دشمن نیز به علم امام جواد اعتراف کرد

11:41 - 1394/06/23

چکیده: معتصم جواب ایشان را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى‌آبرو شديم!) و من همان‌جا (از فرط شرم‌سارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم. این‌جا نیز همه حضار و مردمی که می‌شنیدند، به علم بی‌پایان حضرت جواد(علیه‌السلام) اعتراف کردند و نشانه‌ای تام بر امامت ایشان بود.

امام جواد علیه السلام

شیعه معتقد است: امام جانشین پیامبر(صلی‌‎الله‌علیه‌وآله) در جامعه اسلامی بوده و تمام وظایف او را داراست، به همین خاطر باید دارای علمی تام به شریعت و اوضاع عمومی مردم باشد تا بتواند در دین درست را به مردم معرفی کند و از انحرافات در دین جلوگیری کند. این علم هرگز کسبی نیست و به سن و سال بستگی ندارد و شخصی که به مقام امامت میرسد و لو کودکی در گهوراه باشد، چشمه‌های حکمت الهی و علم به احکام شرعی از زیان او جاری می‌شود.
این علم به نحوی بوده است که گاهی دشمنان دین و تشیع را نیز به واکنش و تحسین وا می‌داشت و آن‌ها نیز تحت تاثیر علم امام قرار می‌گرفتند و سخنان امام را می‌پذیرفتند.
یکی از این موارد، سخن و استدلال امام جواد(علیه‌السلام) در مجلس «معتصم» خلیفه ستم‌گر عباسی بود؛ او با این‌که بزرگان و عالمان اهل سنت حضور داشتند و در موضوعی خاص اظهار نظر می‌کردند، سخن و استدلال امام جواد(علیه‌السلام) را پذیرفت و او را بر تمام فقها و عالمان زمان ترجیح داد، با آن‌که در آن زمان سن حضرت حدود 24 سال بود و نسبت به علمای اهل سنت بسیار جوان و کم سن و سال بود.

تفصیل این جریان:
فتواى قضایى امام و شكست فقهاى دربارى
«زرقان‏» كه با «ابن ابى دواد»(قاضی القضات زمان معتصم) دوستى و صميميت داشت، مى‏‌گويد: يك روز «ابن ابى دواد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى كه به شدت افسرده و غمگين بود. علت را جويا شدم. گفت: «امروز آرزو كردم كه كاش بيست ‏سال پيش مرده بودم».
پرسيدم: چرا؟
گفت: به خاطر آن‌چه از ابو جعفر(امام جواد)(علیه‌السلام) در مجلس معتصم بر سرم آمد.
گفتم: جريان چه بود؟
گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه(معتصم) خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها را جمع کرد و محمد بن على‏(علیهماالسلام) را نيز فرا خواند و از ما پرسيد: دست دزد از كجا بايد قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دليل آن چيست؟
گفتم: چون منظور از دست در آيه تيمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُم ‏[نساء/43]صورت و دست‌هايتان را مسح كنيد» تا مچ دست است. گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مى‏‌گفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود،
ولى گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دليل آن را پرسيد، گفتند: منظور از دست در آيه وضو: «فاغسلوا فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِق [مائده/6]صورت‌ها و دست‌هايتان را تا آرنج ‏بشوييد» تا آرنج است.

آن‌گاه معتصم رو به محمد بن على‏(علیهماالسلام) كرد و پرسيد: نظر شما در اين مسئله چيست؟
او گفت: اين‌ها نظر دادند، من‌را معاف بدارید.
معتصم اصرار كرد و قسم داد كه بايد نظرتان را بگوييد.
ایشان گفت: چون قسم دادى نظرم را مى‏‌گويم. اين‌ها در اشتباه‌اند، زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شود و بقيه دست‏ او بايد باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دليل؟
گفت: زيرا رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله) فرمود: سجده با هفت عضو از بدن تحقق مى‏‌یابد: صورت(پيشانى)، دو كف دست، دو سر زانو، و دو پا(دو انگشت‏ بزرگ پا). بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى‏‌ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و از طرفی خداى متعال مى‏‌فرمايد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً [جن/18 ]سجده گاه‌ها (هفت عضوى كه‏ سجده بر آن‌ها انجام مى‏‌گيرد) از آن خداست، پس، هيچ كس را همراه و هم‌سنگ با خدا مخوانيد (و عبادت نكنيد)» و آن‌چه براى خداست، قطع نمى‏‌شود.

معتصم جواب ایشان را پسنديد و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند (و ما نزد حضار، بى‌آبرو شديم!) و من همان‌جا (از فرط شرم‌سارى و اندوه) آرزوى مرگ كردم.
این‌جا نیز همه حضار و مردمی که می‌شنیدند، به علم بی‌پایان حضرت جواد(علیه‌السلام) اعتراف کردند و نشانه‌ای تام بر امامت ایشان بود.
-------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. طبرسى، مجمع البيان، شركة المعارف الاسلامية، 1379 ه. ق، ج 10، ص 372؛ عياشى، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق: حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعة علمية، ج 1، ص 320.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 2 =
*****