چکیده: وهابیت با نگاهی یکسویه به آیات قرآن کریم علم غیب را منحصر به خداوند دانسته و طبق معمول با تعبیراتی تند و اهانتآمیز، قائلان به علم غیب را مورد خطاب قرار میدهند؛ به عنوان نمونه «محمد عبدالوهاب» ...
وهابیت با نگاهی یکسویه به آیات قرآن کریم علم غیب را منحصر به خداوند دانسته و طبق معمول با تعبیراتی تند و اهانتآمیز، قائلان به علم غیب را مورد اهانت قرار میدهند. به عنوان نمونه «محمد عبدالوهاب» رئیس فرقه وهابیت، در کتاب خود طاغوت را دستهبندی نموده و کسی که ادعای ذرهای از علم غیب داشته باشد، را از بدترین طاغوتها خوانده و میگوید: «طاغوتها بسیارند که بدترین آنها پنج گروهاند: 1. ابلیس ملعون؛ 2. کسی که عبادت شود و از آن رضایت داشته باشد؛ 3. کسی که مردم را به پرستش خود میخواند؛ 4. کسی که ادعای ذرهای از علم غیب داشته باشد؛ 5. کسی که به چیزی حکم میکند که خداوند آن را نازل نکرده است».[۱]
بر این اساس وهابیت معتقد است کسی ادعای علم غیب داشته باشد، کافر است.[2] همچنین معتقدند که پیامبر اکرم(صلىاللهعليهوآله) غیب نمیداند و آن را خود گفته است (در آیه 188 سوره اعراف از قول پیامبر اکرم آمده: و اگر علم غيب مىدانستم، بر خير خود بسى مىافزودم) و به طریق اولی دیگر اولیای الهی مانند اهل بیت(علیهمالسلام) و فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) علم غیب ندارند.[3]
این در حالیست که اگر به منابع اهل سنت و حتی مورد قبول خود وهابیت نگاه کنیم موارد بسیاری از علم غیب انبیا و اولیای الهی را خواهیم دید که علمای طراز اول اهل سنت نقل کرده و صحیح دانستهاند، لذا وهابیت خبیث با اینکه این موارد در کتب خود آنها نقل شده، باز این اراجیف را بافته و به خورد مردم نادان میدهد؛ ما برای نمونه چند مورد را بیام میکنیم:
1. در منابع اهلسنت و مورد قبول وهابیت آمده که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) از تمام اتفاقات آینده تا روز قیامت آگاه بوده و بارها از مردم درخواست کرده هر پرسشی دارند بپرسند؛ «عبدالرزاق صنعانی» استاد «بخاری» در تفسیر خود مینویسد: «ابوطفیل» میگوید: «شاهد بودم که علی(علیهالسّلام) خطبه خواند و فرمود: از من بپرسید، به خدا سوگند! از هر چه که تا روز قیامت به وجود میآید و اتفاق میافتد بپرسید، پاسخ آن را خواهید شنید. به خدا سوگند! هیچ آیهای نازل نشده، مگر آنکه از همه شما داناترم، که شب نازل شده یا روز، در صحرا یا کوه».[4] دیگر محدثان اهلسنت، نیز همین روایت را با سندهای خود نقل کردهاند.
2. «مسلم بن حجاج نیشابوری» در «صحیح» خود، بابی را با عنوان «باب خبرهای پیامبر(صلىاللهعليهوآله) از حوادث آینده تا برپایی قیامت» آورده و در آن به جمع آوری احادیث غیبی حضرت پرداخته است.[5] وی در این باب حدود دویست روایت را بیان میکند به طور مثال نقل میکند: یکی از صحابه میگوید: «پیامبر اکرم(صلىاللهعليهوآله) نماز صبح را با ما خواند و به منبر رفت و تا ظهر به سخنرانی پرداخت، سپس پایین آمد و نماز ظهر را خواندیم و دوباره به منبر رفت و تا غروب سخنرانی کرد و در آن روز از تمام حوادث زمان حال و آینده، ما را با خبر ساخت».[6]
3. «محمد بن اسماعیل بخاری» نیز در «صحیح» خود روایات فراوانی را در اینباره آورده که به روایت شگفتآوری از این کتاب نیز بسنده میکنیم: راوی میگوید: «در محضر پیامبر(صلىاللهعليهوآله) بودیم که مردی آمد و از سختیهایش شکایت کرد؛ پس از او شخص دیگری آمد و از شخص راهزنی شکایت کرد؛ حضرت فرمود: آیا تا به حال سرزمین حیره را دیدهای؟ گفت: خیر، ندیدهام؛ ولی برایم تعریف کردهاند. حضرت فرمود: اگر عمرت دراز شود، زنی را در هودج خواهی دید که برای طواف خانهی کعبه از حیره حرکت کرده، در حالی که جز از خدا نمیترسد.
