چکیده: سوره معارج با داستان درخواست عذاب به وسيله درخواست كنندهاى گستاخ و متعصب آغاز مىگردد، و خدا در آيه نخست آن مىفرمايد: «پرسندهاى از عذابى پرسيد كه بر كافران فرود خواهد آمد و كسی نمیتواند آن را دفع کند».
سوره مبارکه «معارج» با داستان درخواست عذاب به وسيله درخواست كنندهاى گستاخ و متعصب آغاز مىگردد، و خداوند متعال در نخستین آيه از این سوره مىفرمايد: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ [معارج/1و2] سوال کنندهای از عذابى پرسيد كه بر كافران فرود خواهد آمد و كسی نمیتواند آن را دفع کند».
درخواست كنندهاى جسور و تاريكانديش، عذابى به ضرر خويش تقاضا كرد و فرود آن را با شتاب خواست در حالى كه اين همه شتاب لازم نيست، و اين عذاب بر او فرود آمد.
در رویات نقل شده: «در روز «غدير» آنگاه كه پيامبر اکرم(صلىاللهعليهوآله) به فرمان خدا امیرالمومنین(علیهالسلام) را به عنوان جانشين براى خود برگزيد و به مردم معرفى كرد و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و خبر اين رويداد بزرگ، به سراسر جامعه اسلامی رسید، شخصی به نام «نعمان فهرى» در مکانی به نام «ابطح» به حضور پيامبر(صلىاللهعليهوآله) آمد و گستاخانه گفت: «اى پيامبر خدا، شما به ما دستور دادى بگوييم «لا اله الاّ اللّه» و به يكتايى خدا گواهى دهيم، ما چنين كرديم. آنگاه ما را به گواهى دعوت و رسالت خويش خواندى و ما پذيرفتيم و از تو اطاعت نموديم. ما را بر اساس فرود آيات قرآن به انجام نماز و جهاد و روزه و زكات و برگزارى مراسم حج فرمان دادى و ما پذيرفيتم، اينك به اينها بسنده نكرده و اين جوان را به خلافت و جانشينى خود برگزيدى و مىگويى: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»! پرسش من اين است كه اين كار را از سوى خود انجام دادهاى يا به فرمان خداوند بوده است؟
پيامبر(صلىاللهعليهوآله) فرمود: به خداى توانايى كه جز ذات بىهمتاى او خدايى نيست سوگند! كه اين كار به فرمان خدا و از سوى اوست، نه خودم.
آن عنصر گستاخ با شنيدن سخن پيامبر(صلىاللهعليهوآله) از آن حضرت روى گردانيد و رو به آسمان کرد و گفت: «بار خدايا اگر اين فرمان حق است و از سوى تو فرود آمده، پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار».
اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد، و او را كشت. در اين هنگام اين آيه بر قلب پيامبر فرود آمد.»[1]
یکی از شبهاتی که «ابنتیمیه» برای باطل نمودن این حدیث پیدا کرده و گمان نموده که با آن میتواند، فضیلتی از فضایل امیرالمؤمنین را انکار نماید، این است که گفته: «این حديث، حكايت از آن دارد كه چون اين خبر در بلاد شايع و منتشر شد، حارث به نزد پيامبر(صلىاللهعليهوآله) آمد، در حالي كه آن حضرت، در ابطح مكّه بود، و طبيعت حال ايجاب میکند، كه اين امر در مدينه باشد. بنابراين، سازنده اين حديث از تاريخ داستان غدير، بىاطلاع و نسبت به آن جاهل بوده است».[2] و طبق این روایت ذکر شده، قضیه غدیرخم که در آخر عمر شریف پیامبر اکرم(صلىاللهعليهوآله) بوده، و حضرت پس از آن به مکه برنگشته؛ پس چگونه پس از این واقعه و رفتن پیامبر اکرم به سمت مدینه، جریان درخواست نعمان فهری در بطحاء مکه اتفاق افتاده است؟
برای جواب به کسانی که چشم بر گفتههای «ابنتیمیه» دارند میگوییم:
اولاً: آن چه در روايت حلبى در «سيرة الحلبيّة» و سبط ابنجوزى در «تذكره» و شيخ محمّد صدر العالم در «معارج العلى» آمده، اين است كه آمدن شخص مزبور در مسجد بوده، که شاید مراد مسجد مدينه باشد؛ مضافاً بر اين، حلبى تصريح كرده كه در مدينه بوده، پس معلوم میشود «ابنتيميّه» یکی از متون این حدیث را گرفته و قصد تکذیب این حدیث را دارد.
