براي از بين رفتن لذت گناه چه بايد كرد؟

13:23 - 1391/10/30
معرفت پيدا كردن نسبت به باطن گناه، يكي از راه‎هاي كاهش انگيزه گناه، شناختن باطن گناه مي‎باشد.
داروی گناه

براي از بين رفتن لذت گناه چه بايد كرد و چه رياضت‎هايي به نفس بايد داد؟

پاسخ:

بسياري از حب و بغض‎ها به معرفت انساني برمي‎گردد. شما اگر مراتب علم و تقوي و پرهيزگاري وارستگان برايتان احراز گشته باشد و بزرگي و عظمت روحي آن شخص را ادراك كرده باشيد، به صورت ناخودآگاه نسبت به او عشق مي‎ورزيد و در برابر او احساس تواضع مي‎كنيد، اين در حالي است كه، كسي كه آن عالم وارسته را نمي‎شناسد، و ارزش علم و معنويت را نمي‎داند و تنها ظواهر دنيا برايش ارزش محسوب مي‎گردد. چه بسا اين عالم وارسته را ببيند به او هيچ اعتنايي نكند. پس معرفت مي‎تواند سمت و سوي محبت‎ها را تغيير دهد.

راه كاهش لذّت بردن از گناه
معرفت پيدا كردن نسبت به باطن گناه، يكي از راه‎هاي كاهش انگيزه گناه، شناختن باطن گناه مي‎باشد، اين شناخت از چند راه حاصل مي‎گردد: 1. از طريق توجه به كلام خداوند متعال كه علمش به همه چيز احاطه دارد، او كه ظاهر و باطن و ملك و ملكوت در نظرش يكسان است و غيب و شهود براي او مشهود است در قرآن كريم، باطن بسياري از گناهان را بيان فرموده است مثلاً باطن غيبت را؛ خوردن گوشت برادر مرده مي‎داند. آن جا كه مي‎فرمايد: «و لا يغتب بعضكم بعضاً ايجب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه» (سوره حجرات، آية 12).

و بعضي از شما بعض ديگر را غيبت نكند آيا دوست داريد، گوشت برادر مردة خويش خوريد پس همانا كرامت داريد. در جائي ديگر خوردن مال يتيم را به خوردن آتش توصيف مي‎كند كه «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً» (سوره نساء، آية 10)، آنانكه اموال يتيمان را به ستمگري مي‎خورند، در حقيقت آنها در شكم خود آتش جهنم فرو مي‎برند و بزودي (به دوزخ) در آتش فروزان خواهند افتاد.

در حقيقت تمام اوامر و نواهي الهي حكايت از مصالح و مفاسدي است كه در درون آنها نهفته است و هر چيز كه براي روان و جسم آدمي مضرّ است حرام شده است و اين امر و نهي از روي رحمت الهي است كه مصلحت بندگانش را مي‎خواهد و الا اگر همة مردم كافر گردند به خدا ضرري نمي‎رسد و در واقع افراد گناهكار خود را از سعادت و رحمت محروم و به بلا گرفتار مي‎سازند. در روايات منقول از ائمه اطهار و رسول مكرم اسلام ـ عليهم آلاف التحية و السّلام ـ هم، باطن بسياري از گناهان بيان شده است از جمله امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد باطن نظر به اجنبي مي‎فرمايد: «النظرة سهم من سهام ابليس مسموم، من تركها لِلّه عزوجل لا لغيره اعقبه الهه ايماناً يجد طعمه[1]»

نظر به نامحرم تيري زهر آگين از شيطان است، كسي كه آن را تنها بخاطر خدا ترك كند خداوند ايماني در قلب او جايگزين مي‎كند كه لذت آن را بچشد. و از قرآن كريم و روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ استفاده مي‎شود كه جهنم و آتش‎هاي سوزان آن و مار و عقربها و انواع عذاب آن باطن همين اعمال حرامي است كه انسانها مرتكب مي‎شوند نه چيز ديگر چنانچه در قرآن كريم آمده است كه «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً» (سورة آل عمران، آية 30) روز قيامت روزي است كه هر كس آنچه را كه از اعمال خير انجام داده است حاضر مي‎بيند.

