چکیده: چند سالی است وهابیت خبیس نهايت تلاششان را براي بياثر كردن غدير كرده و شبهه مطرح كردهاند تا در مواجهه با شيعيان، ایشان را نسبت به اصل امامت مأیوس کرده و ریشه امامت را با یک داستان و آسمان ریسمان کردن از میان بردارند.
شیعیان معتقد هستند پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در روز غدیر خم به امر الهی امیرالمومنین(علیهالسلام) را به امامت و جانشینی خود انتخاب کرد. پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در سال دهم هجرت، پس از پایان مناسک «حجة الوداع» به همراه هزاران تن از مسلمان به سوی مدینه رهسپار شد. کاروان، منازل بین راه را یکی پس از دیگری پیمود. ناگاه جبرئیل بر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نازل شد و آیه شریفه «یا ایها الرَّسول بَلِّغ ما انزِلَ الیک...[مائده/ 67]» را بر ایشان قرائت کرد.
در این آیه خداوند پیامبرش را ترغیب نمود تا دستور او را درباره جانشینی و ولایت امیرالمومنین(علیهالسلام) هر چه سریع تر به مردم برساند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به غدیر خم رسید. دستور داد آنانکه از غدیرخم گذشتهاند برگردند، باقیمانده کاروان هم برای رسیدن به میعادگاه عجله کنند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بر فراز جهاز شتران رفت و بعد از حمد و ثنای خداوند؛ چنین فرمود: «ای مردم! به پایان عمرم نزدیک شدهام و به زودی از میان شما میروم. ای مردم! من آنچه از حلال و حرام خدا بود به شما رساندم. آیا من بر شما اولویت و برتری ندارم؟» مردم همه گفتند: بلی؛ یا رسول الله.
آنگاه او دست امیرالمومنین(علیهالسلام) را گرفت و فرمود: «مَن کُنت مَولاه فَهذا علیٌّ مَولاه....: هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست». بار خدایا دوست علی را دوست بدار و دشمن علی را دشمن باش. معبودا آنکه علی را یاری کند، یاور باش و کسی که او را یاری نکند، خوار و ذلیل گردان.و ...».
شیعیه و حتی اهل سنت این داستان را در کتب خود نقل کردهاند، ولی در تفسیر آن اختلافات دارند. اما وهابیت خبیث برای فرار از این قضیه تلاش کردهاند انحرافی معنوی در این قضیه ایجاد کنند و بگویند این جریان اصلا ربطی به امامت ندارد و مربوط به قضیه یمن بوده است. وهابیت خبیس نهايت تلاش خود را برای بیاثر كردن غدير كردهاند و شبههای را مطرح كردهاند تا با این شبهه شیعیان را نسبت به اصل امامت مأیوس کرده و ریشه ولایت را با ساختن این داستان از میان بردارند. اگر چه طرح این گزارشات و سوال و جوابهای آن در یک یا چند پست، حتی یک یا چند مقاله نمیگنجد؛ ولی با شیوع آن در فضای مجازی، مجبوریم به آن به صورت خلاصه بپردازیم و جواب آن را مختصراً بیان کنیم.
عمده حرف آنان در مطلب، این است که حدیث غدیر در پی ماجرای سفر امیرالمومنین(علیهالسلام) به یمن و شکایت فرستاده خالد(شخصی به نام برید بوده) از ایشان نزد پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) صادر شده است. آنان میگویند حدیث غدیر و خطبه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) برای ایجاد محبت امیرالمومنین(علیهالسلام) در بین آنان بوده است. در حالی که این یک دورغ است و این دو قضیه اصلا به هم ربطی ندارند؛ زیرا در منابع اهل سنت مأموریت امیرالمومنین(علیهالسلام) به یمن با عناوین مختلفی مانند قاضی، دعوت کننده به اسلام دیده میشود. در این گزارشات شکایاتی از امام مطرح شده است که علّت شکایت در یکی از گزارشات تصرف امام در کنیز بوده است و در گزارشی دیگر تصرف دیگران در صدقات و لباس و غنایم است و بر فرض قبول گزارشات، این شکایت در مدینه واقع شده و ربطی به امامت و غدیر خم ندارد.
