«وحشی» غلام «جبير بن مطعم» کسی بود که توسط هند همسر ابوسفيان، مأمور شد که در جنگ احد، يکي از سه نفر؛ پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) یا امیرالمومنین(عليهالسّلام) یا حضرت حمزه را به شهادت برساند. و در مقابل اين اقدام تا آخر عمرش از بردگی آزاد گردد.
«وحشی» غلام «جبير بن مطعم» کسی بود که توسط هند همسر ابوسفيان، مأمور شد که در جنگ احد، يکي از سه نفر؛ پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) یا امیرالمومنین(عليهالسّلام) یا حضرت حمزه را به شهادت برساند. و در مقابل اين اقدام تا آخر عمرش از بردگی آزاد گردد. وی در جواب هند گفت: من هرگز نمیتوانم به محمد(صلیاللهعليهوآله) دسترسي پيدا کنم، زيرا ياران و اصحاب او شديدا از او محافظت میکنند، علی(عليهالسّلام) نيز در ميدان نبرد فوقالعاده هوشيار و مراقب است. لذا به او هم نمیتوانم نزديک شوم. ولی حمزه در ميدان نبرد به شدت خشمگين میشود و خشم و غضب او به حدی میرسد که متوجه اطراف خود نمیشود. شايد بتوانم او را از طريق حيله از پا در آورم.[1]
بنابراين در نبرد احد با اين هدف شرکت میکند و همواره در کمين بود که حضرت حمزه را به شهادت برساند و در لحظه شدت گرفتن جنگ، با نيزهای که همراه خود داشت و البته در پرتاب نيزه هم ماهر بود، حضرت را به شهادت میرساند. و به دستور هند، سينه حضرت را شکافته و جگرش را بيرون میکشد. و جنازه او را مثله میکند.[2]
بعد از جنگ احد، وحشی در مکه زندگي میکرد و ظاهرا از بردگی هم رهایی يافته بود، تا اين که مسلمانان در سال هشتم هجری مکه را فتح کردند. در اين زمان وحشی به سوی طائف فرار میکند؛ ولي بعد از نفوذ اسلام به طائف ایمان آوردن قبايل آن دیار، نزد پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) میآيد.
از قول او نقل شده: «وقتي ديدم همه مردم گروه گروه به حضور پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) میروند و نيز شنيده بودم که هر کس در گذشته هر جرمی مرتکب شده، پيامبر(صلیاللهعليهوآله) او را میبخشد، در حالیکه شهادتين را میگفتم خود را به خدمت پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) رساندم، همان لحظه اول که حضرت منرا ديد فرمود: «تو همان وحشی حبشی هستی؟» عرض کردم بله، فرمود: «چگونه حمزه را کشتي؟» من عين جريان به قتل رساندن حمزه را عرض کردم. پيامبر(صلیاللهعليهوآله) متأثر شد و فرمود: سعی کن تا زندهای تو را نبينيم، زيرا مصيبت جانگداز عمويم به دست تو انجام گرفته است».[3]
وحشی میگوید: «تا زمانیکه پيامبر اکرم(صلیاللهعليهوآله) زنده بود، من خود را از او پنهان میکردم، پس از رحلت پيامبر(صلیاللهعليهوآله) واقعه رده (شورش مرتدين از اسلام) پيش آمد، من هم به همراه سپاهی که برای نبرد با مسيلمه کذّاب، که ادعای نبوت کرده بود، عازم شدم و با همان حربهای که حضرت حمزه را به شهادت رسانده بودم، مسيلمه را با کمک يک نفر از انصار کشتم.[4]
اين مطلبي است که وحشی خودش نقل میکند و ادعا میکند که در نبرد با مسيلمه کذاب شرکت داشته است. امّا ابن هشام در اين خصوص مینويسد: «وحشي در پايان عمر بسان زاغي سياه شده بود. که پيوسته بر اثر شراب خواری مورد تنفر مسلمانان بود و مرتب حد شراب بر او جاری میشد و بر اثر عملهای ناشايست، نام او را در دفتر ارتش خط کشيدند و عمر خطاب ميگفت: قاتل حمزه نبايد در سرای ديگر رستگار گردد.[5]
آن چه از منابع تاريخی استفاده میشود اين است که وحشی تا دوره معاويه زنده بود. و در شام و در شهر حمص ساکن شده بود.[6] «ابن اثير» در مورد او مینويسد: وحشي در آخر عمرش به سبب زياده روی در شراب خواری به همين سبب نيز مرد.[7]
«ابن حجر» نیز در رابطه با او مینويسد: «وحشي در جنگ «يرموک» که بين مسلمين و روم اتفاق افتاد شرکت داشت و بعد از آن در منطقه شام و حمص ساکن شد و در دوره خلافت عثمان در اثر زياده روی در شراب خواری مرد».[8]
اين بيان در صورتی با بيان قبلی که میگفت وحشي در زمان معاويه مرد، قابل جمع است که بگوئيم در آن زمان معاويه والی و استاندار شام بوده نه دوره خلافت معاويه.
بنابراين با وجود اين که وحشي در دوره پيامبر اسلام(صلیاللهعليهوآله) در ظاهر اسلام را پذیرفت، ولی به خاطر کور دلي که داشت هيچ وقت نتوانست به عنوان مسلمان واقعی زندگی کند چنان چه منابع بالاتفاق اشاره دارند که وی همواره به شراب خواری ميپرداخت حتي در اين رابطه چندين بار حد خورد و در نهايت به همين سبب ار دنیا رفت.
منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.
..............................................................................................................................................
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تاريخ پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم ابراهيم آيتي.
3ـ ،سیره رسول خدا ، رسول جعفريان.
4ـ زندگاني حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم سيد هاشم رسولي محلاتي.
پینوشت
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، قم، آل البيت، 1413ق، ج1، ص83.
[2]. ابن اثير، عزالدين، اسد الغابة، بيروت، دارالفکر، 1409ق، ج1، ص530.
[3]. ابن هشام، عبدالملک، السيرة النبوية، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج2، ص72.
[4]. ابن کثير، ابوالفداء اسماعيل بن عمر، البداية و النهايه، بيروت، دارالفکر، 1407ق، ج4، ص18.
[5]. ابن هشام ، السيرة النبوية، همان، ج2، ص73.
[6]. قاضي، ابرقوه، سيرت رسول الله(ص)، تهران، انتشارات خوارزمي، 1377ش، ج2، ص658.
[7]. اسد الغابة، همان، ج4، ص664.
[8]. ابن حجر، الاصابة في تمييز الصحابه، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق، ج6، ص470.