آشنائى به زبان‌ها و تعليم به ديگران

16:00 - 1391/10/07
عدّه اى از آشوب گران در زمان رياست و حكومت واثق - خليفه عبّاسى - براى دست گيرى عرب هاى بيابان نشين و ظلم و اذّيت آن ها، وارد شهر مدينه منوّره شدند. در آن روز، من در محضر شريف حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام بودم ، به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوهاشم ! برخيز، تا با همديگر بيرون برويم و اين افراد آشوب گر و نيز سردسته آن ها را ببينيم كه در چه وضعيّتى هستند.

مرحوم طبرسى ، راوندى ، ابن شهرآشوب و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه عليهم آورده اند:

ابوهاشم جعفرى يكى از اصحاب امام علىّ هادى عليه السلام به نام ابوهاشم جعفرى حكايت كند:

در آن زمانى كه عدّه اى از آشوب گران در زمان رياست و حكومت واثق - خليفه عبّاسى - براى دست گيرى عرب هاى بيابان نشين و ظلم و اذّيت آن ها، وارد شهر مدينه منوّره شدند.

در آن روز، من در محضر شريف حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام بودم ، به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوهاشم ! برخيز، تا با همديگر بيرون برويم و اين افراد آشوب گر و نيز سردسته آن ها را ببينيم كه در چه وضعيّتى هستند.

من نيز به همراه حضرت حركت كردم و چون از منزل خارج شديم ، مختصرى راه رفتيم و كنارى ايستاديم .

در همين بين ، سردسته آن ها رسيد و امام عليه السلام به زبان تُركى با او صحبت كرد، ناگهان متوجّه شدم كه او از اسب خود پياده شد و دو دست مبارك حضرت را گرفت و بوسيد.

من جلو رفتم و او را قسم دادم و اصرار كردم كه بگو: اين مرد چه سخنى با تو گفت كه از اسب پياده شدى و اين چنين تواضع كردى ؟

گفت : اين مرد پيغمبر است ؟

گفتم : خير، پيغمبر نيست .

سپس اظهار داشت : اين مرد مرا با نامى صدا كرد كه در طفوليّت ، در شهرهاى خودمان مرا به آن نام صدا مى كردند و كسى از آن اطّلاعى نداشت و آن را نمى دانست ، مگر اين مرد.(1)

همچنين مرحوم قطب الدّين راوندى و ابوحمزه طوسى به نقل از ابوهاشم جعفرى حكايت كند:

روزى از روزها به محضر مبارك حضرت ابوالحسن هادى صلوات اللّه عليه وارد شدم و پس از عرض سلام نشستم .

پس از گذشت لحظاتى ، حضرت با من به زبان هندى صحبت فرمود؛ ولى من نتوانستم پاسخ فرمايشات وى را بدهم ، چون به زبان هندى آشنا نبودم .

در همين اثناء، متوجّه شدم كه ظرفى پُر از سنگ ريزه در كنار امام عليه السلام قرار دارد، حضرت يكى از آن ريگ ها را برداشت و درون دهان مباركش نهاد و آن را مقدارى مكيد و سپس همان ريگ را به من عطا نمود و فرمود داخل دهان خود بگذار.

دستور حضرت ، آن ريگ را داخل دهان خود نهادم و قبل از آن كه از محضر شريف آن حضرت مرخّص شوم ، حالتى را در خود احساس كردم ، مثل اين كه مى توانم غير از عربى هم سخن بگويم و در همان موقع به هفتاد و سه زبان ، سخن گفتن را فرا گرفتم كه يكى از آن ها زبان هندى بود.(2)

پی نوشته ها:

(1) إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 117، الخرايج و الجرائح : ج 2، ص 674، ح 4، الثّاقب فى المناقب : ص 538، ح 478.

(2) الخرايج و الجرائح : ج 2، ص 673، ح 3، الثّاقب فى المناقب : ص 532، ح 467، بحارالا نوار: ج 50، ص 138، ح 32، مناقب ابن شهر آشوب : ج 4، ص 409.

منبع: سایت غدیر
 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 7 =
*****