«امیرالمؤمنین» نفس «پیامبر اکرم» است

10:14 - 1394/03/16

چکیده: هيأت نجرانى مركب از عاقب و سيد و گروهى كه با آنها بودند، خدمت پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديده‌اى فرزندى بدون پدر متولد شود، در اين هنگام آيه نازل شد که:«مثَل عيسى در نزد خدا، چون مثَل آدم است كه او را از خاك بيافريد و به او گفت: موجود شو. پس موجود شد».

یکی از آیاتی که دال بر عظمت امیرالمومنین(علیه‌السلام) است، آیه 61 سوره آل عمران است که به آیه «مباهله» معروف است و ما در این نوشتار به بررسی آن می‌پردازیم:
این آیه و آيات قبل از آن درباره هيأت نجرانى مركب از «عاقب» و «سيد» و گروهى كه با آن‌ها بودند نازل شده است، آن‌ها خدمت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) رسيدند و عرض كردند: «آيا هرگز ديده‌اى فرزندى بدون پدر متولد شود». در اين هنگام آيه «إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[آل عمران/59] مثَل عيسى در نزد خدا، چون مثَل آدم است كه او را از خاك بيافريد و به او گفت: موجود شو. پس موجود شد» نازل شد و هنگامى كه پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) آن‌ها را، مطابق آیه «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[آل عمران/61] از آن پس كه به آگاهى رسيده‌اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن‌گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.» به مباهله دعوت كرد، آن‌ها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند.

آنان پس از مراجعه، به شخصيت‌هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگ‌شان) به آن‌ها گفت: «شما فردا به محمد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانواده‌اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد با او مباهله كنيد، زيرا چيزى در بساط ندارد».
 فردا كه شد، پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) آمد، در حالى كه دست على بن ابى‌طالب(عليه‌السلام) را گرفته بود و حسن و حسين(عليهماالسلام) در پيش روى او راه می‌رفتند و فاطمه(عليهاالسلام) پشت سرش بود. نصارى نيز بيرون آمدند در حالى كه اسقف آن‌ها پيشاپيش‌شان بود، هنگامى‌كه نگاه كرد، پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) با آن چند نفر آمدند، درباره آن‌ها سؤال كرد به او گفتند: اين پسر عمو و داماد او و محبوب‌ترين خلق خدا نزد او است، و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على(عليه‌السلام) هستند، و آن بانوى جوان دخترش فاطمه(عليهاالسلام) است كه عزيزترين مردم نزد او، و نزديك‌ترين افراد به قلب او است.

سيد به اسقف گفت: براى مباهله قدم پيش‌گذار. گفت: نه، من مردى را می‌بينم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام مى‌كند، و من می‌ترسم راست‌گو باشد، و اگر راست‌گو باشد، به خدا يك سال بر ما نمی‌گذرد در حالى كه در تمام دنيا يك نصرانى كه آب بنوشد، وجود نداشته باشد(ویا من صورت‌هایى را می‌بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوه‌ها را از جا بركند، چنين خواهد كرد؛ هرگز با آن‌ها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.)

اسقف به پيامبر اسلام(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) عرض كرد: اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمی‌كنيم، بلكه مصالحه می‌كنيم، با ما مصالحه كن، پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) با آن‌ها مصالحه كرد كه دو هزار حله(يك قواره پارچه خوب لباس) كه حداقل قيمت هر حله‌اى چهل درهم باشد، و عاريت دادن سى دست زره، و سى شاخه نيزه، و سى رأس اسب، در صورتى‌كه در سرزمين يمن، توطئه‌اى براى مسلمانان رخ دهد، و پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) ضامن اين عاريت‌ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهدنامه‌اى در اين زمينه نوشته شد.

