امامت عهد الهی است و به ظالم نمی‌رسد

06:51 - 1394/04/07

چکیده: به اقرار مفسران اهل سنت، مراد از «عهد» در آیه 124 سوره بقره، امامت است نه نبوت، و خداوند امامت را عهدی از جانب خود می‌داند.

امامت عهد الهی است و به ظالم نمی‌رسد

به اقرار مفسران اهل سنت، مراد از «عهد» در آیه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِين [بقره/124] (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود، و او به خوبى از عهده اين آزمايش‌ها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!. ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!). خداوند فرمود: پيمان من، به ستم‌كاران نمى‌‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام‌اند)» امامت است نه نبوت، و خداوند امامت را عهدی از جانب خود می‌داند.

مفسرانی که اقرار و تصریح به این مطلب نموده‌اند، از جمله: «طبرى» از مفسران به نام اهل سنت از «مجاهد» نقل مى‌كند، که عهد در آیه امامت است.[1] هم‌چنین «بيضاوی» در انوار التنزیل،[2] و «ابوحيان اندلسى» از مفسران اهل سنت، که با استدلال ثابت مى‌كند كه مراد از «عهد» در اين آيه «امامت» است.[3] و «ابن كثير دمشقی» از ديگر مفسران اهل سنت،[4] و «ثعالبى مالكی» بدون اين‌كه اقوال ديگر را ذكر كند، تنها از مجاهد نقل كرده كه مراد از «عهد»‌ عهد امامت است.[5] و «ابن‌جوزى حنبلى» نيز از ميان اقوالى كه درباره «عهد» گفته شده، قولى را كه آن را به «امامت» تفسير كرده، انتخاب نموده است.[6] و «شوكانى» از ديگر مفسران اهل سنت، بعد از نقل اقوال در مراد از عهد، قول نخست را كه عهد را به امامت تفسير كرده برگزيده است.[7]

بنابراین خداوند در پاسخ به حضرت ابراهیم، قاعده کلی بیان می‌دارند، و آن این است که: 1. امامت عهد من است، 2. نصب اين مقام نیز تنها به دست خداوند است، 3. این عهد به ظالمان نمی‌رسد؛ یعنی هیچ ظالمی نمی‌تواند امام شود، نه این‌که فقط از نسل حضرت ابراهیم، ظالمان‌شان نمی‌توانند امام شوند. پس طبق این آیه کسی که ظلمی در زندگی انجام داده باشد، خداوند عهد امامتش را به او نمی‌سپارد.

این آیه نشان می‌دهد که امام باید توسط خداوند انتخاب گردد و باید در تمام عمر معصوم باشد، و قول شیعه را که معتقد است پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جانشین خود را که از طرف خداوند معین شده، اعلام نموده است را تقویت می‌نماید؛ ولی «ابن‌تیمیه» در راستای مخالفت با تمام فضایل و مقامات امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وقتی در مورد این آیه بحث می‌کند، با این که در بین سه مطلبی که از آیه فهمیده می‌شود، قبول نموده است که عهد، در آیه، امامت است، و این عهد به ظالم نمی‌رسد، ولی هیچ چیزی راجع به نصب امام از طرف خداوند بیان نمی‌کند؛ او در بحث ظلم نیز این‌گونه تفسیر می‌کند که منظور از ظلم، شرک است، وآیه‌ای را به عنوان شاهد می‌آورد که در داستان حضرت ابراهیم با ستاره‌پرستان و ماه و خورشیدپرستان، خداوند شرک را از ایشان نفی نموده است، «ابن‌تیمیه» در ادامه می‌گوید، آن ظالمی که امامت به او نمی‌رسد، مشرک است، و شرک از بزرگ‌ترین ظلم‌هاست.[8]

سپس برای اثبات امامت ابوبکر، یک روایت ساختگی که چون با عقایدش سازگار است، آن را صحیح می‌خواند، و احتیاجی به بررسی این روایت نمی‌بیند، (و چون از فضایل امیرالمؤمنین نیست، آن را دروغ نمی‌خواند) ذکر کرده؛ و می‌گوید ابوبکر بر طبق حدیث دوست خداست، زیرا پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دوست خداست و در حدیث آمده که پیامبر اگر می‌خواست دوستی را انتخاب نماید، ابوبکر را انتخاب می‌کرد؛ ابراهیم هم مقام خلیل و دوست خدا را داشت، و همین‌قدر تشابه ابوبکر و حضرت ابراهیم را برای امامت ابوبکر کافی دانسته، و سپس بار دیگر نظرات خود را در مورد شرک بیان نموده و گفته است در بین کسانی که به مسلمانان انتساب داده شده‌اند (و مسلمان نیستند) رافضیان هستند؛[9] او در استدلال خود با انتساب شرک به شیعیان، قصد نموده که تفسیر آنان را از امامت نادرست جلوه دهد، و با تشابه ساختگی ابوبکر و حضرت ابراهیم، استدلال به امامت ابوبکر را کامل بداند، وهیچ اشاره‌ای به مشرک بودن ابوبکر تا سن 40 سالگی ننموده است.

