چکیده:یکی از مناظراتی که امام جواد (علیه السلام) با وجود سن کمشان، همگان را حیرت زده کردند، مناظره با بزرگ اهل سنت، یحیی ابن اکثم بود...
دستگاه اموی و عباسی در پی این مسأله بودند که به هر طریقی ضربهای بر اهل بیت (علیهم السلام) وارد سازند. مأمون که سیاستهای خلفای پیش را در کنترل اهل بیت (علیهم السلام) بیفایده و منفی دید، تصمیم گرفت امام رضا(علیه السلام) را در دربار خود داشته باشد که بدون برانگیختن حساسیت مردم، کارهای امام را تحت نظر داشته باشد.
پس از شکست نقشهی مأمون و سوق یافتن نظرات مردم به سمت امام رضا (علیه السلام) و ایجاد ضعف در حکومت مأمون، تصمیم گرفت امام را به شهادت برساند. پس از اجرای این نقشهی شوم، مأمون تمام سعی خود را بر این داشت که خود را از این اتهام مبرا کند. یکی از اقدامات اساسی مأمون، رفتار خوب و کریمانه با فرزند امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) بود. مأمون با این بهانه، دختر خود ام الفضل را به ازدواج امام جواد (علیه السلام) درآورد. واضح است که این اقدام مأمون بهانهای برای حضور یک جاسوس برای کنترل امام بوده. این کار مأمون سخت عباسیان را برآشفت. آنها میترسیدند خلافت پس از مأمون به علویها بازگردد، همانگونه که در مورد امام رضا (علیه السلام) نیز چنین ترسی را داشتند. [1] عباسیون به مأمون میگفتند: آیا دختر خود را به تزویج کسی درمیآوری که «لم یتفقه فی دین الله و لا یعرف حلاله من حرامه و لا فرضه من سنته»؟ هنگامی که این جنجالهای عباسیان بالا گرفت، مأمون مجلسی ترتیب داد تا امام جواد (علیه السلام) با بزرگترین عالم و فقیه اهل سنت «یحیی ابن اکثم» به مناظره بپردازد. هدف مأمون در واقع این بود که امام، در مقابل پرسشهای یحیی ابن اکثم درمانده شود و همگان بدانند که وی جایگاه علمی بالایی ندارد؛ اما بهانهاش جنجالهای عباسیان بود. [2]
مأمون به عباسیان در مقابل استدلال به کودک بودن امام گفت: «او از خاندانی است که علمشان لدنی و از الهام خدا سرچشمه میگیرد و پدارنش همواره در علم و ادب از کسب علم و آموزشهای معمول بینیاز بودهاند.» [3]
عباسیان یحیی ابن اکثم را خواندند و به وی وعدهی مال فراوان دادند در صورتی که امام را در مناظره شکست دهد.
روز مناظره فرارسید و یحیی پس از کسب اجازه از مأمون، از امام جواد (علیه السلام) سوال کرد: مُحرِمی که حیوانی را کشته، چه حکمی دارد؟
امام فرمود: آیا او صید را در حرم کشته یا در بیرون آن؟ آیا محرم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمدا آن را کشته یا به خطا؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود نادم است؟ شبانه صید را کشته یا در روز؟ محرم در حال عمره بوده یا حج؟
پس از طرح فروض فوق، یحیی ابن اکثم متحیر شد و از رنگ باختن او شکست را میشد دید.
مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروض مطرح شده را بدهند. امام تک تک فروض را پاسخ گفتند. مأمون از امام درخواست کرد که سوالی را طرح کنند تا یحیی ابن اکثم پاسخ بدهد.
امام سوال خود را بدین شکل مطرح نمود: در مورد مردی به من خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد، زن بر او حلال شد، هنگام ظهر دوباره حرام شد، در موقع عصر حلال شد، در وقت غروب آفتاب بار دیگر حرام شد، در وقت عشاء حلال شد، در نیمه شب باز بر او حرام شد و هنگام طلوع آفتاد حلال شد. مسئلهی این زن چیست و چگونه این همه بر آن مرد حلال و حرام میشود؟
یحیی از پاسخ به امام متحیر ماند و از امام خواست خود پاسخ سوال را بگویند.
امام پاسخ را بدین شکل دادند: این زن کنیز شخص دیگری بوده و بر مرد حرام بود. روز که شد مرد آن را از صاحب قبلیاش خرید و به او حلال شد، ظهر او را آزاد میکند و بر او حرام می شود، سپس در عصر با او ازدواج میکند و بار دیگر حلال میشود. هنگام غروب با او ظهار میکند و حرام میشود؛ در وقت عشاء کفاره ظهار را میپردازد و حلال میشود، نیمه شب او را طلاق میدهد و حرام میشود؛ صبح دوباره رجوع میکند و حلال میشود. [4]
مأمون از علم امام متعجب میشود و میگوید: کمی سن مانع از کمال عقل، برای این خاندان نمیشود. [5]
______________________________
پینوشت:
[1]. الارشاد، ص319.
[2]. همان، 319-320.
[3]. تحف العقول، ص335.
[4]. بحارالانوار، ج50، ص74-78.
[5]. ارشاد، ص51.