«ابن‌تیمیه» با تمام تعصب و توان انکار حقایق، در مورد این شأن نزول نتوانسته است، منکر شود، و حضور اصحاب کسا در را مباهله صحیح دانسته و قول پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) را که فرمود: خداوندا! اینان اهل من هستند؛ را از صحیح مسلم نقل نموده است.[1]

از جمله شخصيتهاى سرشناس اهل سنت، كه اين مطلب از آنها، نقل شده در پاورقی ذکر می‌گردد.[2]

اما «ابن‌تیمیه» که نمی‌تواند فضیلتی را در که حق امیرالمؤمنین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است را تحمل نماید، در اظهاراتی در این‌باره می‌گوید: قضیه آیه مباهله دلالت بر افضلیت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نمی‌کند، مقصود از قضیه مباهله این نبوده که پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) کسانی که دعای‌شان مستجاب است، همراه بیاورد؛ که در این صورت دعای أبوبكر وعمر و عثمان و طلحه و زبير و ابن‌مسعود و أبی‌بن كعب و معاذ بن جبل و غير آنان برای مباهله کردن بهتر بود و دعای آنان به استجابت نزدیک‌تر؛ بلکه مقصود مقابله اهل با اهل بود، و پیامبر ناچار شد، اینان را بیاورد، زیرا غیر فاطمه دختر دیگری نداشت، به اجبار او را آورد، عمویی غیر عباس نداشت، که از سابقین نبود، به اجبار تنها پسرعمویش علی را آورد، چون جعفر قبل جریان مباهله در موته شهید شده بود، پسری هم برایش نمانده بود و قبل این واقعه، ابراهیم را از دست داده بود، به اجبار حسن و حسین را همراه آورد.[3]

ناگفته پيدا است منظور از مباهله اين نيست كه اين افراد جمع شوند و نفرين كنند و سپس پراكنده شوند، زيرا چنين عملى به تنهايى هيچ فايده‌اى ندارد، بلكه منظور اين است كه اين نفرين مؤثر گردد، و با آشكار شدن اثر آن، دروغ‌گويان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند، گر چه در اين آيه به تأثير و نتيجه مباهله تصريح نشده، اما از آن‌جا كه اين كار به عنوان آخرين حربه بعد از اثر نكردن منطق و استدلال، مورد استفاده قرار گرفته، دليل بر اين است كه منظور ظاهر شدن اثر خارجى اين نفرين است، نه يك نفرين ساده، زيرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشكار نشود، نتيجه‌اى جز رسوائى دعوت‌كننده نخواهد داشت.

در کلام علما و مفسرین کاملاً محرز است که همراهان پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) به علت فضل‌شان، و نه از روی ناچاری، انتخاب شده‌اند، اگر برای قرابت بود، پیامبر فرزندی غیر از حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نداشت، ولی چرا فقط او را به عنوان زنان نزدیک انتخاب نمود، با این که همسران متعددی می‌توانستند، انتخاب گردند، و غیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) داماد دیگر (به زعم برخی مورخین)، و یا پسر عمه‌ای مثل زبیر، که از سابقین بود، وجود داشت، و از روی ناچاری این چهار تن انتخاب نشدند؛ بنابراین کلام «ابن‌تیمیه» نشانه‌ای از بغض و دشمنی او به اهل‌بیت می‌باشد.

در صحيح مسلم در باب فضائل على بن ابى‌طالب(علیه‌السلام) نقل شده: روزى «معاويه» به «سعد بن ابى‌وقاص» گفت : چرا ابو تراب را سب و دشنام نمی‌گويى؟! گفت: از آن وقت كه به ياد سه چيز كه پيامبر(صلی‌الله‌عليه‌وآله‌) درباره على(عليه‌السلام) فرمود، افتادم؛ از اين كار صرف نظر كردم... (يكى از آن‌ها اين بود كه) هنگامى كه آيه مباهله نازل گرديد پيامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) تنها از فاطمه و حسن و حسين و على(عليهم‌السلام) دعوت كرد و سپس فرمود: «اللهم هؤلاء اهلى: خدايا! اين‌ها اهل من‌اند.[4]

«زمخشری» از بزرگان اهل سنت در تفسير «كشاف» مى‌گويد: اين آيه قوی‌ترين دليلى است كه فضيلت اهل كسا را ثابت مى‌كند.[5]
«آلوسی» هم در تفسیر خود، قول کسی را که این واقعه را دلیل بر فضل همراهان پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) نمی‌داند، هذیان‌گویی و جن‌زدگی دانسته است.[6]

اين مزيتى است كه هيچ كس در آن، بر اهل‌بيت (عليهم‌السلام) پيشى نگرفته، و فضيلتى است كه هيچ انسانى به آن نرسيده، و شرفى است كه قبل از آن هيچ كس از آن برخوردار نبوده است.

