ارتباط عاطفي و عشق دو پسر به يكديگر اشكالي دارد؟

12:21 - 1394/05/21

چکیده: در صورت تداوم چنين رابطه اي بين شما نوعي دلبستگي و وابستگي عاطفي ايجاد مي شود، كه مطمئناً در آينده موجبات پريشاني شما را به دنبال خواهد داشت. زيرا خواه ناخواه شما دو نفر، بعد از مدتي، با ازدواج و اشتغال و... مسير زندگي تان از همديگر جدا مي شود. در صورتي كه اين رابطه افراطي ادامه یابد، يقينا شما دو نفر يا از همديگر جدا نمي شويد،

آيا در اسلام ارتباط عاطفي و عشق دو پسر به يكديگر به‌گونه‌اي كه مثلاً به يكديگر از طريق پيامك حرف عاشقانه بزنند، اشكالي دارد؟

پاسخ:

مقدمه- نياز به دوست و همدم صديق، يكي از نيازهاي اساسي هر انساني است كه در مسير رشد و كمال قدم بر مي دارد. زيرا دوست خوب، همانند بال هايي مي باشد كه مي تواند انسان را در مسير كمال و قرب الهي، بالا ببرد. همانگونه كه در روايت شريفي از امام سجاد (ع) نقل شده است كه: «مُجَالَسَهُ الصّالِحِينَ داعِيَهُ إلَي الصَّلاح. همنشيني با نيكان و صالحان، آدمي را به نيكي و صلاح فرا مي خواند».(1)
با توجه به اين موضوع و اهميت نقش دوست در ياري انسان به سوي كمال، در متون ديني تاكيد فراواني بر مصاحبت و دوستي با خوبان و پاكان شده است و علاوه بر اين تاكيد بسيار زيادي شده است بر حفظ و نگهداري دوستي. در اين رابطه در روايت شريفي امام علي (ع) فرمودند: «أعجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ مِنْ إكتِسابِ الإخْوانِ وَ أعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ. عاجزترين مردم كسي است كه از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر كسي است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد».(2)
همانگونه كه در اين روايت شريف بيان شده است، كسي كه دوستي را دارد و نتواند، اين رابطه دوستي با او را بگونه اي صحيح و منطقي نگه دارد، از عاجز ترين مردم شمرده شده است. لذا بايد سعي كرد كه با ارتباطي صحيح و معقول، رابطه دوستي خود را محكم نگه داشته و عوامل و زمينه هاي آسيب به آن را از بين برد. زيرا همانگونه كه امام علي (ع) مي فرمايند: «التودد نصف العقل. دوستي گزيني نيمي از عقل مي باشد».(3)
پس از ذكر اين مقدمه، لازم است توجه شما را به چند نكته در رابطه با سؤال فوق جلب نمايم:
1. يكي از مهمترين نيازهاي انسان، نياز و ميل به «محبت ورزيدن به ديگران» و «مورد محبت ديگران واقع شدن» مي باشد. اين نياز در طي مراحل مختلف رشد و تحول و در مراحل گوناگون زندگي، شكل هاي مختلفي پيدا مي كند و در هر دوره اي به گونه اي متناسب با آن زمان بايد ارضا شود. در دوره كودكي به‌وسيله مادر و اعضاي خانواده در نوجواني و جواني از طريق دوستان و گروه همسالان و پس از ازدواج علاوه بر موارد قبل با ارتباط با همسر، اين نياز ارضاء مي گردد. بنابراين، يكي از ويژگي هاي جوان در اين مرحله از رشد، داشتن روابط و دوستي صميمي با ديگران است. اما در كنار اين نياز بايد به اين نكته مهم هم توجه نمود كه روابط بين افراد در چارچوب هاي مختلفي تعريف مي شود و هر كدام حد و حدود خاصي را