بنابراين كسي كه به خداوند متعال و صدق كلام او ايمان دارد و مي‎داند كه نواهي الهي به خاطر مفاسدي است كه در آن عمل وجود دارد و قول صادق مصدق را بپذيرد و به حقانيت آن ايمان آورد، كم‎كم از گناه پرهيز مي‎كند و واقعاً وقتي كه مرتكب گناهي مي‎شود مي‎ترسد و از آن بيزار مي‎شود. وقتي كه مال حرامي را مي‎خورد گويا گوشت سگ مي‎خورد و به همين خاطر از آن منزجر مي‎گردد.

2. ديدن باطن گناه از راه تقوي كسي كه انساني متقي است و هيچگاه عملي كه خلاف تقوي باشد از او سر نمي‎زند، خداوند به او چشم بصيرت و قلبي آگاه مي‎دهد كه باطن امور را مشاهده مي‎كند، بوي تعفن گناه را استشمام مي‎كند. كسي كه شامّة او بر اثر سرماخوردگي از كار افتاده است اگر يك غذاي مانده كه مسموم كننده است و بوي آن تغيير كرده و متعفن شده است را به او بدهند، متوجه خرابي غذا نمي‎شود و ظاهر زيباي آن را مي‎بيند و از آن غذا ميل كرده و بعد از دگرگوني حال و بستري شدن در بيمارستان، برايش روشن مي‎گردد كه غذائي كه به او داده‎اند مسموم بوده است، ولي كسي كه شامّة قوي دارد وقتي غذاي مسموم را به او عرضه مي‎كنند، بوي تعفن غذا، او را از خوردن غذا باز مي‎دارد و با استشمام بوي بد غذا، ميل به خوردن را از دست مي‎دهد و از مسموميت در امان مي‎ماند آنها كه از تقواي بالاتري برخوردارند، واقعاً بوي تعفن امور حرام را استشمام مي‎كنند به همين خاطر اصلاً به گناه ميل پيدا نمي‎كند، مثلاً اگر با يك مال غصبي غذائي لذيذ براي آنها تهيه شود، آن را به صورت چرك و خون مي‎بينند و بوي تعفن آن را احسان مي‎كنند و از خوردن آن سرباز مي‎زنند.

اگر به رستوراني بروند كه به عنوان مثال كلاغ را بجاي مرغ به مشتريان مي‎دهد و هيچ كس هم از اين مطلب باخبر نيست، اينها به نور تقوي آن قضيه را بصورت روشن مي‎بينند و از خوردن آن اجتناب مي‎كنند. بعنوان مثال حضرت علي ـ عليه السّلام ـ باطن رشوه را مانند غذائي مي‎داند كه يك افعي، آن را بلعيده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اكنون فردي بخواهد، اين استفراغ افعي را تناول كند. باطن استفادة ناصواب از بيت المال را چون آهني گداخته در آتش مي‎داند.

براي روشن شدن مسأله به سخنان آن حضرت در (خطبه 224/ و در بعضي نسخ 215) توجه كنيم كه: چنين مي‎فرمايد: «سوگند به خدا، اگر شب را بر روي خارهاي (سعدان) بيدار به سر برم و يا در غلها و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر است از اينكه خدا و رسولش را در روز قيامت در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم كرده و چيزي از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسي ستم روا دارم، آن هم براي جسمي كه تار و پودش به سرعت بسوي كهنگي پيش مي‎رود (و از هم مي‎پاشد) و مدتهاي طولاني در ميان خاكها مي‎ماند. سوگند به خدا عقيل برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مي‎خواست كه يك «مَن» از گندمهاي شما را به او ببخشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگي، موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود.

عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواستة خود را تكرار نمود. من به او گوش فرا دادم، خيال كرد من دينم را به او مي‎فروشم و به دلخواه او قدم بر مي‎دارم و از راه و رسم خويش دست مي‎كشم. امّا من براي بيداريش، آهني را در آتش گداختم آن را به بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد، ناله‎اي همچون بيماراني كه از شدت درد مي‎نالند، سر داد و چيزي نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان اي عقيل زنان سوگمند در سوگ تو بگريند، از آهن تفديده‎اي كه انساني آن را بصورت بازيچه سرخ كرده ناله مي‎كني! امّا مرا بسوي آتش مي‎كشاني كه خداوند جبار با شعلة خشم و غضبش آن را برافروخته است، تو از اين رنج مي‎نالي و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟ از اين سرگذشت شگفت‎آورتر داستان كسي است كه نيمه شب ظرفي سر پوشيده پر از حلواي خوش طعم و لذيذ به درب خانة ما آورد ولي اين حلوا معجوني بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند به او گفتم: اين صله و پاداش است يا زكات يا صدقه كه اينها بر ما خاندان حرام است، گفت نه زكات است و نه صدقه بلكه هديه است.

به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند، آيا از طريق آيين خدا وارد شده‎اي كه مرا بفريبي؟ دستگاه ادراكت به هم ريخته؟ يا ديوانه شده‎اي؟ و يا هذيان مي‎گويي؟ به خدا سوگند كه اگر اقليم‎هاي هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه‎اي نافرماني كنم، هرگز نخواهم كرد. و اين دنياي شما از برگ جويده‎اي كه در دهان ملخي باشد، نزد من خوارتر و بي‎ارزش‎تر است علي را با نعمت‎هاي فناپذير و لذتهاي نابود شدني دنيا چه كار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاي قبيح به خدا پناه مي‎بريم و از او ياري مي‎جوئيم»[2]

بنابراين براي پائين آمدن لذت گناه يا از راه ايمان به غيب و تصديق كلام خدا و معصومين ـ عليهم السّلام ـ كه صادقان تصديق شده‎اند بايد تعبداً بپذيريم كه باطن گناه، آلودگي و آتش است و از آن بپرهيزيم يا بايد بر اثر مخالفت هواي نفس و طي طريق تقوي به جايي برسيم كه خود باطن گناه را ببينيم كه اين هم بدون طي طريق اوّل امكان پذير نيست.

و براي آگاهي بيشتر به اين كلام امير بيان توجه كنيم كه فرمود: «اذكروا انقطاع اللذّات و بقاء التبعات» (نهج البلاغه، حكمت، 425). بياد آريد قطع لذتها و بقاي مسئوليتهاي آن را، كه چگونه لذات دنيوي زود گذرند ولي آثار و تبعات آن دامنگير انسان است و بايد پاسخگو باشد. چه انسانهائي كه يك قدم پيروي نفس نمودند، و آبرو و حيثيّت آنها براي هميشه در دنيا هم ريخته شد و رسوائي آخرت بسي سخت‎تر از دنيا است. ياد مرگ هم لذّت گناه را از انسان مي‎ستاند كه رسول خدا فرمود: «اذكروا هادم اللذات، قيل ما هو: قال المرت.[3]»

اشاره: توجه داشته باشيد كه آگاهي از عواقب و آثار سوء گناه بر روح و رفتار انسان ما را در ترك گناه ياري مي‎كند.
در انديشة مرگ بودن، امام بفرمود، از مهر، طرح كلام
هميشه بياد آور اي دل پريش بريده شدن را، ز لذّات خويش
دگر هم به جا ماندن هر گناه كه سازد دل و جانت از غم تباه
بباشيد پيوسته در ياد مرگ كه سازد جدا از شما بار و برگ
ترجمه منظوم از ايراندوست

منبع براي مطالعه بيشتر:
1. قلب سليم، شهيد دستغيب، دار الكتاب الاسلاميه، ج 1، ص 267، تهران 1351.
2. مراحل اخلاق، آية الله جوادي آملي، مؤسسة اسراء
[1] . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 11، الصدوق ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي، تهران مكتبة الصدوق، 1351 ـ 1353.
[2] . ترجمه آية الله مكارم شيرازي.
[3] . بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 6، ص 133، روايت 32، باب 4.

منبع:سایت اندیشه قم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 4 =
*****