راههای ارتباط با مردگان

23:11 - 1391/11/13
از ظاهر برخى آيات مى توان فهميد، انسان ها در عالم برزخ، خويشان و غيرخويشان خود را مى شناسند و با آنها ملاقات مى كند.
قبرستان

آيات متعدد در قرآن مجيد است كه از مرگ به «توفى» (دريافت تام و تمام) تعبير مى كند كه اشاره لطيفى به مسئله بقاى روح دارد; از جمله: سوره هاى، نساء، 97; انعام، 61; نحل، 27، 32 و 70 ; يونس، 46 و 104 ; رعد، 40 ; غافر 77 و 67; انفال، 50; اعراف، 37; حج، 5; زمر، 42 ـ و... ; بنابراين با توجه به اين آيات، روشن مى شود كه روح، باقى، مستقل و مجرد از مادّه است.
علما و دانشمندان چندين قرن است كه پژوهش هاى علمى و آزمايش هاى عملى زيادى را درباره روح انجام داده اند; از جمله مى گويند: ارواح آزادند و در صورت فراهم بودن بعضى شرايط مخصوص، مى توانند با زندگان تماس برقرار كنند; پس مسئله بقاى روح پس از مرگ، امرى مسلم است كه امروزه از طرف دانشمندان و فلاسفه شرق و غرب مورد تأييد قرار گرفته و بزرگان اسلام نيز با دلايل روشن، اين امر را ثابت كرده اند.[1] و آيات 17 آل عمران و 26 يس نيز بر ارتباط ارواح با انسان هاى زنده در اين دنيا دلالت دارد.

گرچه بسيارى از كسانى كه ادعاى ارتباط با عالم ارواح دارند، دروغ مى گويند و يا گرفتار تخيل و پندارند، ولى طبق تحقيقات، اثبات شده است كه ارتباط با عالم ارواح امرى ممكن است واين امر، براى جمعى از آگاهان، به تجربه ثابت شده كه در تماس با ارواح، حقايقى را درك كرده اند و اين خود، دليل روشنى بر اثبات جهان برزخ و واقعيت آن است و نشان مى دهد كه بعد از عالم دنيا و مرگ جسم، و قبل از برپا شدن قيامت جهان ديگرى وجود دارد.[2]

از ظاهر برخى آيات مى توان فهميد، انسان ها در عالم برزخ، خويشان و غيرخويشان خود را مى شناسند و با آنها ملاقات مى كند; از جمله:

خداوند متعال، در آيات 169ـ171 آل عمران، درباره شهيدان مى فرمايد: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار، آنها زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. به آن چه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند، شادى مى كنند كه نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مى شوند; بر نعمت و فضل خدا و اين كه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند، شادى مى كنند.

اين آيات شريفه بر زندگى شهدا در برزخ به طور خاص و زندگى ديگران به طور عام دلالت دارد. با اثبات اين موضوع در مى يابيم كه برزخيان هم ديگر را مى شناسند و با هم ملاقات مى كنند و خوشبختى و بشارتى كه در اين آيات اشاره شده، حاكى از شناخت و ملاقات مجاهدان با يك ديگر و مؤمنان با قوم خويش است.

در حديثى امام على(عليه السلام) به اصبغ بن نباته، درباره مؤمنان در عالم برزخ مى فرمايد: ... اگر پرده از مقابل چشم شما برداشته شود، ارواح مؤمنان را مى بينيد كه در اين جا حلقه حلقه نشسته و يك ديگر را ملاقات مى كنند و سخن مى گويند: اين جا جايگاه مؤمنان و وادى برهوت جايگاه كافران است.[3]

حضرت على(عليه السلام) هنگامى كه با عده اى از يارانشان از قبرستانى عبور مى كردند، خطاب به اهل قبور فرمودند: من به شما از آن چه در دنيا بعد از شما مى گذرد خبر مى دهم...و شما نيز... .[4] از اين گفت و گو نيز مى فهميم كه برزخيان مى دانند كه چندى پيش در دنيا بوده اند و اكنون دستشان از همه چيز كوتاه شده است.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: هنگامى كه كسى مى ميرد، ارواح مومنان نزد او جمع مى شوند و از او درباره كسانى كه مرده اند و كسانى كه هنوز زنده اند مى پرسند ; اگر معلوم شود كه مرده است و پيش آنها نيامده مى گويند او ]در جهنّم برزخى [سقوط كرده است.[5]

از اين روايت معلوم مى شود كه افراد خوب و بد در بهشت و جهنّم برزخى از حال هم ديگر خبر ندارند و يك ديگر را ملاقات مى كنند.

