فلسفه مشاء و اثبات خداوند متعال(2)

07:25 - 1391/11/10
به بازی دومینو دقت کنید اگه میلیارها قطعه رو کنار هم چینش کنیم، باز هرگز خودشون حرکت نمی کنن مگر اینکه نیرویی بیرون از اون مجموعه اولین قطعه رو به حرکت در بیاره
برهان سینوی

این برهان با چند تا مثال توضیح میدم: 

به بازی دومینو دقت کنید اگه میلیارها قطعه رو کنار هم چینش کنیم، باز هرگز خودشون حرکت نمی کنن مگر اینکه نیرویی بیرون از اون مجموعه اولین قطعه رو به حرکت در بیاره؛ اون وقت حرکت شروع میشه و تا آخرین قطعه ادامه پیدا می کنه؛ پس تا اولین حرکت نباشه هرگز دومین حرکت، سومین حرکت و... بوجود نمیاد.
یه مثال دیگه : شما 100 نفر رو در نظر بگیرید که آماده دویدن باشند،  اولی بگه تا دومی حرکت نکنه من حرکت نمی کنم، دومی هم بگه تا سومی حرکت نکنه نمیرم، سومی هم بگه تا چهارمی و همین طور تا صدومین نفر؛ آیا به نظر شما اصلا تو اون مجموعه کسی حرکت می کنه؟ قطعا نه؛ باید کسی باشه که شروع کنه به دویدن تا بقیه هم دنبال او بدون. 

عالم هستی هم همین جوره، موجودات عالم ماده نیز مانند این قطعات چینش شده اند، تا نیرویی بالاتر اون مجموعه و فراتر از عالم ماده نباشه، هرگز حرکت و خلقی صورت نمی گیره؛ تمام موجودات عالم ماده بود و نبودشون مساویه، مثلا یه درخت می تونه باشه می تونه نباشه، یه سنگ هم همین طور، انسان هم همین طور میتونه باشه می تونه نباشه، اما حالا که هستن نشون میده کسی به اونا وجود داده و خلقشون کرده؛ حال خود اون خالق هم اگه مثل این موجودات باشه، خودش هم خالق می خواد. لذا برای اینکه این زنجیره تموم بشه باید به موجودی برسیم که اون دیگه بی نیاز از غیر خودش باشه و وجود و هستی مال خودش باشه و اون خداوند متعاله که خالق تمام هستیه.
 

توضیح بیشتر و بیان علمی مطلب:

قطعا و بدون شک موجوداتی که پیرامون خود می بینیم همگی ممکن الوجود هستند، چون دارای صفات ممکن انند. حال این موجودات امکانی یا بدون علت محقق شده اند یا با علت؛ در حالت دوم نیز یا علت، خود ممکن است یا واجب(اصطلاح واجب الوجود و ممکن الوجود را در پست قبلی توضیح دادیم).

در حالت اول(موجودات بدون علت باشند):  نقض قانون کلی علیت لازم می آید، زیرا این قاعده که هر ممکن و موجود محتاج،نیازمند علتی است که آن موجود را بوجود بیاورد قطعی ایست و شکی در آن وجود ندارد؛ پس ممکن  بلا علت محال عقلی است.

در حالت دوم(علت دارد): یا علتش نیز موجودی واجب است که او دیگر بی نیاز از علت است و قائم به نفس، در این صورت مدعای ما ثابت می شود. یا علت آن ممکن، خود نیز ممکن است که در این صورت به آن ممکن دوم نقل کلام کرده و می گوییم؛ خود آن ممکن، چون ممکن است نیازمند علت می باشد، و علت او نیز یا ممکن است یا واجب؛ اگر واجب باشد که مطلوب ثابت است و اگر ممکن باشد باز به خود او نقل کلام می کره و تسلسل لازم می آید- و در پست قبلی گفته شد تسلسل باطل است- پس باید در عالم هستی موجودی واجب  وجود داشته باشد که سرسلسله قرار گیرد، متکی به خود باشد و بی نباز از غیر.

در نتیجه: چون تمام عالم ماده ممکنند، پس باید فراتر از این عالم، در دار هستی موجودی واجب و قائم به نفس باشد، که چون وجود و هستی ذاتی اوست، بی نیاز از غیر بوده و منشأ تمام هستی باشد و خالق تمام ممکنات؛ در غیر این صورت ما مجموعه ای از ممکنات خواهیم داشت که چون همگی نیازمندند هیچ موجودی در دار هستی بوجود نخواهد آمد.1 

1-برگرفته از کتاب الهیات علی هدی کتاب و السنة آیت الله سبحانی؛ المركز العالمی للدراسات الإسلام؛چاپ: قم‏، 1412 ق‏ ؛چاپ: سوم؛ ج1، ص68.‏ و کتاب تبیین براهبن اثبات خدا،آیت الله جوادی آملی؛ انتشارات اسراء؛1378ش؛قم؛ چاپ سوم؛ ص143-153.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 1 =
*****