راوی میگوید با خود گفتم: پس دزدان سرزمین «طیّ» که باعث ناامنی شهرها شدهاند چه میشوند؟! سپس حضرت فرمود: اگر عمرت طولانی شود، فتح گنجهای کسری و گنجهای خسرو پسر و مردی که مشتی پر از طلا و نقره از خاک بیرون آورد و دنبال کسی میگردد که آن را قبول کند، اما کسی را نمییابد که آن را بپذیرد، خواهی دید. راوی گوید: من زنده ماندم و آن زن و فتح گنجهای کسری را دیدم».[7]
4. جالب است که در کتابهای اهلسنت و روایات مورد قبول وهابیت، روایات و اخبار عجیب و غریبی از خبرهای غیبی ابوبکر و عمر نیز وارد شده، امّا برای وهابیتی که یکسره به علم غیب اهلبیت(علیهمالسّلام) خرده میگیرند، هیچ جای تعجب و سؤال ایجاد ننموده است، ولی چون نوبت به علم غیب این بزرگواران میرسد فریاد «وا اسلاماه» سر میدهند. خود «ابنتیمیه» در کتاب «مجموع الفتاوی» بابی به نام «باب کرامات أولیاء الله» گشوده و در آن برای بزرگان مورد قبول خود کراماتی در حد کرامات پیامبران نقل کرده است.
او گفته است: «کرامت دوگونه است؛ رحمانی و شیطانی؛ ممکن است برای بعضی کفار مکاشفاتی صورت گیرد، ولی از اخباری است که شیاطین برای او می آورد. ... اولیا کراماتی انجام میدهند، که همه به علت ایمان و تقوای آنهاست، ... این مکاشفات گاهی از اولیای الهی است و گاهی از برادران شیاطین».[8]
حتی «ابن تیمیه» و پیروان او آگاهی از خبرهای غیب را برای کاهنان و پیشگویان ممکن میدانند، ولی برای ائمه(علیهمالسّلام) ممکن نمیدانند، «ابنتیمیه» حرّانی در کتاب خود میگوید: «و اما خبرهایی که برخی کاهنان در رابطه با برخی امور غیبی میدهند و یا سحری که ساحران میکنند، از خبرهایی است که شیاطین برای آنها میآورند، به شکلی که گاهی انسانی را به واسطه سحر از بین میبرند، یا او را مریض میسازند، یا مانع ازدواج او و... میشوند. اینها همه با کمک شیاطین صورت میگیرد...».[9]
وی در جای دیگری آگاهی از علم غیب را برای مدعیان نبوت ممکن میداند، و میگوید: «گروهی از مدعیان دروغین نبوت نیز پارهای از کارهای خارق عادت، از جنس کارهای کاهنان و ساحران داشتهاند... مثلا «اسود عنسی» که در زمان حیات پیامبر(صلىاللهعليهوآله) در سرزمین یمن ادعای نبوت نمود و توانست توسط دو شیطان به نامهای «سحیق» و «محیق» که اخبار غیبی را به او میرساندند بر تمامی یمن چیره و غالب گردد».[10]
در نتیجه: با توجه این مواردی که بیان شد، آیا میتوان ادعای وهابیت بر نفی علم غیب از غیر خداوند متعال را پذیرفت؟ آیا کاهنان و مرتاضان میتوانند علم غیب داشته باشند، ولی پیامبران و اولیای الهی نمیتوانند؟ این چه حکمی است که از آنان صادر شده است؟ قضاوت در این باره را به عقلهای بیدار و جویای حقیقت میسپاریم.
---------------------------------------------------------------------
پینوشت
[۱]. «والطواغيت كثيرة، ورؤوسهم خمسة: إبليس(لعنهالله)، ومن عبد وهو راض، ومن دعا الناس إلى عبادة نفسه، ومن ادعى شيئاً من علم الغيب، ومن حكم بغير ما أنزل الله.» ثلاثة الأصول، محمد بن عبد الوهاب، مطابع الریاض، ریاض، ج ۱، ص ۱۹۵.
[2]. «الكاهن يكفر بادّعاء علم الغيب.» أحكام المرتد عند شيخ الإسلام ابن تيمية، ج1، ص123.
«وَمَنِ ادَّعَى عَلِمَ الْغَيْبِ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.» شرح العقيدة الطحاوية، صدرالدين محمد بن أبي العز، وزارة الشؤون الإسلامية، 1418ق، ج1، ص240.
[3]. «... ثم كيف تعطى فاطمة «علم ما يكون» «علم الغيب» ورسول الهدى يقول كما أمره الله: (وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ) فهل هي أفضل من رسول الله؟» اصول مذهب الشیعة، ناصر قفاری، ج2، ص589.
[4]. «عن أبي الطفيل قال: شهدت علياً وهو يخطب وهو يقول: سلوني! فوالله لاتسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة، إلا حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله، فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم بليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل.» تفسیر الصنعانی، صنعانی، مکتبة الرشد، ریاض، ج۳، ص۲۴۱.
[5]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص172.
