحيم، فقهاي نامدار شيعه، چاپ دوم، كتابخانة آيت الله مرعشي نجفي، ص63.
5. همان، ص65.
6. قصص العلماء، ص397.
7. شهروي، عليرضا، ديدار با ابرار (زندگي شيخ طوسي)، چاپ اول، شركت چاپ و نشر بين الملل، ص81.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

کلمات کلیدی: 

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.