چکیده: حجاب از مقولاتی است که قابلیت رفراندم را ندارد و نمیشود آنرا در میان آحاد جامعه به رأی گذاشت چرا که حجاب حق آحاد جامعه نیست بلکه جقی است برای خدا در ذمه بندگان خویش.
«حجاب» به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
حجاب، یک پوشش آرمانی است که یك اخلاق آرمانی را ترویج میكند. حجاب، عنصری است که هم زن و هم مرد را از فحشا دور نگه میدارد، چراکه بد حجابی فسادانگیز است و فرجامش بیعفتی است. آنچه مسلم است این است که حجاب از مقولاتی است که خدای متعال در قرآن بر آن تاکید نموده و زنان را به رعایت حجاب امر فرموده است.[1] در روایات نیز تاکید فراوانی بر مقوله حجاب شده است.[2]
«حجاب» حق النفس نیست، بلکه حجاب حق الله است؛ حجاب رفراندومپذیر نیست چون قانون خداست؛ آیا مگر میشود حق خدا را به رفراندوم گذاشت؟! آیا میتوان گفت: رفراندم کنیم که حج برویم یا نه؟ رفراندم کنیم که آیا نماز بخوانیم یا خیر؟ انتخابات بگذاریم که آیا امر به معروف و نهی از منکر بکنیم یا خیر؟ احکام خدا و قوانین و حقوق الهی هرگز رفراندمپذیر نیستند، و گرنه واجب و حرام دیگر معنایی نداشت و حجاب نیز مانند سایر احکام الهی است و نمیشود با انتخابات، آنرا به رأی گذاشت. آحاد جامعه در برابر خدا موظفند به این واجب الهی عمل نمایند؛ و نمیشود با رفراندم از قوانین الهی عبور کرد. وقتی حجاب حق الله است پس لباس بندگی است و باید برای خدا حجاب داشت. اساسا رفراندم در جایی است که مساله مربوط به قانون خدا نیست، بلکه صرفا یک امر اجتماعی برای تدبیر اجتماع با نظر عموم جامعه است.
احکام خدا بر دو گونه است یا احکام شخصی است مانند نماز و روزه یا احکام اجتماعی است مانند امر به معروف و نهی از منکر؛ قانون حجاب در جامعه اسلامی، قانون استبدادی نیست، زیرا قانونگذار آن خالق بشر است نه حکومت؛ حکومت اسلامی تنها مجری قانونی اجتماعی است که از جانب خدا وضع شده است؛ چون حجاب به هیچ وجه یک مساله صرفاً شخصی نیست، بلکه علاوه بر حق الله بودن یک امر ضروری اجتماعی است. چراکه ضرورت حجاب برای حفظ عفت عمومی اجتماع یک امر روشن و آشکار است؛ و بد پوششی و بیحجابی، عواقب و تبعات بسیار سنگین و خطرناکی در پی دارد که برای اجتماع فاجعهبار است.
آیا کسی شک دارد که حجاب یکی از عوامل مؤثر در حفظ خانواده و مانعی برای بسیاری از بزهکاریهای اجتماعی است؟ حفظ حجاب و ترك جلوهگرى زنان، ثمرات بسیارى دارد كه برخى از آنها عبارت است از: آرامش روحى، استحكام پیوند خانواده، حفظ نسل، جلوگیرى از سوء قصد و تجاوز، پیشگیرى از برخی امراض جسمی و روانى، پائین آمدن آمار طلاق، خودكشى، فرزندان نامشروع و سقط جنین، حفظ شخصیّت و انسانیّت زن، و نجات او از چشمها و دلهاى هوسبازى كه امروز دنیاى غرب و شرق را در لجن فرو برده است.
حجاب، روابط اجتماعی را مبتنی بر قوانین الهی بنا مینهد نه مبتنی بر هواهای نفسانی. در واقع حجاب، حفظ ارزشها و عمل به قانون الهی و ترویج اخلاق ارزشی است. انتخاب حجاب، رفراندمی در برابر فساد اخلاق و ضد ارزشهاست، چون حجاب، لباس كرامت و ارزش است.
یکی از مهمترین کارکردهای حجاب برای جامعه، نهادينه كردن ارزش و نظم اخلاقی در اعماق جامعه است. لذا قانون حجاب، قانون ضد زن نیست تا اعتراضات برخی از مدعیان روشنفکری را -که کوتهفکری و سیاه اندیشی خود را در بوق و کرنا میکنند- برانگیزد. بیحجابی، فروختن عفت، عزت، شرافت و کرامت زن در برابر هوسهاست، زیرا اینگونه زنان، تنها ابزاری برای شهوترانی و لذت جنس مخالف میشود. حجاب، حصار و حریم عفت زن و سنگر محکمی است که راه ورود فساد و هرزگیها را سد میکند و به زن شخصیت و احترام میبخشد تا ملعبه شهوات و بازیچه بوالهوسیهای مرد قرار نگیرد.
حال، گر چه حجاب تمام علت برای ممانعت از بزهکاریهای اجتماعی نیست؛ اما نمیتوان بزهکاریها و تخلفات برخی زنان چادری [و یا حتی مردان] را دلیل بر ناکارآمد بودن حجاب و پوشش ظاهری دانست و بهانهای برای مخالفت با حجاب برتر [یعنی چادر] قرار داد؛ چراکه اساسا مشکل این عده از انسانها، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است؛ حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهمترین و اساسیترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار میکند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزلهی سنگ بنای دیگر حجابها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است، زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهندهی رفتارهای اوست.
البته، همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همهی مراتب عفاف نیست، عفافِ بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست؛ چون نمیتوان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر میشود عفیف دانست. لذا پوشش ظاهری یکی از علامتها و نشانههای عفاف است. و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطهی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطهی عفاف و حجاب را از نوع رابطهی ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوهی عفاف، و عفاف، ریشهی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش نهادینه نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است.
از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلبها کار دارد» خود را سرگرم میکنند؛ چنین انسانهایی باید در قاموس اندیشهی خود این نکتهی اساسی را بنگارند که درونی پاک، بیرونی پاک را میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوهی ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.
در نتیجه: پوشش اسلامى بانوان، نه تنها به معناى حبس و زندانى كردن آنان در پشت پرده و عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليتهاى اجتماعى نيست؛ بلكه حجاب و پوشش زمانى مطرح است كه زن در اجتماع حضور يابد و این حقی است از جانب خدا که بر گردن اوست.
________________
پینوشت
[1]. آیه ۳۱ سوره نور و آیه ۵۹ سوره احزاب
[2]. بحار الانوار، ج 103، باب 61 و 62، و ج 104، باب 91.