دارد. براي مثال، روابط زن و شوهري، روابط والدين و فرزندان و روابط دو دوست با يكديگر و... زيرا ميزان صميميت و نزديكي در اين نوع روابط متفاوت مي باشد و به يك اندازه نيست. براي مثال نوع رابطه اي كه زن و شوهر با هم دارند، با رابطه والدين با فرزندان و يا دو دوست با يكديگر بسيار متفاوت مي باشد و رابطه اي كه دو دوست دارند، نمي تواند همانند رابطه اي باشد كه زن و شوهر با همديگر دارند، لذا بايد در سطح محدود تري برقرار باشد و حدود و ثغور آنرا رعايت نمود، چرا كه در غير اينصورت پس از مدتي دچار آسيب شده و اين رابطه به خطر مي افتد.
حال اگر اين محبت و رابطه افراطي شود آسيب هاي زيادي را به دنبال خواهد داشت. لذا بايد به اين نكته توجه داشت كه بيان صحبت ها و رفتارهاي عاشقانه به هر طريقي، خارج از دايره و محدوده دوستي شما مي باشد و اين نوع رابطه، مخصوص زن و شوهرها مي باشد، نه هر رابطه اي.
2. اينگونه رابطه اي، آسيب هاي بسياري را به دنبال خواهد داشت، از جمله اينكه:
ـ در صورت تداوم چنين رابطه اي بين شما نوعي دلبستگي و وابستگي عاطفي ايجاد مي شود، كه مطمئناً در آينده موجبات پريشاني شما را به دنبال خواهد داشت. زيرا خواه ناخواه شما دو نفر، بعد از مدتي، با ازدواج و اشتغال و... مسير زندگي تان از همديگر جدا مي شود. در صورتي كه اين رابطه افراطي ادامه داشته باشد، يقينا شما دو نفر يا از همديگر جدا نمي شويد، كه در اين صورت باعث عقب افتادگي شما در بسياري از زمينه ها مي شود و يا به سختي از هم جدا مي شويد، كه در اين صورت نيز به لحاظ روحي و رواني (براي مثال، افسردگي، انزواي اجتماعي و...) آثار بسيار زيانباري را براي شما به دنبال خواهد داشت. براي مثال، زمانيكه ازدواج كنيد، يقين نماييد در صورتي كه اين گونه رابطه اي بين شما ادامه داشته باشد، مشكلات زيادي را در رابطه زناشويي شما ايجاد خواهد نمود.
ـ اينگونه رابطه عاطفي افراطي، خداي ناكرده مي تواند زمينه گناه و حرام را فراهم آورد.
با توجه به آسيب هاي احتمالي بالا و تداوم رابطه تان در يك چارچوب منطقي، لازم است انسان در صورت داشتن چنين رابطه اي ، هر چه سريع تر اين رابطه را تعديل نماييد، لذا چندين راهكار در مورد اين رابطه ارائه مي گردد، كه اميد است با عمل به اين راهكارها، بتوان، دوستي خود را در مسير صحيح و مطلوبي قرار داد:
الف ـ از اين به بعد بايد تصميم گرفت، كه هيچگونه حرف عاشقانه و از اين قبيل حرف ها، به همديگر، به هيچ شكلي رد و بدل نشود. حتي اگر دوستمان نيز به اين كار ادامه داد، ما ادامه ندهيم. در صورتي كه او اصرار بر اين عمل داشت، مي توان بگونه اي منطقي اين موضوع را با او در ميان گذاشت و ضمن بيان آسيب هاي آن از او خواست كه او نيز براي تداوم رابطه در يك چارچوب صحيح از بيان صحبت هاي عاشقانه اجتناب نمايد.
ب ـ بايد دوستان صميمي ديگري نيز انتخاب كرد تا ارتباطمان را منحصر به اين دوست، نكنيم.
ج ـ مطالعات و كارهاي خود را با شخص ديگري انجام دهيم. در صورت امكان، بايد سعي كنيم در جمع هايي حضور داشته باشيم، كه علاوه بر اين فرد، افراد ديگري نيز در آن وجود دارند.

