چيستى و چگونگی شفاعت

14:15 - 1391/11/14
كلمه «شفاعت» در اصل از ماده «شفع» (بر وزن نفع) به معنى «جفت» است ; بنابراين، ضميمه شدن هر چيز به چيز ديگر شفاعت ناميده مى شود.
دعا

شفاعت از ماده «شفع»، به معناى ضميمه كردن چيزى به مثل اوست «ضَمُّ الشىء الى مثله».[1] از اين عبارت روشن مى شود كه بايد نوعى شباهت و همانندى ميان آن دو باشد، هر چند تفاوت هايى نيز در ميان آنها ديده شود.
بنابراين، شفاعت در قرآن، يعنى شخص گنه كار به خاطر پاره اى از جنبه هاى مثبت ]مانند ايمان يا انجام دادن بعضى از اعمال صالح[ شباهتى با اولياى خدا پيدا كند و آنها با عنايت ها و كمك هاى خود، او را به سوى كمال سوق دهند و از پيشگاه خدا تقاضاى عفو كنند. حقيقت شفاعت، قرار گرفتن موجودى قوى تر و برتر، در كنار موجودى ضعيف تر و كمك كردن به او براى پيمودن مراتب كمال است.[2]

مسئله شفاعت از اصول مسلم اسلام است كه روايات زيادى از طريق شيعه و اهل سنت درباره آن نقل شده است. در قرآن كريم نيز آيات متعددى در مورد آن وجود دارد; مانند: آيات 43 تا 48 سوره مدّثر كه خداوند متعال عده اى از كسانى را كه شفاعت شامل حال آنها نمى شود، نام برده است.

همه علماى اسلام (شيعه و سنى) شفاعت را قبول دارند، امّا در بعضى خصوصيات و شرايط آن با يكديگر اختلاف نظر دارند.[3]

در بحث شفاعت، در قرآن چهار دسته آيات وجود دارد. دسته اى مطلقاً شفاعت را نفى مى كند (چون آيه مورد بحث و آيه 48 بقره) دسته ديگر (زمر، 45; سجده، 4) شفاعت را مختص خداوند و دسته سوم (بقره، 255; سبأ، 23) شفاعت را مشروط به اذن الهى مى داند و طايفه چهارم، براى شفاعت شوندگان شرايطى ذكر مى كنند (انبياء، 28; مريم، 87). طريقه جمع آيات بدين شكل است كه اطلاق دسته اول با دسته دوم مقيد مى شود، نتيجه اش اين است كه «هيچ كس نمى تواند شفاعت كند مگر خداوند.» آن گاه اين نتيجه با دسته سوم باز هم مقيد مى شود و نتيجه آيات چنين مى شود: «هيچ كس نمى تواند شفيع باشد، مگر خداوند يا كسى كه او اجازه دهد.»

با توجه به آن چه گفته شد آياتى كه شفاعت را نفى مى كند مقصود شفاعت مستقل از خداوند و در عرض خداوند است و آياتى كه اثبات شفاعت براى غيرخدا مى كند مقصود، شفاعت غير مستقل است و شفاعت با اذن و اراده خداوند; چنان كه اسلوب قرآن درباره «توفى» «خلق» «رزق» و ديگر كمالات نيز چنين است.[4]

بنابراين، نظر اكثر علماى اسلام در مسئله «شفاعت» ]با توجه به استفاده اى كه از ظاهر آيات و احاديث كرده اند [اين است: در پرتو شفاعتِ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و به پاس احترام و مقام و منزلتى كه شفاعت كنندگان واقعى در درگاه الهى دارند، گروهى از گنه كاران ]با شرايطى كه براى آنها بيان شده است[ از عذاب، نجات پيدا كرده، خداوند از تقصير آنان در مى گذرد; از اين رو، هر چند ممكن است عده اى از عوام شيعه در مسئله «شفاعت» نظر افراطى داشته باشند، ولى علماى شيعه، «شفاعت» را فقط شامل كسانى مى دانند كه شرايط آن را داشته باشند.

و اين اعتقاد كه تمام كسانى كه به خدا ايمان داشته و با رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام)دشمنى نداشته باشند، مشمول شفاعت مى گردند، اعتقادى است كه از ظاهر آيات قرآن كريم، مانند: (لاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى)[5] و از روايات استفاده مى شود; مانند آن چه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: إذا قُمْتُ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ تَشَفَّعْتُ فِى اَصْحابِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمّتى فَيَشفَعُنى الله فِيهم وَ اللهِ لاتَشَفَّعْتُ فِيمَنْ آذى ذُرِّيَّتى;[6] هنگامى كه در مقام شفاعت قرار گيرم، براى گناه كاران امتم شفاعت مى كنم و خداوند شفاعت مرا مى پذيرد. به خدا سوگند براى كسانى كه ذريه و فرزندان مرا آزار كرده باشند شفاعت نمى كنم.[7]

 شفع و شفاعت هر دو مصدر و به معناى منضم كردن چيزى به چيز ديگرى مانند آن است. بيشترين موارد كاربرد آن، انضمام كسى است كه احترام و مقام بالاترى دارد، به كسى كه از او در مرتبه پائين ترى است;[8] به بيانى روشن تر، «شفاعت»، آن است كه موجودى قوى به موجودى ضعيف يارى برساند; مثلا: نور، آب و هوا و زمين، دانه گياه را يارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد و يا اولياى خدا به گنه كارى يارى مى رسانند تا نجات يابد، ولى همه اينها در پرتو اذن اوست. شفاعت، براى جلوگيرى از يأس و نا اميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست. قدرت شفاعت كننده در برابر قدرت خداوند، مستقل نيست، بلكه پرتوى از اوست كه به وسيله بندگان خاص او انجام مى پذيرد.

