سوال:
سلام
من خیلی احساس تنهایی میکنم و سنم هم که مناسب ازدواج نیست هرکاری که میکنم احساس تنهایی از من دور بشه نمیشه. کلی به خدا فکر میکنم سرمو گرم میکنم اما بازم یه ضعفی رو تو زندگیم میبینم و اون احساس تنهاییه چیکار کنم تا این احساس تنهایی رو نداشته باشم من که دوست ندارم رابطۀ نامشروع داشته باشم ازدواج هم نمیتونم کنم. کلی هم سعی میکنم فراموش کنم چنین روابطی رو اما وقتی فراموش میکنم همونکه وارد اجتماع میشم دوباره همون احساس تنهایی رو حس میکنم ممنون میشم که جواب بدید.
*** جواب:
سلام
وقتی انسان به بلوغ میرسه کم کم احساس تنهایی میکنه حس میکنه که یک نیمه گمشده داره علتشم اینه که تدریجا احساس نیاز به جنس مخالف رو درش بیدار میشه یعنی نگاهش به او عوض میشه و دوست داره در کنارش باشه و باهاش حرف بزنه و از این راه به ارامش برسه و از طرف دیگه هم این مسلمه که هر نیازی رفع نیاز مخصوص به خودش رو داره چاره تشنگی آبه و چاره گرسنگی غذا، پس چاره این احساس تنهایی هم اینه که ارتباط عاطفی با جنس مخالف برقرار کنه
یعنی همون کاری که خیلی دختر پسرا الان انجام میدن و دیگران میگن: کارتون اشتباهه، در صورتی که اصل احساس نیازشون درسته اما روششون اشتباهه یعنی اصل اینکه میخوان نیازشون رو با ارتباط عاطفی رفع کنند درسته و اصلا حقشونه که بخوان احساس تنهاییشون رو از این طریق رفع کنند اما اینکه برای رفع تنهایی از این راه میرن نادرسته، چون ارتباط عاشقانه دختر و پسر هم با فرهنگ و اعتقادات ما نمیسازه و هم مشکل اونا رو حل نمیکنه بخاطر اینکه هیچ تضمینی برای ادامه این ارتباط وجود نداره و هر لحظه ممکنه تموم بشه و فرد عاشق بمونه با یک دنیا رنج فراق که باید اجبارا تا مدتها تحملش کنه همون طور که بسیاری دختر پسرها الان گرفتارش میشن بنابر این تنها راه درستی که هم با فرهنگ ما سازگاره و هم نیاز دائمی دختر و پسر رو به تبادل عشق و عاطفه رفع میکنه فقط ازدواجه، نه کارای دیگه مثل ورزش و کتاب خوندن و سایر مشغولیتهای اوقات فراغت
چون تنها اثری که این جور کارها داره اینه که یه مدت فکر ادم رو میگیره که نیازهای دیگرش یادش میره، درست مثل کسی که تشنه است و برای اینکه رنج تشنگی رو نکشه امپول خواب اور به خودش میزنه و میخوابه، او در زمانی که خوابه تشنگی رو نمیفهمه اما وقتی بیدار شد روز از نو روزی از نو، این جور مشغولیتها مثل تفریح و ورزش و... اثرش هم همین طوریه یعنی اثر تسکینی موقت داره و درمانی نیست یعنی باعث فراموشی موقت میشه، نه اینکه احساس نیاز عاطفی و جنسی رو رفع کنه بلکه گاهی کار رو بدتر میکنه چون اگر در بین این مشغولیتها احساسات عاطفی و جنسی تحریک بشه مثل اینکه کتاب عاشقانه بخونه یا فیلم انچنانی ببینه یا در فعالیتهای جمعی که میکنه دختر و پسر با هم باشن یا پسرا که با هم هستن حرفای سکسی بزنن در این صورت احساس نیازش دوباره زنده میشه و اذیتش میکنه