پاورقی:

1. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج1، ص141.
2. الامالی، ص110.
3. مجلسی، محمدباقر بحارالانوار، ج74، ص168.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

کلمات کلیدی: 

نظرات

تصویر مهرداد
نویسنده مهرداد در

سلام

من یک دوستی دارم که از خودم هم بیشتر دوسش دارم ولی او سه چهار روزه خط سیمکارت خودش را عوض کرده و هرکاری میکنم پیدایش نميکنم

هم نگرانش هستم وبعد این کار دوستم سه چهار روز است فقط گریه میکنم و فقط میرم توی اتاق و در تاریکی به آهنگ غمگین گوش میکنم و گریه میکنم 

و هرکاری میکنم نمیتونم از فکرم بيرونش کنم و کار به اون جایی رسیده که رو دستم خط میندازم که از یاد ببرمش ولی نمیتونم لطفا کمکم کنید 

تصویر ابورقیه
نویسنده ابورقیه در

باسلام 

داداش دوست واقعی هرگز از رفیقش جدا نمی شود ببین شاید براش اتفاقی افتاده 

 

تصویر یاشار ..
نویسنده یاشار .. در

احتیاج ب مشاوره دارید رابطه ی شما مشکل داره.

تصویر ابو پاسخ
نویسنده ابو پاسخ در

دریک دل دودوست نمی گنجد باید عاشق خداشد وجزاوکس را به دل راه نداد دراین صورت مشکل حل می شود

تصویر اقلیت
نویسنده اقلیت در

سلام دوست من ، منم ۲۳ سالمه و تو ۱۸ سالگی به قبل رابطه عاشقانه و خارج از عرفی با یکی از دوستانم داشتم تا اینکه بخاطر دانشگاه بینمون فاصله افتاد ، این فاصله باعث انزوا و گوشه گیری من شد از اون رابطه خام ۵ سال گذشته و هنوز بعضی وقتها دلم میلرزه ، نمیدونم شاید بخاطر عقاید و سنتها  باشه که ما رو بعنوان اقلیت جامعه نمی پذیرن

تصویر صدا
نویسنده صدا در

به نظر من حرف شما درسته ولی برای کسی که عاشق نباشه.عشق الکی نیست که همینجوری بشه ولش کرد. اگه دونفر عاشق باشند چی؟

تصویر صدا2
نویسنده صدا2 در

سلام ببخشید یه سوال داشتم این عشقتون رو که میگین هنوز به دست نیاوردین یا اینکه بدست آوردین از دست دادین؟

تصویر محمد جان
نویسنده محمد جان در

سلام

جانم

ببین اینکارو نکن میفهمم تو خیلی بهش علاقه داری ولی درس نیست آخه هم اینجوری به خودت آسیب میزنی هم برای آیندت اگه ببینیش رابطه تون ممکنه یه وقت خدایی نکرده خراب میشه تازه روح و روانت هم رو هم داغون میشه ضعیف خواهی شد و اگه قرار باشه ببینیش نمیتونی اینجوری ملاقاتش کنی چون هم اونو ناراحت میکنی و هم با این اوصاف بد همه چی بهم میخوره پس بنابراین به سلامت خودت ضربه نزن و سعی کن امیداوار باشی که پیداش میکنی یا شاید اون پیدات میکنه و یه چیز دیگرو فراموش نکن نمیخوام دخالت کنم ولی عزیزم اون طوری که تو دوسش داری اونم تورو دوست داره یا بهتر میشه گفت مطمن باش اگه دوست داره دنبالت میگرده اونم موفق باشی امیداوارم بهش زود برسی

تصویر مهدی
نویسنده مهدی در

انشاءالله که دوست های صمیمی از هم جدا نمیشن

چرا بعداز ازدواج جدا شن ممکنه همسایه و همکار باشن و به امید خدا تا همیشه با هم دوست باشن