[6]. «حدثني أبوزيد قال: صلى بنا رسول الله(صلىاللهعليهوآله) الفجر وصعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت الظهر، فنزل فصلى، ثم صعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت العصر، ثم نزل فصلى، ثم صعد المنبر فخطبنا حتى غربت الشمس، فأخبرنا بما كان وبما هو كائن فاعلمنا احفظنا.» صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص173.
[7]. «عن عدى بن حاتم قال: بينا انا عند النبي(صلىاللهعليهوآله) إذا اتاه رجل فشكا إليه الفاقة ثم اتاه آخر فشكا إليه قطع السبيل. فقال: يا عدي هل رأيت الحيرة؟ قلت: لم أرها وقد أنبئت عنها. قال: فان طالت بك حياة لترين الظعينة ترتحل من الحيرة حتى تطوف بالكعبة، لا تخاف أحداً الا الله. قلت: فيما بيني وبين نفسي فأين دعار طيئ الذين قد سعروا البلاد؟ ولئن طالت بك حياة، لتفتحن كنوز كسرى. قلت: كسرى بن هرمز؟ قال: كسرى بن هرمز. ولئن طالت بك حياة لترين الرجل يخرج ملء كفه من ذهب أو فضة يطلب من يقبله منه، فلايجد أحداً يقبله منه. ... قال عدى: فرأيت الظعينة ترتحل من الحيرة حتى تطوف بالكعبة، لاتخاف الاالله. وكنت فيمن افتتح كنوز كسرى ابن هرمز.» صحیح البخاری، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج4، ص176.
[8]. «إمَّا كَرَامَةً لِوَلِيِّ وَإِمَّا عَلَى سَبِيلِ السِّحْرِ. فَإِنَّ هَذِهِ الْأَحْوَالَ مِنْهَا مَا هُوَ حَالٌ رَحْمَانِيٌّ وَهُوَ كَرَامَاتُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ الْمُتَّبِعِينَ لِلْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَهُمْ الْمُؤْمِنُونَ الْمُتَّقُونَ. وَمِنْهُ مَا هُوَ حَالٌ نَفْسَانِيٌّ أَوْ شَيْطَانِيٌّ كَمَا يَحْصُلُ لِبَعْضِ الْكُفَّارِ أَنْ يُكَاشَفَ أَحْيَاناً وَكَمَا يَحْصُلُ لِبَعْضِ الْكُهَّانِ أَنْ تُخْبِرَهُ الشَّيَاطِينُ بِأَشْيَاءَ. ... فَإِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ الْمُتَّقِينَ يَزِيدُونَ وَيَنْقُصُونَ بِحَسَبِ كَثْرَةِ الْإِيمَانِ وَالتَّقْوَى وَبِحَسَبِ قِلَّةِ ذَلِكَ. ... وَأَمَّا قَطْعُ الْمَسَافَةِ الْبَعِيدَةِ فَهَذَا يَكُونُ لِبَعْضِ الصَّالِحِينَ وَيَكُونُ لِبَعْضِ إخْوَانِ الشَّيَاطِينِ؛ ...وَكَذَلِكَ الْمُكَاشَفَاتُ تَقَعُ بَعْضَ الْأَحْيَانِ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَأَحْيَاناً مِنْ إخْوَانِ الشَّيَاطِينِ.» مجموعة الفتاوی، ابن تیمیه، ج27، ص499.
[9]. «وأما إخبار الكهان ببعض الامور الغائبة لإخبار الشياطين لهم بذلك وسحر السحرة بحيث يموت الانسان من السحر أو يمرض ويمنع من النكاح ونحو ذلك مما هو باعانة الشياطين فهذا أمر موجود في العالم ... .» النبوات، ابنتیمیه حرّانی، قاهره: المطبعة السلفیة، ج ۱، ص ۲۱۹.
[10]. «... قد ادعى جماعة من الكذابين النبوة وأتوا بخوارق من جنس خوارق الكهان والسحرة ولم يعارضهم أحد في ذلك المكان والزمان وكانوا كاذبين فبطل قولهم إن الكذاب إذا أتى بمثل خوارق السحرة والكهان فلا بد أن يمنعه الله ذلك الخارق أو يقيض له من يعارضه وهذا كالاسود العنسي الذي ادعى النبوة باليمن في حياة النبي(صلىاللهعليهوآله) واستولى على اليمن وكان معه شيطان سحيق ومحيق وكان يخبر بأشياء غائبة من جنس أخبار الكهان وما عارضه أحد وعرف كذبه بوجوه متعددة وظهر من كذبه وفجوره ما ذكره الله بقوله (هل أنبئكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل أفاك أثيم) وكذلك مسيلمة الكذاب وكذلك الحارث الدمشقي ومكحول الحلبي وبابا الرومي(لعنةاللهعليهم) وغير هؤلاء كانت معهم شياطين كما هي مع السحرة والكهان.» النبوات، ابنتیمیه حرّانی، قاهره: المطبعة السلفیة، ج ۱، ص ۱۱۳.