ثانياً: اختصاص دادن ابطح به حوالى مكّه، نتيجه عدم توجّه او به معنای لغوى کلمه است؛ او اگر به كتب حديث و شرح لغات و مؤلفات راجع به شهرها و اماكن و كتب ادبى مراجعه مىنمود، به خوبى میدید که اهل فن كلمه ابطح را به هر وادى و مسيل كه در آن سنگريزه و شن وجود دارد، اطلاق میكنند، و از بطحاء مکه نیز به عنوان یکی از مصادیق آن نام میبرند نه به عنوان معنای آن؛ پس اين كلمه بر هر مسيل و وادى كه داراى چنين صفتى باشد (يعنى داراى ريگهاى كوچك و شن باشد) اطلاق میشود و هيچ مانعى ندارد كه در اطراف هر شهر و ديار و هر دشت و هامونى مسيل و ريگزار وجود داشته باشد.
مواردی برای اثبات این قول که «ابنتیمیه» ناچار به پذیرش آن است، بیان مینماییم:
1. در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است: «از عبدالله بن عمر نقل شده كه رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) در بطحاء ذى الحليفه (يعنى وادى و مسيل ريگزار آنجا) شتر خود را خوابانيد و نماز كرد، و «ابن عمر» هر زمان كه از حج يا عمره برمیگشت، در بطحاء ذى الحليفه، همانجا كه رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) شتر خود را خوابانيده بود، شتر خود را میخوابانيد.»[3] در این عبارت، بطحاء به منطقهای در ذوالحلیفه، در نزدیکی مسجد شجره در مدینه اطلاق گردیده است.
2. در صحیح مسلم آمده «عبدالله بن عمر» میگوید: رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) شبى كه براى خواب و استراحت در ذوالحليفه فرود آمد، به او گفته شد كه شما در بطحاء بابركتى هستيد».[4] در این عبارت نیز، بطحاء به منطقهای در ذوالحلیفه، در نزدیکی مسجد شجره در مدینه اطلاق گردیده است.
3. در «صحیح بخاری» آمده رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) هنگامی كه عمره انجام میداد، در ذوالحليفه فرود میآمد و در حجى كه فرمود در زير نوعى از درخت كه سمره ناميده میشود در محل مسجدی كه در ذوالحليفه است، نزول فرمود و هر زمان كه از جنگى و غزوهای مراجعت میفرمود كه در آن راه بود و يا حج يا عمره انجام میداد، در بطن وادى فرود میآمد، و هر وقت كه از وسط وادى بيرون میآمد، در بطحائى كه بر كنار شرقى وادى بود شتر خود را میخوابانيد و در آنجا منزل میكرد تا صبح و در آنجا خليجى بود كه عبدالله در آنجا نماز میگذارد، و در ميان آن تلّى از رمل بود، كه رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) در آنجا نماز میگذارد و سيل در آن جارى شد به بطحاء (مسيل، ريگزار) ... .»[5]
در این عبارت نیز، بطحاء به منطقهای در ذوالحلیفه، در نزدیکی مسجد شجره در مدینه اطلاق گردیده است.
4. «حاکم نیشابوری» نقل کرده است: «قاسم بن محمّد» گفت: «خدمت عايشه رسیدم، و به او گفتم: اى مادر، قبر پيامبر(صلىاللهعليهوآله) را براى من آشكار كن، او سه قبر آشكار نمود كه نه از زمين مرتفع بود و نه به زمين چسبيده بود و روى آن (قبور) با بطحاء (سنگريزه) سرخ رنگ پوشيده شده بود... ؛ و حاکم این حدیث را صحیح شمرده است».[6] در این عبارت، بطحاء به قبر شریف پیامبر اکرم(صلىاللهعليهوآله) داخل مسجدالنبی، در مدینه اطلاق گردیده است.
5. حتی در روايتى در خصوص حديث غدير، از طريق «حذيفة بن اسيد» و «عامر بن ليلى» رسيده، كه گفتند: «چون رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) از حجة الوداع برگشت (در حالیكه جز آن حجى نفرمود) آمد، تا به جحفه رسيد و فرمود كه در زير درختان سمره كه نزديك به هم در بطحاء واقع است كسى فرود نيايد ... ».[7]
6. در کتب لغت، ازجمله لسان العرب آمده: «بطحاء در لغت وادى محل عبور سيل است كه در آن سنگريزه وجود دارد».[8]
بنابراین از مطالبی که بیان شد و عبارات دیگری که در کتب حدیثی و تاریخی موجود است، میتوان نتیجه گرفت که بطحاء فقط در مکه نیست، بلکه در مدینه هم موجود است، و حتی بیش از این دو مورد بطحاء و ابطح وجود دارد.
پس این اشکالی که «ابنتیمیه» به این حدیث گرفته است، وارد نبوده و از تعصب وی ناشی میگردد.
