مجاهد فتوایی معروف به مسیح کردستان

19:43 - 1394/03/02

چکیده: در سال 1333 شمسی در روستای کوچک «درَه گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد» در خانواده مومن و مستضعف فرزندی پا به این دنیا گذاشت که او را «محمد» نام نهادند.

بروجردی

مجاهد فتوایی معروف به مسیح کردستان:
در سال 1333 شمسی در روستای کوچک «درَه گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد» در خانواده مومن و مستضعف فرزندی پا به این دنیا گذاشت که او را «محمد» نام نهادند.
او در شش سالگی پدرش را از دست داد. چهارده ساله بود که در سال 1347 با شرکت در کلاس‌های آموزش قرآن و معارف دینی قدم به دنیای مبارزه گذاشت.
خودش از آن روزها چنین حکایت می‌کرد: «وقتی به این کلاس‌ها رفتم، قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده‌اند».[1]

سردار سرلشکر پاسدار محمّد بروجردی, یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در کردستان شهید شد. محمد بروجردی, خلاقیت و نبوغ جنگی زیادی از خود نشان داد و در بازگرداندن کنترل کردستان به دست نیروهای دولتی نقش کلیدی داشت. از این رو، در ایران از وی با عنوان مسیح کردستان نیز یاد می‌شود.[2]

شهید بروجردی, در سال‌های پیش از انقلاب، با برخی از مبارزان انقلابی مانند مهدی عراقی آشنا شد، تلاش خود را تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی صرف کرد.

این شهید بزرگوار طرفدار جنگ مسلحانه و برخورد خشونت آمیز با حکومت پهلوی رضاخان بود. به همین علَت به سوریه رفت و دیداری با امام موسی صدر و محمدمنتظری داشت و در همانجا به فراگیری مهارت‌های نظامی و چریکی در ارودگاه‌های جنبش امل پرداخت.

سپس به لبنان رفت و با شهید چمران نیز آشنا شد. او تا انقلاب سال 57، در برخی فعالیت‌های نظامی بر علیه رژیم پهلوی شرکت داشت و در بهمن ماه همان سال از سوی شهید بهشتی و نیز مهدی عراقی، مسئولیت تیم حفاظت از امام خمینی را در زمان بازگشت به ایران بر عهده وی گذاشته شد.

مسئولیت‌های این شهید در دوران انقلاب، بسیار بزرگ وحساس بود، که برای نمونه می‌توان به زندان اوین اشاره کرد، و بعد از این مسئولیت به همراه یازده نفر دیگر، عضو تیم مؤسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و این نهاد را پایه گذاری کرد.

در زمانی‌که در شهرستان بانه، منافقین و کموله‌ها زیاد بودند هر روزی یکی ترور گزارش می‌شد. از دوستان شهید بروجردی می‌گفت: رفتم خدمت شهید بروجردی و گفتم: «هر روز یک ترور، هر روز یک ترور. این‌که نشد.»
شهید بروجردی جواب داد: «گفته‌ام خونه تیمی‌شان را پیدا کنند.»
ولی تیم تشکیل شده نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند. خودش بلند شد رفت. یک ماه در کمین نشست، همه را پیدا کرد. قضیه‌ی ترور توی بانه به‌کل حل شد.[3]
_______________________________
[1]. http://hamshahrionline.ir/details/185116
[2]. همپای صاعقه، چ ۴، ص۸۰۶
[3]. یادگاران، شهید بروجردی، ص 55

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
19 + 1 =
*****