ماجرای بنی قریظه در بوته‌ی پژوهش

10:23 - 1394/06/15

چکیده: اسلام دین رحمت و مهربانی است. سیره‌ی روشن پیامبر اکرم و امامان(علیهم‌السلام) نیز سرشار از این مهربانی‌ها است؛ اما برخی از وقایع و حوادث، مربوط به صدر اسلام، زمینه‌ساز تحلیلها و نتیجه‌گیری‌های کاملا متفاوتی گردیده است. بسی ضروری و بجاست تا با پژوهش و تفکر انتقادی به گوهر حقیقت دست یافت و غبار ابهام و شک را از چهره‌ی حقیقت برگرفت.

ماجرای «بنی قریظه» و قتل مردانش، معرکه‌ی آراء گشته است.

اسلام دین رحمت و مهربانی است. در سرتاسر قرآن کریم، در آیات متعدد، موضوع رحمانیت و رحیمیت خدای مهربان مطرح است. از «بسم‌الله الرحمن الرحیم» تا آخرین آیه‌‌ای که بر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شده، بارها و بارها شاهد مهربانی و عدم ظلم خداوند قهار به بندگانش هستیم. سیره‌ی روشن پیامبر اکرم و امامان(علیهم‌السلام) نیز سرشار از این مهربانی‌ها است؛ اما برخی از وقایع و حوادث، مربوط به صدر اسلام، زمینه‌ساز تحلیلها و نتیجه‌گیری‌های کاملا متفاوتی گردیده است. بسی ضروری و بجاست تا با پژوهش و تفکر انتقادی به گوهر حقیقت دست یافت و غبار ابهام و شک را از چهره‌ی حقیقت برگرفت.
یک نمونه از این وقایع و حوادث، جنگ‌های پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است؛ به طور نمونه  ماجرای «بنی قریظه» و قتل مردانش، معرکه‌ی آراء گشته و از تایید کشته شدن همه‌ی مردان بنی قریظه تا رد این مدعا  اقوال و استدلالات متفاوت است. این ماجرا در برخی منابع این گروه چنین تشریح شده است:
در سال پنجم هجری، به دنبال جنگ‌های بدر و احد، ابوسفیان سردسته‌ی قریش به همراهی و کمک بنی نضیر و بنی قینقاع، شهر مدینه را به محاصره در می‌آورد. لشکر مسلمانان به پیشنهاد جناب سلمان فارسی برای مقابله با مشرکین، خندقی در شمال و غرب مدینه حفر می‌کنند. در طی حدود دو هفته‌ای که شهر مدینه در محاصره قرار دارد، قریش با قبله بنی‌قریظه که در جنوب مدینه ساکن بودند، وارد مذاکره شده و بنی قریظه بر خلاف عهد و پیمان‌شان به پشتیبانی از مشرکین روی آوردند. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز افرادی را برای صحبت با آن‌ها فرستاد؛ اما نتیجه‌ی گفت‌وگوها خوشایند نبود. نهایت آن‌که با پایان جنگ، مسلمانان به قلعه‌های آنان حمله کردند، قبیله بنی‌قریظه به مدت ۲۵ روز مقاومت کرد، ولی در نهایت تسلیم مسلمانان شدند.
یهودیان خواهان مذاکره بودند، آنان ابتدا نماینده‌ای فرستاده و اظهار آمادگی می‌کنند که چون قبیله‌ی بنی نظیر و با همان شرایط از شهر مدینه خارج شوند؛ اما پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌پذیرند، در نهایت قبیله‌ی اوس از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواهد که به خاطر آنان از گناه بنی‌قریظه بگذرد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حکمیت «سعد بن معاذ» را می‌پذیرند. سعد بن معاذ حکم کرد قبیله بنی‌قریظه تسلیم شده، همه‌ی مبارزین اعدام شوند و زنان و فرزندان‌شان به عنوان اسیر جنگی به بردگی گرفته شوند. پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز حکم سعد را مطابق حکم خداوند اعلان می‌کنند.[1]
دلایل رد اعدام تمام مردان بنی قریظه
یکی از دلایلی که در رد این مدعا آورده شده این است که در قرآن کریم در سوره‌ی مبارک احزاب به این واقعه اشاره‌ای موجز و مختصر صورت گرفته است: «وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن صیَاصِیهِمْ وَ قَذَف فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْب فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً[احزاب/26] خداوند گروهی از اهل کتاب را که از آن‌ها(مشرکان عرب) حمایت کردند از قلعه‌های محکم‌شان پایین کشید، و در دل‌های آن‌ها رعب افکند؛ پس گروهی را به قتل می‌رسانید و گروهی را اسیر می‌کنید». همان‌گونه که از ظاهر آیه برداشت می‌شود، تنها گروهی از پشتیبانان قریش کشته شده‌اند، نه همه‌ی آن‌ها، به دلیل قید «فریقا» که گروه را بیان کند؛ و اشاره‌ای به انبوه کشته شدگان ادعایی(600-900 نفر!) نشده در حالی‌که اگر این ادعا واقعیت می‌داشت، می‌بایست به صورت صریح و روشن به آن اشاره می‌شد، چون حادثه مهمی بود.
دلیل دیگری که در رد این مدعا ذکر شده این است که یهودیان با علاقه‌ی فراوان به تاریخ و سرگذشت اقوام‌شان و نیز طرح و برجسته‌سازی مصائب و آوارگی‌هایشان، در هیچ یک از منابع خود به این کشتار عظیم! اشاره‌ای نکرده‌اند.
دلیل دیگر بر رد این مدعا، رفتار متفاوت و در واقع متضاد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که به قبایل یهودی که پیش و پس از قبیله‌ی بنی‌قریظه بودند، اجازه کوچ داد؛ اما در مورد این قبیله چنین حکم سنگینی را به اجرا در آورد.