در جواب به «ابن‌تیمیه» باید این مسأله را تذکر داد، که از آیه فهمیده می‌شود، که منظور از «ظالم»، کوچک‌ترین ظلم است، نه بزرگ‌ترین ظلم، و کسی می‌تواند امام شود که حتی کوچک‌ترین ظلم از او سر نزند (و به تعبیر دیگر، معصوم باشد)؛ و منظور از «ظالم نبودن» عدم ظلم در تمام عمر می‌باشد، نه فقط در زمان امامت؛ از آن‌جا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق‌العاده پر مسئوليت و با عظمتى است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه سبب مى‌گردد كه لياقت اين مقام سلب گردد.

و اگر انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم نماییم؛ یک دسته کسانی که در طول عمرشان ظالم‌اند، دسته دیگر ابتدای عمرشان ظالم نیستند، و وقتی به امامت می‌رسند، ظالم می‌گردند؛ دسته سوم کسانی که ابتدای عمرشان ظالم‌اند و وقتی به امامت می‌رسند، ظلم نمی‌کنند، و دسته آخر کسانی که در طول عمرشان هیچ‌گونه ظلمی نمی‌کنند؛ در بین این چهار گروه از فرزندان حضرت ابراهیم، بعید است که ایشان، از خداوند برای گروه اول و دوم، درخواست امامت نماید، بنابراین ایشان در بین کسانی که در تمام عمر ظالم نیستند، و کسانی که در زمان امامت ظالم نیستند، درخواست امامت و سؤال از آن نموده است، که در جواب خداوند می‌فرماید: این عهد به ظالمان نمی‌رسد، یعنی کسانی که در تمام عمر ظالم نمی‌باشند صلاحیت امامت را دارند، که فقط خداوند آنان را می‌شناسد و خود، آن‌ها را انتخاب می‌نماید، نه این‌که انتخاب‌شان را به مردم بسپارد؛ بنابراین بر فرض این‌که منظور از ظلم را شرک بدانیم (نه تمام گناهان) باز هم این عهد، به ابوبکر که در حدود 40سال از عمرشان مشرک بودند، نخواهد رسید.

-------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. قال: لايكون إماماً ظالماً.» طبري، جامع البيان، بیروت: دارالفكر، 1405ق، ج1، ص738.
[2]. «إجابة إلى ملتمسه وتنبيه على أنه قد يكون في ذريته ظلمة أو أنهم لا ينالون الإمامة، لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها. وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم.» بيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل، بیروت: دارالفکر، ج1، ص397.
[3]. «والعهد: الإمامة، ... والظاهر من هذه الأقوال: أن العهد هي الإمامة، لأنها هي المصدر بها، فأعلم إبراهيم أن الإمامة لا تنال الظالمين ... . ويدلك على أن العهد هو الإمامة أن ظاهر قوله: (لا ينال عهدي الظالمين) أنه جواب لقول إبراهيم: (ومن ذريتى) على سبيل الجعل، إذ لو كان على سبيل المنع لقال لا، أو لا ينال عهدي ذريتك، ولم ينط المنع بالظالمين.» ابن حیان اندلسي، تفسير البحر المحيط، بیروت: دار الكتب العلمية، 1422ق، ج1، ص548.
[4]. «يقول تعالى منبّهاً على شرف إبراهيم خليله، وأن الله جعله إماماً للناس.» ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، بیروت: دارالفکر، 1401ق، ج1، ص169.
[5]. «وقوله تعالى: (قال لا ينال عهدي الظالمين)، أي: قال الله، والعهد فيما قال مجاهد: الإمامة.» ثعالبي، تفسير الثعالبي، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1418ق، ج1، ص314.
[6]. «وفي العهد هاهنا سبعة أقوال: أحدها: أنه الإمامة، رواه أبو صالح عن ابن عباس، وبه قال مجاهد، وسعيد بن جبير. والثاني: أنه الطّاعة، رواه الضّحّاك عن ابن عبّاس. والثالث: الرّحمة، قاله عطاء وعكرمة. والرابع: الدّين، قاله أبو العالية. والخامس: النّبوّة، قاله السّدّيّ عن أشياخه. والسادس: الأمان، قاله أبو عبيدة. والسابع: الميثاق، قاله ابن قتيبة، والأوّل أصحّ.» ابن جوزي، زاد المسير في علم التفسير، بیروت: المکتب الاسلامی، 1404ق، ج‏1، ص108.
[7]. «و اختلف في المراد بالعهد فقيل: الإمامة و قيل: النبوّة... والأوّل أظهر كما يفيده السياق.» شوكاني، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، بیروت: دارالفکر، ج‏1، ص160.
[8]. «قال اللّه تعالى: (وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) [البقرة/124]، فبين أن عهده بالإمامة لايتناول الظالم، فلم يأمر اللّه سبحانه أن يكون الظالم إماماً، وأعظم الظلم الشرك. وقال تعالى: (إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُنْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) [النحل/120].» ابن تیمیه، مجموع فتاوى ابن تيمية، مدینه: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، 1416ق، جزء158، ص60.
[9]. «وقد ثبت في الصحيح عن النبي صلى الله عليه وسلم من غير وجه أنه قال: (إن اللّه اتخذني خليلاً كما اتخذ إبراهيم خليلاً)، وقال: (لو كنت متخذاً من أهل الأرض خليلاً لاتخذت أبابكر خليلاً، ولكن صاحبكم خليل اللّه) يعني نفسه، ...، وهم أعظم المنتسبين إلى القبلة إشراكاً بالبشر.» ابن تیمیه، مجموع فتاوى ابن تيمية، مدینه: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، 1416ق، جزء158، ص62.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 5 =
*****