از آيات و روايات استفاده مى شود كه ارتباط «ارواح» با انسان ها به ويژه با بازماندگان، امرى مسلم و قطعى است. امام على(عليه السلام) به هنگام مراجعت از جنگ صفين در كنار قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود، اخبارى از اين دنيا به اهل قبور داد و بعد از آنها خواست  شما چه خبر داريد؟! سپس رو به ياران كرد و فرمود: آگاه باشيد اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه در سفر آخرت، پرهيزگارى است.[6]

اين حديث و مانند آن، گواه بر آن است كه علاوه بر اين كه عالم برزخ براى ارواح مردگان واقعيت دارد، نوعى ارتباط با اين جهان نيز دارند.

آگاهى مردگان، ـ به ويژه پدر و مادر ـ از اوضاع بازماندگانشان نيز امرى مسلم است.[7]

نكته قابل توجّه اين كه بر اساس حكمت خداوندى، پدرى كه از دنيا رفته، اگر از اهل ايمان باشد امكان آگاهى او از فرزندان خود در امور خيريه وجود دارد، امّا درباره كارهاى ناپسند آنها نمى تواند آگاهى يابد; همان طور كه عيب هاى درونى هر كسى در اين دنيا بر ديگران پوشيده است; اگر پدر يا مادر از اهل ايمان نباشند (مثلا كافر باشند) مسئله بر عكس است! امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: مؤمن ]كه از دنيا رفته [اهل خودش را ديدار مى كند و خوبى هاى خانواده خود را مى بيند و خوشحال مى شود و بدى هاى آنها بر او پوشيده مى شود ]اما[ كافران اهل خود را ديدار مى كنند، بدى هاى آنها را مى بيند و خوبى هاى بازماندگان بر آنان پوشيده مى شود.[8]

ضمنا زيارت مرده از اهلش بر حسب مقام و رتبه اش متفاوت است. بعضى روزى يك بار، بعضى هفته اى و يا ماهى و يا سالى و يا چند سال يك بار و يا در روزهاى خاصى از اهل خود ديدار مى كنند. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: در روز جمعه و روز عيد فطر و قربان خداوند، متعال به رضوان، خازن بهشت مى فرمايد: به ارواح مؤمنان ]در حالى كه در غرفه هاى بهشتى به سر مى برند[ ندا بدهيد كه خداوند به شما اجازه داده است به زيارت خانواده و دوستان خود در دنيا برويد.[9]

هديه براى مردگان:

همان گونه كه انسان از اعمال نيكى كه در دنيا انجام داده است، در عالم برزخ بهره مى برد، از حسناتى كه ديگران براى آنها انجام دهند نيز بهره مند مى شوند. بنابراين، اگر بازماندگان براى ميت صدقه بدهند يا حج انجام دهند و يا روزه بگيرند و يا قرآن بخوانند و هر كار خيرى براى ميت انجام دهند، آن ميت از آن كار خير بهره مند مى گردد.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: همان گونه كه زنده ها، با هدايا شاد مى شوند، اهل قبر و برزخيان نيز با ترحم و استغفارى كه درباره آنان مى شود، شاد مى گردند.[10] و در جاى ديگر مى فرمايد: تا وقتى كه رطوبت آب، روى خاك قبر هست، عذاب قبر از ميت دور مى شود.[11] آن چه مهم تر از همه اينهاست، تلاش براى ادا كردن حقوقى است كه بر گردن ميت باقى مانده است; چه حق الناس باشد; مانند بدهكارى و... و يا حق الله مثل نماز قضا، روزه و... باشد.

خيرات و اعمال نيك از ناحيه بازماندگان براى مرده ها محدود نيست، بلكه هر عمل نيكويى مى تواند براى آنان ثواب داشته باشد. هم چنين فرزندى كه كار نيكى انجام دهد يا ميت كار نيكى را بنا نهاده باشد يا چيزى را وقف كرده كه بعد از مرگ از آن استفاده شود ثوابش به او مى رسد. فاتحه و خيرات هم نوعى صدقه است كه موجب خوشحالى ميت و حتى ترك آن موجب ناراحتى او مى شود. طبق برخى روايات، اگر فرزند پس از مرگ والدين به يادشان نباشد «عاق» پدر و مادر مى شود.