دلیل دیگر در رد مدعای کشتار تمام مردان بنی قریظه آن که «ابن اسحاق« مدعی است که، پس از قضاوت سعد بن معاذ، رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دستور کندن خندق در بازار مدینه را برای گردن زدن مردان بنی قریظه صادر کرد، اشکال این کار در آن‌جاست که این رفتار با خلق و خوی مهربان پیامبری که قرآن کریم در مقامش می‌فرماید: «وَ مَا اَرسَلناك‌َ اِلّارَحمَةً‌ لِلعَالَمِين[انبياء، 107] و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستاده‌ایم» و خود حتی در حق دشمنانش دعا می‌کند و مانع عذاب شدنشان می‌گرد[2] نمی‌سازد.
از بُعد بهداشتی نیز آن‌قدر آلودگی و بیماری را با خود به همراه می‌آورد که یک حاکم عادی هم به خاطر حفظ سلامت و توان نیروهای نظامی و مردمش این کار را نمی‌کند.
از سویی دیگر، چنان حادثه‌ی عظیمی می‌بایست بعد از آن در اشعار عرب، خاطرات و داستان‌های مردم دهان به دهان و سینه به سینه منتقل می‌شد؛ اما رد پایی از آن در این تراث دیده نمی‌شود.
دلیل دیگر آن که: «ابن اسحاق» یکی از اصلی‌ترین راویان داستان کشتار عظیم بنی‌قریظه است و کتابش به عنوان قدیمی‌ترین منبع، محل رجوع بیشتر مورخین بعدی است؛ او از کارنامه‌ی روشن و قابل اعتمادی برخوردار نیست و مورد طعن برخی قرار گرفته است[3].
در نقطه‌ی مقابل و در رد این ادله، دلایلی مطرح گردیده‌ است. دلایلی مانند این که:
1.این کار با مهربانی و عطوفت پیامبر ناسازگاری ندارد؛ چرا که پیامبر در جایی که باید حکم خدا را اجراء کند، قاطع است.
2. بنی قریظه پس از تسلیم شدن، حکم اسیر جنگی را نداشتند که مانند اسرای جنگی و طبق احکام آنان، رفتار شوند.
3. جرح و طعن مالک به ابن اسحاق، شخصی بوده؛ زیرا ادعای ابن اسحاق اجداد و پدران مالک را تحقیر می‌کرده است. برخی دلیل اصلی درگیری ابن اسحاق و مالک را موضوع شجره نامه و نسب مالک می‌دانند.
4. برخی ادعای داستان سازی بازماندگان بنی قریظه به جهت تجلیل  از اجدادشان را مردود می‌دانند؛ زیرا تصویری که ابن اسحاق از بنی قریظه ترسیم می‌کند آنها را مردد و دودل حتی در خطرناک‌ترین لحظات زندگی شان، سمج و غیرمطیع از رهبرانشان ترسیم می‌کند.
5. این ماجرا در منابع دیگر قدیمی و همزمان با کتاب ابن اسحق هم آورده شده است.
6. بر طبق گزارش برخی منابع، بنی قریظه برای مشرکین اسلحه می‌فرستاده که از این حیث، وضعیت این قبیله را از بقییه متفاوت می‌کند. و دلایل دیگر که علاقمندان می‌توانند جستجو کنند.
در آخر به شرح بخشی از ماجرا از کتاب ارشاد شیخ مفید بسنده نموده و تحقیق، پژوهش و قضاوت در این موضوع را به عهده‌ی خواننده‌ی فهیم می‌نهیم.
شیخ مفید در ارشاد از زبان امیر مومنان (علیه‌السلام) می‌نویسد: «و آن ساعت که بطرف بنی قریظه حرکت کردم رسول خدا (ص) فرمود بیاری خدا و برکت او حرکت کن که خدا وعده داده بزودی سرزمین آنها و مسکنهاشان بدست شما بیفتد. من خوشحال شده و کاملا می‌دانستم خدای عز و جل ما را یاری خواهد کرد و بالاخره نزدیک رفته و پرچم پیروزی نصر من الله و فتح قریب را بر فراز قلعه‌شان باهتزار درآورده آنان از قلعه‌ها و کوشکها باستقبال من آمده و رسول خدا را، سب و شتم می‌کردند؛ چون سخنان ناهنجار را از ایشان شنیدم برای آنکه حرفهای زشت آنان به گوش آن جناب نرسد، باز گشتم. فاصله[ای] نشد[که] شمس درخشان آسمان نبوت طالع گردید و حرفهای درشت آنها را شنید، آنها را به جمله‌ی: ای برادران بوزینگان و خوکان ندا کرد و فرمود ما اگر در سرزمین مردم بدکردار درآئیم روزگارشان را تاریک و تباه می‌سازیم.
آنها گفتند ای ابوالقاسم تو که آدمی نادان و بدگو نبودی. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خجالت کشیده، اندکی به پشت برگشت؛ سپس دستور داد خرگاه نبوت را در برابر حصارهاشان سرپا کردند و رسول خدا (ص) مدت بیست و پنج شب حصار آنان را محاصره کرده بود و چون بستوه آمدند از وی خواستند تا به حکومت سعد بن معاذ با آنان رفتار نماید. او هم قضاوت کرد مردانشان را بکشند و فرزندان و زنان را اسیر کنند و ثروتشان را تقسیم نمایند. رسول خدا فرمود: ای سعد!
حکومت کردی که خدا در فوق آسمانهای هفتگانه بدان قضاوت نمود.
رسول خدا (ص) دستور داد مردان آنان را که هفتصد تن بودند از میان کوشکها خارج کنند و آنها را به مدینه آوردند و ثروتشان را تقسیم کرد و زن و فرزندشان را به اسارت بردند. چون اسیران وارد مدینه شدند آنها را در یکی از خانهای بنی نجار زندانی نمودند و رسول خدا (ص) وارد محلی از بازار شد و چند گودال حفر کرد و حضرت امیر باتفاق مسلمانان حضور یافتند و دستور داد اسرا را آورده و به علی (ع) فرمود گردنهای آنان را زده، در میان گودال بریزد[4].  