سفرهای امیرالمومنین(علیهالسلام) به یمن
باید گفت اخبار سفر امیرالمومنین(علیهالسلام) به یمن در کتب تاریخی و روایی نقل شده است؛ از مجموع گزارشات به دست میآید که امام حداقل سه سفر به یمن داشته است و اولاً در برخی از آنها سفر برای قضاوت میان مردم یمن بوده است و به شکایتی از امام اشارهای نیز نشده است.[1] ثانیاً در برخی از آنها سفر برای دعوت به اسلام در میان مردم یمن بوده است و در این سفر نیز به شکایتی از امام اشارهای نشده است. بنابر این این سفر نیز ربطی به شکایت خالد ندارد و بیگانه از جریان غدیر است.[2] و ثالثاً برخی گزارشات سفر امام به یمن را بدون عنوان ذکر کردهاند و در این سفر نیز به شکایتی از امام اشارهای نشده است. بنابراین این سفر نیز ربطی به شکایت خالد ندارد و بیگانه از جریان غدیر هستند.
شکایت بریده ربطی به غدیر خم ندارد
اگر چه بریده از جمله افرادی است که به خلافت ابوبکر اعتراض کرده است و سید عاملی او را از اعلام شیعه و طبقات شیعه ذکر کرده و مامقانی به شیعه و امامی بودن او تصریح کرده است [3] ولی او قبل از سفر به یمن بغض و کینه نسبت به امیرالمومنین(علیهالسلام) داشته و در برخی گزارشات آمده که او گفته است: «نسبت به علی(علیهالسلام) چنان کینهای داشتم که نسبت به کسی چنین کینهای نبود».[4]
نکته دیگری که در شکایت فرستاده خالد یعنی بریده دیده میشود، ناراحتی پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) از این شکایت است؛ حتی نقل شده که رنگ صورت حضرت تغییر کرد و فرمود: از جان علی چه میخواهيد؟ علي از من و من از علي هستم. این حالت نشان میدهد که این شکایت از امام صحیح نبوده و پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از دست آنان ناراحت شده است.[5]
در گزارش شکایت بریده، علت شکایت مختلف است. در برخی از آنان، علت شکایت جفای امام با او و در برخی تصرف امام در کنیز علت شگایت گزارش شده است.[6] در منابع شیعه نیز غالبا شکایت بریده از اهل سنت گرفته شده است و نقلهای ذکر شده را گزارش کردهاند.[7]
نکته اصلی که باید به آن توجه داشت این است که مکان شکایت در مکه و یا منطقه غدیر خم نبوده است. در برخی گزارشات مکانی که در آن شکایت شده است، نامی برده نشده است و از تعابیری مانند «قدمت، قدمنا، قدموا» استفاده شده است.[8]
تنها در یکی از روایات مکان شکایت تصریح شده است و میگوید وقتی امیرالمومنین(علیهالسلام) در کنیز تصرف کرد، خالد از برید خواست تا شکایت او را نزد پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) ببرد. بریده نقل کرده است که «...فقدمتُ المدینه و دخلت المسجد...» یعنی به مدینه برگشتم و به مسجد رفتم و شکایت علی را نزد پیامبر کردم....» این جریان تقریبا مربوط به یک سال قبل از واقعه غدیر است.[9]
در نتیجه: باید گفت شکایتهای گزارش شده از امیرالمومنین(علیهالسلام) در مدینه بوده و هیچ ارتباطی به غدیر خم ندارد؛ زیرا شبهه کنندگان در صدد بودند تا شکایت بریده و خالد را سبب وقوع غدیر ذکر کنند در حالی که شکایت آنان در مدینه بوده که ارتباطی با غدیر خم که در حجة الوداع بوده است، ندارد.
.......................................................................
پینوشت
[1]. سنن ابن داود، ج3، ص301 حدیث 3582؛ المستدرک حاکم نیشابوری، جزء10، ص463حدیث4642 و منابع دیگر.
[2]. صحیح بخاری، ج3، ص50؛ الکامل ابن اثیر، ج2، ص301.
[3]. اعیان الشیعه، ج 3، ص560؛ تنقیح المقال،ج1، ص166.
[4]. صحیح بخاری، ج4، ص1850؛ البدایه ونهایه ابن کثیر ، ج7، ص344.
[5]. مسند احمد بن حنبل، جزء5، ص356 حدیث23062؛ البدایه ونهایه ابن کثیر ، ج7، ص344 تا 346.
[6]. همان، ص347 حدیث22195؛ صحیح بخاری، جزء4، ص1850 حدیث4093.
[7]. نک: امالی شیخ طوسی،ص250، ترجمه کشف الغمه،ج1،ص290.
[8]. مسند احمد بن حنبل، جزء5، ص358 حدیث 23078و 23011؛ البدایه ونهایه ابن کثیر ، ج5، ص209؛ المستدرک حاکم نیشابوری، جزء10، ص426حدیث4596.
[9]. المعجم الوسیط طبرانی، جزء6، ص163 حدیث6085.