خیلی به من گیر میدن

23:37 - 1391/11/10
خونواده‌ام بهم سخت می‌گیرن از همه کارام می‌خوان سر در بیارن هی می‌گن با هم چی می‌گین کجا می‌رین خلاصه هیچ حریم خصوصی در رابطه با شوهرم برام نذاشتن...
خیلی به من گیر میدن

من به تازگی با یه پسر نامزد شدم و ازدواج موقت کردیم تا بزودی به عقد دائم همدیگه در بیاییم خونواده‌ام بهم سخت می‌گیرن از همه کارام می‌خوان سر در بیارن هی می‌گن با هم چی می‌گین کجا می‌رین اس‌ام اس هام رو می‌بینن خلاصه هیچ حریم خصوصی در رابطه با شوهرم برام نذاشتن دیگه خسته شدم بگین چه کنم؟

***جواب :

سلام

خدمت شما عرض می‌کنم که من پدرم و خونواده شما رو درک می‌کنم اونا درسته سخت می‌گیرن اما شکی نیست که خیر شما رو می‌خوان و این سخت گیریها رو که می‌کنن بخاطر اینه که اونقدری که شما مطمئن به خوب بودن طرف هستید اونا نیستن و از نظر خودشون احتیاط می‌کنن چون به هرحال شما هنوز عقد دائم نشدید و احتمال به هم خوردنش هنوز هست

حالا شما برای اینکه سختیا براتون آسون بشه دو جور می‌تونید به مساله نگاه کنید

اول اینکه سعی کنید همون طوری که حال خودتون رو درک می‌کنید حال اونا رو هم درک کنید اگه این طور بشه و به اونا حق بدید این قدر سختی نمی‌کشید

دوم اینکه اگه احساس می‌کنید نمی‌تونید اونا رو درک کنید برای اینکه کمتر سختی بکشید واقع نگر باشید و وضع فعلی رو ولو خوب نیست به عنوان اینکه چاره‌ای نیست قبولش کنید اخه ادم توی مشکلاتی که براش پیش میاد خیلی از ناراحتیها رو بخاطر این می‌کشه که وضع فعلیش رو قبول نمی‌کنه پس اگه وضع فعلی رو به همین صورت که هست بپذیرید در این صورت ناراحتیتون کم می‌شه

به نظر من اگه یه کار دیگه کنید شاید حتی گیر دادن اونا هم کمتر بشه اون کار اینه که سعی کنید یه کاری کنید که اعتماد اونا جلب بشه و احساس نکنن که چیزی رو می‌خواید ازشون مخفی کنید یعنی حتی اگه اونا هم سوال نکردن به هم چی گفتید خودتون بهشون بگید یا اگه گیر دادن با روی باز قبول کنید نه اینکه اعتراض کنید

با اینکار اونا شما رو با خودشون هم عقیده می‌بینن و ممکنه گیر دادنشون کم شه اما اگه کم هم نشد یه مدت کم تحمل کردن بجایی بر نمی‌خوره اونی که مهمه اینه که اخرش به هم می‌رسید و این روزها براتون یه خاطره می‌شه فقط دعا کنید و از خدا بخواید که انشا الله طرفتون همون طوری که دلتون می‌خواد باشه و خوشبختتون کنه

به هر حال شما که ازدواج نکردید و بچه ندارید هنوز حال پدر مادر رو درک نمی‌کنید اما من که خودم پدرم گرچه مثل والدین شما سخت گیر نیستم اما اونا رو درک می‌کنم خصوصا اینکه از نظر اونا هنوز ازدواج قطعی نیست پدر مادرا خیلی نسبت به بچه شون ترسو هستن و مثل برای اونا مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می‌ترسن اینم بخاطر تجربه ایه که دارن و بخاطر مواردیه که دیدن اما جوان نمی‌ترسه بخاطر اینکه خامه

خلاصه سرتونو درد نیارم خونواده نسبت به فرزند خیلی احتیاط کاره و شما از این ناراحت نشید فقط دغدغه شما این باشه که انشا الله طرفتون خوب باشه

من توصیه‌ام به شما اینه که فکر رابطه الان با همسرتون نباشید بلکه کاملا چشم عقلتون رو باز کنید و سعی کنید در این مدت باقی مونده خوب بشناسیدش که اگه عقد دائم شدید برگشتن خیلی مشکله

موفق باشید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 8 =
*****