تصویر یار
نویسنده یار در

دوست ده سالم رو به شدت دوست دارم و عمق رفاقت به عشق تبدیل شده براش همه کاری میکنم ولی نمیدونم چکار کنم نمیتونم بیخیال احساسم نسبت بهش بشم

 

تصویر محمد.ص.ج
نویسنده محمد.ص.ج در

نگاه هموطنم بدون این جز شهوت نیست پس دنبالش نرو چون دچار گناه میشی عزیزم

تصویر میرزاخانی
نویسنده میرزاخانی در

سلام وقت به خیر. نمیدونم چجوری بگم ولی من عاشق یک پسر شدم که این مدت تقریبا ۶ سالی میشه. این ارتباط کاملا عاطفی و به دور از شهوته؛ به طوری که وقتی با اون هستم آرامش زیادی دارم ولی تا ازم دور میشه عکسشو میبینم که آروم بگیرم. هر کاری که میخواد براش انجام میدم، چون خیلی برام مهمه که همیشه خوشحال باشه و هیچوقت غم روش سلطه پیدا نکنه. انقدر بهش وابسته ام که حتی میگم کاش اینجا بود، هر کاری هم دلش میخواست انجام میداد، مثلا منو کتک میزد، بهم فحش میداد من معذرت خواهی میکردم ولی اینجا بود. یک روز اومد شوخی کنه گفت سرطان خون گرفتم و تا ۱ ماه دیگه رفتنی هستم، من هم اونقدر وابسته که رفتم تو حموم نشستم یه ساعت تموم براش گریه کردم. وقتی کنارم باشه امنیت و آرامش خاصی بهم دست میده ولی حاضرم قسم بخورم هیچ کار خطایی توش نیست و هیچ شهوتی وجود نداره چون من خودم خیلی آدم معتقدی هستم و همچنین چیزی از این چیز های واحی سرم نمیشه چون یه جورایی بچه مثبت ام. خواستم ببینم از نظر شما این رابطه ایرادی داره؟

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام من عاشقتون شدم ، اینکه شما کسی رو دوست دارین درک میکنم ، حتی اینکه برای کسی مردن رو هم درک میکنم ، تا وقتی عشق و شهوت رو تجربه نکنی این چیزا رو درک نمیکنی  ، من هم کسی رو دوست داشتم براش حاضر بودم هرکاری بکنم ، تا اونجا که داخل مدرسه تا اون تغذیه ایی ک داشتم رو اون اول نمیخورد اصلا نمیخورد ، ی رابطه عاشقانه و خارج از چارچوب ، تا اینکه از هم جدا شدیم و این فاصله رابطه هامونو سرد کرد ، الان از اون موقع پنج سال گذشته و خیلی کم حال همو میپرسیم ، اون روز شاید اوج ورود به دوران جوانی بود و عطش یک رابطه دوستانه مثل دریایی بود که هرچه خوردیم تشنه تر شدیم و امروز شاید دیگه دنبال رابطه عاطفی نباشیم ولی من شخصا دنبال هیچ معشوقی نخواهم رفت تا ابد

تصویر .khaerthosin
نویسنده .khaerthosin در

والا بقران اونایی که میگن ول بکنید فراموش بکنید تو شرایطش قرار نگرفتند  باید عاشق رفیقت باشی تا بفهمی.البته نباید شهوت بر دو تا دوست غلبه کنه 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

باسلام‌وتشکرکه راه و مشاوره برای ما جوونا گذاشتید.