 

----------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌
[1]. موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا، از او که فرمود «حکم الاهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده است، (http://www.hawzah.net/fa/Question/View/64047).
[2]. «پس از آنکه بت پرستان مکه، آزار فراوانی به پیامبر رسانده و سنگبارانشان کردند تا جایی که خون از بدن مطهرشان جاری شد، از جانب خداوند فرشته‌ای به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: این کوهها که دور تا دور مکه را  گرفته است به فرمان من هستند؛ اگر اجازه بفرمایید آنها را چنان  به هم نزدیک کنم تا اهل مکه را در میان خود فشرده و از بین ببرند. پیامبر در پاسخ  فرمود: إنَمّا بُعِثتُ رَحمَةً، رَبِّ اِهدِ اُمَّتِی فَإنَّهُم لا یَعلَمُونَ؛ همانا من برای رحمت مبعوث شدم (نه نقمت و عذاب)، بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادان اند»، (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج17، ص276).
[3]. به طور نمونه: مالک بن انس، ابن اسحاق را دجال می‌نامد، (تهذیب، ج9، ص 36)؛ نیز نک: الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، ص۱۵۸-۱۵۷.
[4]. شیخ مفید، ارشاد(نسخه‌ی الکترونیکی)، صص 63-64.

کلمات کلیدی: 

نظرات

تصویر نجفی
نویسنده نجفی در

دغدغه ی رفع شبهات دینی خوب است ولی باید مستدل تر از نوشته ی شما نوشت. این مطالب هم به یک بار خواندن می ارزد برادر: «پیامبر با دشمنانی که از ناحیه آنها خطر وجود داشت، به‌شدّت سختگیر بود. همان آدم مهربان، همان آدم دل رحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد که خائنان بنی‌قریظه را... در یک روز به قتل رساندند و بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع را بیرون راندند؛ و خیبر را فتح کردند؛ چون اینها دشمنان خطرناکی بودند.» مقام معظم رهبری.

تصویر mahyar
نویسنده mahyar در

با سلام و تشکر از شما
ای کاش با کمی دقت بیشتر متن را می‌خواندید. بیان نوشتار با بیان مقام معظم رهبری تنافی ندارد. بحث در حجم و کمیت کشتار است و نه اصل مجازات.
مجدد از خواندن و گذاشتن کامنتتان متشکرم.
یا حق!

تصویر Sayed Ibrahim Musavi

آقا به کتاب ارشاد مراجعه کن میتوان فهمید که کشتار بوده و دلیل داشته

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****