پرسش از جهنمیان، در مورد ولایت «امیرالمومنین»

20:36 - 1394/03/16

چکیده: فرشتگان مجازات، ظالمان و هم‌فكران آن‌ها را به ضميمه بت‌ها و معبودان دروغين، يك‌جا كوچ مى‌دهند و به سوى جاده جهنم هدايت مى‌كنند. در اين هنگام خطاب صادر مى‌شود، آن‌ها را متوقف سازيد، چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند؛ یکی از سؤالات ولايت على(عليه‌السلام) است.

در روز قیامت ملائکه غضب الهی، ظالمان و هم‌فكران آن‌ها را به ضميمه بت‌ها و معبودان دروغين، يك‌جا كوچ مى‌دهند و به سوى جاده جهنم هدايت مى‌كنند. در اين هنگام خطاب مى‌شود، آن‌ها را متوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند؛ «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[صافات/24] و نگه‌داريدشان، بايد بازخواست شوند». آرى آن‌ها بايد متوقف گردند و به سؤالات مختلف پاسخ گويند، اما از آن‌ها پيرامون چه چيز سؤال مى‌شود؟

بعضى گفته‌اند: از بدعت‌هایى كه گذارده‌اند، بعضى ديگر گفته‌اند: از اعمال زشت و خطاهای‌شان، بعضى افزوده‌اند: از توحيد و «لا اله الا الله». بعضى گفته‌اند از نعمت‌ها، از جوانى، تن‌درستى، عمر، مال و مانند اين‌ها، و در روايت معروفى كه از طریق اهل سنت و شيعه نقل شده، آمده است كه از ولايت امیرالمومنین(عليه‌السلام) سؤال مى‌شود.

البته اين تفاسير با هم منافاتى ندارد، چرا كه در آن روز از همه چيز سؤال می‌شود، از عقائد، از توحيد، و از ولايت، از گفتار و كردار، و از نعمت‌ها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است، از اصول و از فروع؛ در اين‌جا اين سؤال پيش مى‌آيد كه چگونه نخست، آن‌ها را به سوى راه دوزخ مى‌برند و سپس آن‌ها را براى بازپرسى متوقف مى‌سازند؟ آيا نبايد بازپرسى و دادرسى مقدم بر اين كار صورت گيرد؟

به این سؤال دو جور می‌توان پاسخ داد:
1. جهنمى بودن اين گروه برای همگان واضح است، حتى بر خودشان، و بازپرسى و سؤال براى اين است كه حد و حدود و ميزان جرم‌شان را براى آن‌ها روشن سازد.
2.  ممکن است بگوییم: اين سؤال‌ها براى داورى نيست، بلكه يك نوع سرزنش و مجازات روانى مى‌باشد.

روایاتی که در تفسیر این آیه در کتب اهل سنت وارد شده، به شرح ذیل است:
1. «بحرانی» در کتاب «غایة المرام» 8 روایت از اهل سنت در این مورد که سؤالی که از جهنمی‌ها پرسیده می‌شود، ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است، نقل می‌نماید.[1]
2. «حاکم حسکانی» در «شواهد التنزیل» هفت روایت، و چند طریق دیگر مشابه این روایات را از «ابوسعید خدری» ، «ابن‌عباس» ، امام باقر(علیه السلام) ، «ابواسحاق سبیعی» و «جابر جعفی» که سؤال در این آیه را به ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تفسیر نموده‌اند، نقل کرده است.[2]
3. خوارزمی در کتاب «مناقب« خود قول «ابواسحاق سبیعی» در این مورد را نقل نموده است.[3]
4. «ابن‌حجر هیثمی» هم در کتاب صواعق، حدیث «ابوسعید» و قول «واحدی» به تفسیر آیه به ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را آورده و سپس در توضیح آن وصیت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به باقی گذاردن دو چیز در بین مردم و سفارش به آن، که یکی قرآن و دیگری که سه مرتبه فرمودند، اهل‌بیت‌شان بود را قرینه‌ای بر این سؤال در آیه ذکر نموده، و همسران پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را داخل در اهل‌بیت ندانسته و برای آن استدلالی ذکر نموده و گفته که این روایت هم بسیار و هم به طور صحیح ذکر شده است.[4]
5. «قندوزی» روایات متفاوتی در قسمت‌های مختلف کتابش ذکر نموده و روایات را از «المغازی» ، «حموینی» ، «خوارزمی» ، «ابن مغازلی» و «ثعلبی» نقل کرده که این روایات از «ابوسعید خدری» ، «انس بن مالک» ، «ابن‌عباس»، «ابن‌مسعود» ، «ابوبرزه اسلمی» ، «مالک بن انس» از امام صادق(علیه السلام) از اجدادشان از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امام رضا(علیه‌السلام) از اجداد طاهرین‌شان از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نقل شده است.[5]

«ابن‌تیمیه» که در راستای فضیلت زدایی از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، تمام آیات نازله در مورد ایشان را رد می‌نماید، در این آیه هم مانند آیات دیگر ابتدا می‌گوید: صحت این روایت باید اثبات شود، و نقل از «ابوسعید خدری» در کتاب فردوس و از «ابونعیم» طبق نظر همه علما، حجت نیست؛ و این حدیث دروغ است و به اتفاق علما ساختگی است،[6] و چشم خود را بر این همه روایت در این زمینه بسته است.

ایشان طبق عادتش، ابتدا روایاتی که مخالف عقیده‌اش باشد، بدون بررسی سند، و عنایت به طرق مختلف در حدیث، تکذیب می‌نماید، و سپس ایراداتی عقلی و منطبق و روایات ضعیف، به دنبال آن می‌آورد، و در آن احادیث بررسی سند را لازم نمی‌بیند.

این طرز برخورد ناشی از روحیه ناصبی‌گری ابن‌تیمیه و دشمنی او نسبت به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌باشد، که نمی‌تواند، فضیلتی را برای حضرت ببیند، در حالی که «ابن ­حجر عسقلانی» در باب مناقب علی بن أبی‌طالب(علیه‌السلام) در کتاب «فتح الباری» از قول «امام أحمد بن حنبل» امامِ ابن‌تیمیه حنبلی آورده است: «در حق هیچ‌کدام از صحابه بیش از روایاتی که در فضائل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) با اسناد خوب روایت شده، روایت نیامده است.»[7]

--------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. غاية المرام و حجة الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، سید هاشم بحرانی: ج3، ص86، باب50.
[2]. شواهد التنزيل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق، ج2، ص160 - 163.
[3]. المناقب، خوارزمي، مؤسسة النشر الإسلامي، 1411ق، ص275.
[4]. الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ابن حجر هیثمی، قاهره: مكتبة القاهرة، 1385ق، ص149.
[5]. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416ق، ج1، ص334 – 336، ص338، ج2، ص247، ص314، ص436.
[6]. «... المطالبة بصحة النقل و العزو إلى الفردوس و إلى أبي نعيم لاتقوم به حجة، باتفاق أهل العلم؛ و أن هذا كذب، موضوع بالاتفاق.» منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبة، 1406ق، ج7، ص144.
[7]. «قال أحمد و... لم يرد في حق أحد من الصحابة بالأسانيد الجياد أكثر ما جاء في علي.» فتح الباري، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ج7، ص57.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 3 =
*****