من الان حدود ۲۰سالمه و از یکی پسرای فامیلمون که حدودا ۱۷سالش علاقه شدید دارم.نزدیک به یکسال پیش که برای بار اول دیدمش فقط خوشم اومده بود و همینطور که گذشت با اینکه خیلی خیلی کم همدیگه رامیدیدیم علاقم بیشتر شد در حال که مبینم عاشقش شدم بدتر ازعلاقه پسر به دختر،تاحالا هیچ حس اینطوری ب کسی نداشتم حتی به دخترش!خلاصه میخوام بگم که خیلی درگیرم کرده و مغز وروانم ریخته بهم جوری که بیشتر وقت و اوقاتما به اون فکر میکنم و همش ناراحتم که چرا الان کنارم نیست!که چرا نمیتونم حرف دلما بهش بزنم؟یا اینکه اگه بهش بگم و ازش نه بفهمم یا بهم حرفی بزنه خیلی داغون میشم!نمیدونم باید چیکار کنم؟ واقعا اگه کمکی یا راهنمایی از دستتون برمیاد جلو راهم بزارید خیلی ممنونم.❣

تصویر mo-mr-sa-sa
نویسنده mo-mr-sa-sa در

سلام من 18 سالمه یه دوستی دارم که حدود 3 سال با هم تو خوابگاه زندگی کردیم و من فوقلعاده بش علاقه دارم و خیلی با همیم تقریبا هر روز با هم در ارتباطیم و از هم خبر داریم وقتی چند روز نبینمش اعصابم به میریزه و به شدت مشکل اعصاب پیدا میکنم اصلا انگار دلیلی برای بیدار شدن و زندگی ندارم وقتی بقلش میکنم انگار یه بار بزرگی از رو قلبم بر داشته شده و احساس ارامش زیادی بهم دست میده البته من هیچ مشکل جنسی ندارم و اصلا همجنسگرا نیستم ولی انقدر بش علاقه دارم که نمیتونم اصلا بش فکر نکنم و این باعث وسواس فکری شده نمیدونم چطور میتونم خودمو کنتلر کنم هر چند میدونم رابطمون هیچ وقت به گناه نمیکشه چون هیچ کدوم مشکل جنسی نداریم فقط تنه مشکل وابستگی زیاده 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام این مشکل نیست ، اصلا اگه خارج از این چهارچوب باشه مشکل داره ، ولی مراقب باشید تو داستان شازده کوچولو ، روباه به شازده میگه اگه کسی رو اهلی کردی تو مسئول اون هستی ، شازده عاشق گلش بود و باید خودش رو به اون میرسوند ، شما هم بهتره تا دیر نشده به هم برسین و باهم رو راست باشین 

تصویر عليرضا اسعد
نویسنده عليرضا اسعد در

خب كمتر كسي شايد شما درك بكنه چون كمتر كساني ميتونن انقدر عميق وارد رفاقت بشن 

سخته واقعا دوري شايدم ديره ك اينو بگم ولي ميتونيد يسري حدود رو ايجاد كنيد براي خودتون 

نميگم از رابطتون كم كنيد ك كار اشتباهيه اما اعتدال در هر چيزي درسته ميتونيد كمي كمتر حركت بزنيد(-:

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام من ۲۳ سالمه ، هیچ حسی نسبت به دخترا ندارم ، البته از اون بدتر ک نمیتونم حتز با خانوادم رابطه داشته باشم  ، حتی شده سه چهار روز حال و احوال خونوادمم نپرسم اگه مسافرت باشم ، این بی عاطفه بودن ناشی از چیه ، من متاثر میشم میخندم گریه میکنم ولی تو ارتباط گرفتن ضعیفم ، یه دوستی هم داشتم بخاطر همین اخلاق من گذاشتو رفت ، دوست میتونم پیدا کنم و باهاش ندار شم ولی هیچ ، هیچ حرفی هیچ واکنشی اصلا انگار سیب زمینی ام ، ی راهکار بهم بدین ، من نگران خودمم ، به اطرافیانمم گفتم من اگه تو دنیا هیچکی هم نباشه فرقی ب حالم نداره