-----------------------------------------

پی‌نوشت:

[1]. «أما أخذه علياً وفاطمة والحسن والحسين في المباهلة، فحديث صحيح رواه مسلم، فقال: اللهم هؤلاء أهل.» منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، 1406ق، ج7، ص123.
[2]. «مسلم بن حجاج نيشابورى» در «صحيح مسلم»،جلد7، صفحه120.
«احمد بن حنبل» در «مسند احمد»، جلد1، صفحه185.
«طبرى» در تفسير « جامع البیان فی تأویل آی القرآن»، جلد3، صفحه407 و408.
«حاكم نیشابوری» در كتاب «مستدرك»، جلد3، صفحه150.
«ابونعيم اصفهانى» در كتاب «دلائل النبوة»، صفحه297.
«واحدى نيشابورى» در كتاب «اسباب النزول»، صفحه74.
«فخر رازى» در تفسير الکبیر، جلد8، صفحه85.
«ابن اثير» در كتاب «جامع الاصول»، جلد9، صفحه470.
«ابن جوزى» در «تذكرة الخواص»، صفحه17.
«بيضاوى» در تفسيرش، جلد2، صفحه22.
«آلوسى» در تفسير «روح المعانى»، جلد3، صفحه167.
«طنطاوى» در تفسير «الجواهر»، جلد2، صفحه120.
«زمخشرى» در تفسير «كشاف»، جلد1، صفحه193.
«ابن‌حجر عسقلانى» در كتاب «الاصابة»، جلد2، صفحه503.
«ابن‌صباغ» در كتاب «الفصول المهمة»، جلد1، صفحه124، صفحه590 و جلد2، صفحه950.
«قرطبى» در تفسير «الجامع لاحكام القرآن»، جلد3، صفحه104.
«ابن‌مغازلی» در کتاب «مناقب علی بن ابی طالب»، صفحه214 و صفحه341.
«حاکم حسکانی» در «شواهد التنزيل لقواعد التفضیل»، جلد1، صفحه156، صفحه163و صفحه182.
«سیوطی» در تفسیر «الدر المنثورفی التفسیر بالمأثور»، جلد2، صفحه39.
«ابن‌مردویه» در «مناقب عليّ بن أبي طالب وما نزل من القرآن في عليّ»، صفحه226.
«خوارزمی» در «المناقب»، صفحه160.
«قندوزی» در «ینابیع المودة لذوی القربی»، جلد1، صفحه43؛ صفحه136؛ صفحه165 و جلد2، صفحه120؛ صفحه432 و صفحه446 و جلد3، صفحه118و صفحه368.
«ابن‌حجر هیثمی» در «الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة»، صفحه145؛ صفحه155 و صفحه203.
[3]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، 1406ق، ج7، ص122 -130.
[4]. «امر معاوية بن أبي سفيان سعداً. فقال: ما منعك ان تسب أبا التراب؟ فقال: اما ما ذكرت ثلاثاً، قالهن له رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فلن أسبه، لان تكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم. سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يقول له خلفه في بعض مغازيه، فقال له على: يارسول‌الله! خلفتني مع النساء والصبيان؟ فقال له رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): اما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى، الا انه لا نبوة بعدي. وسمعته يقول يوم خيبر: لأعطين الراية رجلاً يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله. قال فتطاولنا لها. فقال ادعوا لي علياً. فاتى به أرمد، فبصق في عينه ودفع الراية إليه، ففتح الله عليه. ولما نزلت هذه الآية (فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم.) دعا رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً. فقال: اللهم هؤلاء أهلي.» صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج7، ص120.
[5]. «وفيه دليل لا شئ أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام، وفيه برهان واضح على صحة بنوة النبي صلى الله عليه وسلم لأنه لم يرو أحد من موافق ولا مخالف أنهم أجابوا إلى ذلك.» الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص434.
[6].«ذهب النواصب إلى ... أن ما وقع منه(صلى الله عليه وآله وسلم) كان لمجرد إلزام الخصم، وتبكيته وأنه لا يدل على فضل أولئك الكرام (على نبينا وعليهم أفضل الصلاة وأكمل السلام)، وأنت تعلم أن هذا الزعم ضرب من الهذيان، وأثر من مس الشيطان. وليس يصح في الأذهان شيء.» تفسیر الآلوسی، آلوسی، ج3، ص190.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 5 =
*****