پس وجود احساس نیاز نسبت به جنس مخالف در دختران و پسران و به دنبالش برقراری رابطه بین بسیاری از دختر پسرا، نشون دهنده اینه که اونا باید این نیازشون رو از راه ازدواج رفع کنند هرچند که سنشون کم باشه پس اینکه همه فکر میکنند ازدواج در سنین نوجوانی زوده، حرف نادرستیه و موجب میشه که دختر پسرا به سمت رابطه نادرست کشیده بشن و مشکلات فراوون براشون به وجود بیاد
شاید بگید: پس بلوغهای عقلی عاطفی روانی اجتماعی چی میشه؟ جوابش اینه که اون خدایی که احساسات عاطفی جنسی رو در دختر پسر بیدار میکنه خودشم صلاحیت ازدواج رو داده وگرنه اگر قرار باشه خدا این احساسات رو در 15 سالگی بیدار کنه اما صلاحیت ازدواج رو در 25 سالگی بده این ظلم بسیار بزرگیه چون از دو حال خارج نیست نوجوونا دو دسته اند یک عده که خودشون رو نگه میدارن که در این صورت باید ده سال باید بی خود و بی جهت زجر بکشن و خودشون رو از لذت رابطه با جنس مخالف محروم کنن، اونا هم که خود رو نگه نمیدارن و تن به رابطه با جنس مخالف میدن که کلی گناه در نامه عملشون نوشته میشه پس اگر خدا صلاحیت ازدواج رو به اونا نداده باشه معناش اینه که خدا خودش کاری کرده که اونا به گناه بیفتن چون از یه طرف نیاز رو داده و از طرف دیگه صلاحیت رفع نیاز رو بهشون نداده اما ما میدونیم که خدا نه به ازار بنده هاش راضیه و نه اسباب به گناه افتادنشون رو فراهم میکنه بنابر این خدا صلاحیت ازدواج رو به نوجوونا داده و لازم نیست سالها صبر کنند
پس باید گفت: از نظر خدا تمام نوجوونا صلاحیت ازدواج رو داشته اند که احساس نیاز به عشق ورزی و رابطه جنسی با جنس مخالف رو درشون بیدار کرده
شاید بگید: الان ما میبینیم که نوجوونا توان ازدواج و اداره زندگی رو ندارن ایا شما راضی هستید که اونا ازدواج کنند و زندگیشون خراب بشه؟ جوابش اینه که ازدواج دو صلاحیت میخواد، اول: صلاحیت ذاتی و دوم: مهارتی، یعنی در مرحله اول خود فرد باید از نظر ذاتی توانایی ازدواج رو داشته باشه که خدا این صلاحیت رو با بلوغ جنسی میده اما این برای تشکیل زندگی کافی نیست بلکه صلاحیت مهارتی هم لازمه که وظیفه خانوادهها است که از این نظر نوجووناشون رو اماده کنند تا در زندگی دچار مشکل نشن، به همین خاطره که ما پیشنهاد میدیم دوران عقد رو به دوره اموزش و کارآموزی مهارتهای زندگی مبدل کنند
پس مشکل نوجوونای ما از خدا نیست چون خدا کار خودشو کرده و صلاحیت لازمه رو از نظر ذاتی به اونا داده، اما اونی که وظیفهاش رو انجام نداده مردم - خصوصا پدر مادرا- هستند که از یه طرف مهارتهای زندگی رو به نوجوونا یاد نمیدن و از طرف دیگه میگن اونا صلاحیت ازدواج رو ندارن در صورتی که اگر پدر مادرا در این زمینه تلاش میکردند و اموزش لازمه رو در مورد مهارتهای زندگی به نوجوونا میدادند، هم نوجوونا میتونستند ازدواج کنند و هم به این همه مشکلاتی که الان گریبانشون رو گرفته دچار نمیشدند
از این مطالب معلوم میشه که تنها چاره کارساز برای احساس تنهایی شما ازدواجه یعنی این راهیه که خدا برای مثل شما قرار داده لذا اگر سراغ هر راه دیگه بری یا اثر نداره یا اثرش موقتیه و دوباره برمی گردی سر خونه اول
موفق باشید
نظرات
خدا خیرتون بده خیلی خوب بود
man chikar konam dg dos nadaram ezdevaj konam aslan afsorde shodam komakam konid?