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام. شاید قبلا کسی باعث شده قلبتون بشکنه. برای همین دیگه احساسی به کسی پیدا نکردین. اگه هم این مورد نیست اصلا نگران نباشین. شخصی را می‌شناسم که مشکل شما را داشت فقط کافیه دائم در مورد عشق به خدا مطالعه کنید یا سخنرانی گوش بدین. سعی کنید حتی اگه احساسی ندارین به خاطر زحمات حتی کم که دیگران براتون کشیدن براشون هدیه بخرین بخصوص خانوادتون. اینطور هم حس و عشق خدا در دلتون و زندگیتون شور عجیبی بوجود میاره هم با هدیه دادن به خانوادتون باعث میشین اونها لبخندی بزنند که شاید اول براتون عادی باشه اما کم کم قلب شما را گرم میکنه. موفق و مؤید باشید.☺️

تصویر arshya
نویسنده arshya در

سلام خدمت همه ی دوستان من هم یه دوستی دارم که خیلی دوسش دارم خیلیییییی دوسش دارم مثل دو تا داداش هوای همدیگه رو داریم بین ما دو تا هم حرفای عاشقانه ی زیادی زده میشه ولی هیچگونه حس شهوتی به هم نداریم نمازمون رو میخونیم خلاصه مذهبییم فقط عین دو تا داداش رفتار میکنیم تو سختی و شادی با همیم این مشکلی داره؟؟؟

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام یه دوست دارم الان ۱۰ ساله که با هم دوستیم. بخاطر کرونا از هم دور شدیمه . نمیدونم چجوری شده رابطمون. به هم پیامای عاشقانه میفرستیم. بعضی موقاع از نبودش احساس افسردگی شدید میکنم به علاوه علاقه مند رابطه جنسی با هاش هستم بیشتر از جنس مخالف حتی! بیماری دارم ایا و اگه دارم راه حلش چیه واقعا اذیت میشم 

تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربرگرامی:

به خودی خود علاقه و ابراز احساس و همچنین درخواست آرلارم های احساسی از طرف جنس موافق نمی تونه یه بیماری محسوب بشه. اما اگه از حالت عادی خارج بشه و به صورت یک نیاز شدید و دائمی بشه نگران کننده و وقتی به مساله جنسی برسه خطرناک هست.(اختلال هويت جنسي و پارافيليا)

چند سالتون هست و اینکه دختر هستید یا پسر را ذکر کنید که پاسخ شما ارسال بشه.

موفق باشید.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام خسته نباشید من میرم دبیرستان و تو کلاس اونوری یکی هست ک من ازش خوشم اومده باید چکار کنم ک بهم نه نگه؟ 