از مهم ترين چيزهايى كه براى هديه به مرده ها سفارش شده است، خواندن قرآن و دعا است.

خواندن هر سوره اى از قرآن براى مردگان مفيد و داراى ثواب است، ولى بهتر است كه سوره هاى «الرحمن»، «يس»، «جمعه»، «قدر»، «معوذتين» (ناس و فلق) «اخلاص»، «ملك» و يا «آية الكرسى» و... خوانده شود.[12]

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: همانا هداياى زنده ها براى مردگان، دعا و استغفار است.[13]

به هنگام انجام هر كارى براى ميت و فرستادن هديه، همين كه نيت كند براى فلان ميت اين كار را مى كنم كافى است و لازم نيست به زبان آورده شود.مى توان ثواب قرآن و اعمال خير و نيك را به روح مقدس پيشوايان معصوم(عليهم السلام)هديه نمود. اين كار موجب مى شود ثواب عمل، چند برابر شود. البته فرستادن خيرات براى غير امام به صورت «صدقه» و براى امام(عليه السلام)به نيت «هديه» است. براى امام زمان(عليه السلام) نيز در عين حال كه دعا براى تعجيل فرج آن بزرگوار مى كنيم، نيكوست ثواب كارهاى نيك مان به نيت سلامتى وجود مبارك شان و هديه به ايشان باشد.[14]

 گريه اگر از حالت اعتدال خارج نشود، بر گريه كننده، از نظر روانى، تأثير مثبت دارد و به اصطلاح او را سبك مى كند و نيز ممكن است در مواردى اثرهاى اجتماعى و سياسى ديگرى در برداشته باشد، ولى براى مرده تأثيرى ندارد، مگر آن كه از گريه، رقّت قلب و حال دعايى حاصل شود و براى شادى و نجات مرده دعا كند كه چنين دعايى به اجابت نزديك تر است.

مرده اگر زمينه لازم را داشته باشد، از همسايگان نيكوكار كسب فيض مى كند. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام مى خوانيم: مردگان خود را در ميان مردمان نيك به خاك بسپاريد، زيرا مرده نيز همچون زنده از همسايه بد رنج مى برد.[15]

حضرت على(عليه السلام) فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به ما دستور داد مردگانمان را در ميان مردمانى صالح به خاك بسپاريم، زيرا مردگان نيز هم چون زنده ها از همسايه بد رنج مى برند.[16]

در حديث ديگرى از پيامبرگرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: چون مؤمن بميرد، گورها از مرگ او زيبا و روشن مى شود و هيچ قطعه اى از خاك گورستان نيست، مگر اين كه آرزو مى كند او در آن جا دفن شود و هرگاه كافر بميرد گورها از مرگ او تاريك مى شوند و هيچ قطعه اى از خاك گورستان نيست، مگر اين كه از دفن او در خود به خدا پناه مى برد.[17]

 

[1]. ر.ك: احمد زمرديان، حقيقت روح، ص 47 و 90 ـ 97.

[2]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 321; بحارالانوار، ج 5، ص 241 و ج 58، ص 35 و 148.

[3]. بحارالانوار، ج 6، ص 243.

[4]. محمد دشتى، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ص 111.

[5]. كلينى، كافى، ج 3، ص 244.

[6]. محمد دشتى، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ص 111.

[7]. ر.ك: كلينى، كافى، ج 3، ص 230ـ232.

[8]. كلينى، كافى، ج 3، ص 230.

[9]. بحار الانوار، ج 99، ص 297; ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 5، ص 456 ـ 473.

[10]. فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 8 ، ص 292; شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 183.

[11]. كلينى، كافى، ج 3، ص 200.

[12]. ر.ك: بحارالانوار، ج 6، ص 294.

[13]. فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 8 ، ص 291; محمد طاهر بن الهتدى الفتنى، تذكرة الموضوعات، ص 216.

[14]. ر.ك: بحارالانوار، ج 83 ، ص 195; مفاتيح الجنان، ص 659 ـ 729.

[15]. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، مترجم: حميدرضا شيخى، حديث 19290.

[16]. همان.

[17]. همان، حديث 19291.

 

منبع : کتاب پاسخ به پرسش هاى قرآنى وابسته به «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از زير مجموعه هاى دفتر تبليغات اسلامى  حوزه علمیه قم

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
16 + 3 =
*****