----------------------------------
پینوشت
[1]. «حدّثني أبي عن جعفر بن محمد عن آبائه، فقال: لما كان رسول الله(صلىاللهعليهوآلهوسلم) بغدير خم، نادى بالناس فاجتمعوا، فأخذ بيد عليّ، فقال: (مَنْ كنتُ مولاه فعليٌّ مولاه). فشاع ذلك وطار في البلاد، فبلغ ذلك الحرث بن النعمان القهري، فأتى رسول الله(صلىاللهعليهوآلهوسلم) على ناقة له حتّى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته وأناخها وعقلها، ثمّ أتى النبيّ(صلىاللهعليهوآلهوسلم) وهو في ملأ من أصحابه فقال: يا محمد أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلاّ الله وأنّك رسول الله فقبلناه منك، وأمرتنا أن نصلّي خمساً فقبلناه منك، وأمرتنا بالزكاة فقبلنا، وأمرتنا بالحجّ فقبلنا، وأمرتنا أن نصوم شهراً فقبلنا، ثمّ لم ترض بهذا حتّى رفعت بضبعي ابن عمّك، ففضلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه، فهذا شيء منك أم من الله تعالى؟ فقال: (والّذي لا إله إلاّ هو هذا من الله) فولّى الحرث بن النعمان يريد راحلته وهو يقول: اللهمّ إن كان ما يقوله حقاً فأمطر علينا حجارة من السماء، أو ائتنا بعذاب أليم، فما وصل إليها حتّى رماه الله بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله، وأنزل الله سبحانه: (سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع).» الکشف و البیان، ثعلبی، ج10، ص35.
[2]. «و في هذا الحديث يذكر انه بعد أن قال هذا بغدير خم و شاع في البلاد جاءه الحارث و هو بالأبطح و الأبطح بمكة فهذا كذب جاهل لم يعلم متى كانت قصة غدير خم.» منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406ق، ج7، ص45.
[3]. «عن عبدالله بن عمر أن رسول الله(صلىاللهعليهوآلهوسلم) أناخ بالبطحاء بذي الحليفة فصلى بها وكان عبدالله بن عمر يفعل ذلك.» صحیح البخاری، بخاری، ج2، ص143.
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج4، ص106.
[4]. «عبدالله بن عمر عن أبيه ان النبي(صلىاللهعليهوآلهوسلم) اتى وهو في معرسه من ذي الحليفة في بطن الوادي فقيل انك ببطحاء مباركة.» صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج4، ص106.
[5]. «ان عبدالله أخبره ان رسول الله(صلىاللهعليهوآلهوسلم) كان ينزل بذي الحليفة حين يعتمر وفي حجته حين حج تحت سمرة في موضع المسجد الذي بذي الحليفة وكان إذا رجع من غزو كان في تلك الطريق أو في حج أو عمرة هبط من بطن واد فإذا ظهر من بطن واد أناخ بالبطحاء التي على شفير الوادي الشرقية فعرس ثم حتى يصبح ليس عند المسجد الذي بحجارة ولا على الأكمة التي عليها المسجد كان ثم خليج يصلى عبدالله عنده في بطنه كثب كان رسول الله(صلىاللهعليهوآلهوسلم) ثم يصلى فدحا السيل فيه بالبطحاء حتى دفن ذلك المكان الذي كان عبدالله يصلى فيه.» صحیح البخاری، بخاری، ج1، ص124.
[6]. «عن القاسم بن محمد قال دخلت على عائشة فقلت يا أماه اكشفي لي عن قبر النبي(صلىاللهعليهوآلهوسلم) وصاحبيه، فكشفت لي عن ثلاثة قبور لامشرفه ولا لاطئة، مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء ... . هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.» المستدرک، حاکم نیشابوری، ج1، ص370.
[7]. «حذيفة بن أُسيد الغفاري وعامر بن [أبي] ليلى بن ضمرة قالا: لمّا صدر رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم) من حجّة الوداع ولم يحجّ غيرها أقبل، حتّى إذا كان بالجحفة نهى عن سمرات متغاديات بالبطحاء أن لا ينزل تحتهنّ أحد، ...» الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ج1، ص241.
[8]. «البَطحاء: مَسِيلٌ فيه دُقاقُ الحَصى؛ الأبطَح: مَسِيل واسع فيه دُقاقُ الحَصى.» لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص413.
نظرات
ضمن تشکر از مطلب اما چه خوب بود عنوان ایهام دار فعلی را اینگونه تغییر می دادید: "بغض و کینه نسبت به امیرالمومنین تا چه حد؟" اگر هم مقدورتان نیست از مسئول سایت بخواهید این کار را بکند. یا علی