تصویر علی
نویسنده علی در

سلام خوب هستید من یه پسر 17 ساله پایه یازدهم تجربی هستم من یه خوابگاهی بودم که خوابگاه نداشتم برا همین مجبور شدم برم خوابگاه فنی حرفه ای ها ولی مدرسم جداست پارسال که اصلا خوابگاه باز نشد که مدرسه بریم امسالم اوایل آذر ماه بود که خوابگاه باز شد و رفتیم برا درس اولین شب یادمه خوابیدم تو اتاق همونی که حالا می‌خوام راجع بهش صحبت کنم ولی روز بعدش بخاطر رشتمون منو فرستادن با یه تجربی و فنی حرفه ای درسخوان فرستادن بالا ومن از روزی که اونو دیدم چون بچه ساکتی بودم و تازه از خونوادم دور بودم برا سخت بود و پتو رو می‌کشیدم رو سرم وگریه میکردم اون به من می‌گفت اگه میبینی اذیت میشی تا بگم بچه ها برن بیرون منظور همون بچه های که میومدن پیشش من از همون جا یه کمی وابستش شدم ولی چون که رفتم طبقه بالا دیگه به کل فراموشش کردم ولی میومد بالا پیش همکلاسیش که تو اتاقم بود دوتا شونم دوازدهم بودن ولی دیگه خیلی اهمیت نمی‌داد به من منم فراموش کردم به درسم رسیدم تا اینکه بعد عید روز یکشنبه 14 فروردین که اومدیم خوابگاه بیشتر بچه ها نیوده بودن اونم نیامده بود بعد فرداش اومد و چون خوابگاه به خاطر ماه رمضان ظهرها غذا نمی‌داد بیشتر بچه ها نمیومدن واون دیگه دوستم که اتاق ما بود اومد بالا و موند خوابگاه از اون موقع شروع کرد اول سر به سرم میزاشت تا بخندونه منو بعدش نزدیک تر شد سرمو میزاشت رو شونشو هی قربونش صدقه این بوس کردن و تو خیلی خوبی و چرا چیزی نمیگی ساکتی بعد شبا نمی‌داشت بخوابم هی می‌گفت من خوابم نمیبرع می‌خوام با تو درد و دل کنم میگفتم من خسته بزار بخوابم پتو رو می‌کشیدم سرم هی اون میکشید کنار یه ساعت دو ساعت حرف میزد بعد ارومکی یه بوس محکم میکرد و می‌رفت و میخوابید این رفتارش ادامه داشت ول کن نبود تو سرویس بهداشتی .تو سلف غذاخوری . وقتی از مدرسه میومدم سریع میومد بیرون دوباره همین کارا و من از خدا بی خبر نمی‌دونستم دارم بهش وابسته میشم آخرای ماه بود من با یک بهونه الکی اومدم پایین پیش هم محلی هام سر پرست اجازه نمی‌داد ولی من بزور اومدم از همون شب فهمیدم بهش وابسته شدم و اون نتونستم بخوابم چون همیشه آنقدر با اون سروکله میزدم تا خوابم میبرد از اون شب به بعد انگار دنیا خراب شده بود رو سرم هفته بعدش که اومدیم دیگه خیلی مثه قبل اینکارارو نمی‌کرد و من ناراحت بودم و گریه من از همونجا شروع شد به خاطر اون بعد من روز اول میرفتم دم در اتاق آروم باز میکردم می‌دیدم دو تاشون خوابهن به اون نگاه میکردم و با گریه میومدم بیرون ولی طاقت نیاوردم و فرداش رفتم اتاقش مثه همیشه گفت به بور من اومد بعد یکمی سربه سرم گذاشت منو بغل کردو رو کلی بوسید گفتم دیگه بسه ولم کن برم می‌گفت بوی تو یه چیز دیگست من جز تو کس دیگه رو نمی‌خوام تو جلو چشامو گرفتی و این حرفا من ساده هم باور کردم و همونجا بهش گفتم منو وابسته خودت نکن یه خنده ای کرد گفت من کاری به این کارا ندارم من دوست دارم و اون هفته دیگه آخر مدرسه ها بود و قرار بود امتحانا شروع بشه کم کم گفت خب تو مبای اونجا دیدن من من میام اونجا دیدنت کسی حق ندارد به تو چیزی بگه ناراحتت کنه بعدشم من می‌خوام تو ایام امتحانا هم بیام خوابگاه بمونم تو هم بیای منم قبول کردم هفته اول که تعطیل بودیم گذشت شمارشو هم گرفته بودم بهش پیام دادم برا امتحانا خوابگاه میای گفت نه متاسفانه نمیتونم ببینمت همونجا بود که انگار دنیا خراب شد رو سرمم گفتم باشه ایرادی ندارده دیگه پیام نمی‌داد ولی من دلتنگشم میشدم و پیام میدادم الآنم هنوز که هنوزه می‌خوام بخوابم تو فکرمه می‌خوام غذا بخورم گریم میگیره با یادش حین درس خواندن هم همینطور دیگه کلافه شدم هر روز کارم شده گریه و از خدا فقط می‌خوام که دیگه نباشم دیگه بدون اون دنیا برام معنایی ندارد و فک میکنم که ازم سو استفاده کرده به فکر خود کشی ام لطفا میشه راهنماییم کنید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 3 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.