اقسام شفاعت:

با توجه به معناى «شفاعت» آن را مى توان به «شفاعت» تكوينى و تشريعى تقسيم كرد، زيرا با نگاهى فراگير مى يابيم كه شفاعت از نظر مصداق هاى خارجى، آن قدر گسترده است كه تمام عالم هستى و جهان اسباب را در بر مى گيرد، زيرا كمك موجودات قوى تر به پرورش و نجات موجودات ضعيف تر در جاى جاى جهان تكوين به چشم مى خورد.

به عنوان مثال هنگامى كه بذر گياه شكافته مى شود و جوانه ضعيف و ناتوان از آن سر بر مى آورد، زمين، با در اختيار قرار دادن مواد غذايى، آفتاب با در اختيار قرار دادن حرارت و گرمى و نيروى مرموز خود، ابرهاى پربار با فرستادن دانه هاى حيات بخش خود و... دست به دست هم مى دهند، تا اين موجود ضعيف و ناتوان قدرت گيرد و از لابه لاى موانع بگذرد و سرانجام به درختى تنومند كه شاخه هايش پر از ميوه است مبدل گردد. اين يك صحنه روشن از شفاعت تكوينى است.

هر گاه اين الگوى روشن را از جهان تكوين به عالم تشريع يعنى شفاعت هاى انبيا و اوليا براى گنه كاران ببريم، مفهوم واقعى شفاعت قرآنى آشكار مى شود.

و معناى تربيتى خود را كاملا نشان مى دهد. اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: الشَّفيعُ جَناحُ الطّالِبِ;[9] شفاعت كننده بال و پر طلب كننده است.[10]

خداوند در  آيه 85 سوره نساء مى فرمايد: كسى كه به كار نيكى شفاعت ]= تشويق و كمك[ كند، نصيبى از آن براى او خواهد بود و كسى كه شفاعت ]= تشويق و كمك[ به كار بدى كند، سهمى از آن خواهد داشت و خداوند حساب رس و نگهدار هر چيز است.

كلمه «شفاعت» در اصل از ماده «شفع» (بر وزن نفع) به معنى «جفت» است ; بنابراين، ضميمه شدن هر چيز به چيز ديگر شفاعت ناميده مى شود; البته گاهى اين ضميمه شدن در مسئله راهنمايى و ارشاد و هدايت است ]مانند اين آيه [كه در اين صورت به معناى «امر به معروف و نهى از منكر است ]و شفاعت سيئه به معناى امر به منكر و نهى از معروف است[ ولى اگر در مورد نجات گنه كاران از سرانجام اعمالشان باشد، به معناى كمك به افرادى است كه شايستگى و لياقت شفاعت را دارا هستند; به عبارت ديگر، شفاعت گاهى قبل از انجام عمل است كه به معناى «راهنمايى» است و گاهى بعد از انجام عمل است كه به معانى «نجات از عواقب عمل» مى باشد و هر دو، مصداق ضميمه شدن چيزى به چيز ديگر است.

مفهوم آيه كلى است و هرگونه دعوت به كار نيك و بد را شامل مى شود،
ولى در عين حال چون در زمينه آيات جهاد وارد شده ]با توجّه به سياق آيات[،
منظور از «شفاعت حسنه» تشويق پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جهاد و هدف از «شفاعت سيئه» تحريك منافقان براى ترك جهاد است، كه هر كدام سهمى از نتيجه اين كار
خواهند برد.

آيه ياد شده يكى از منطق هاى اصيل اسلامى را در مسائل اجتماع روشن مى سازد و تصريح مى كند كه مردم در سرنوشت اعمال يك ديگر از طريق شفاعت و تشويق و راهنمايى شريكند; بنابراين، هرگاه سخن يا عمل و يا حتى سكوت انسان سبب تشويق جمعيتى به كار نيك يا بد شود، تشويق كننده سهمى از نتايج آن كار خواهد داشت، بدون اين كه از سهم فاعل اصلى كاسته شود.[11]

بايد دانست كه براى اثبات هر يك از اصول و فروع دين راه هايى، هم چون كتاب، سنّت، اجماع و عقل وجود دارد. براى اثبات شفاعت در قيامت براى انبيا و اولياى الهى، هر چهار دليل وجود دارد كه پس از ملاحظه اين دلايل براى هيچ منصفى ترديدى باقى نمى ماند كه اصل شفاعت يكى از اصول پذيرفته شده در اسلام است، نه اعتقادى بدون سلطان و نه افتراى على الله و نه تكذيب آيات خدا; برخى از اين ادله عبارتند از:

الف) كتاب: در قرآن آيات متعددى وجود دارد كه با آن مى توان شفاعت را به اذن خدا اثبات كرد; از جمله:

(يَوْمَئِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ رَضِىَ لَهُو قَوْلاً)[12]; در رستاخيز شفاعت كسى درباره كسى مفيد واقع نمى شود، مگر شفاعت كسى كه خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضى گردد.

(مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنم بَعْدِ إِذْنِه)[13]; شفيعى نيست، مگر بعد از اذن او.

(مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُو إِلاَّ بِإِذْنِه)[14]; كيست كه بدون اذن او شفاعت كند؟

(وَ لاَ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ عِندَهُو إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)[15]; شفاعت كسى سودى نمى بخشد، مگر شفاعت آن كس كه خدا به او اذن دهد.

(لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)[16]; ]آنان[ اختيار شفاعت را ندارند، جز آن كس كه از جانب ]خداى [رحمان پيمانى گرفته است.

(وَ لاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)[17]; و كسانى كه به جاى او مى خوانند ]و مى پرستند [اختيار شفاعت ندارند، مگر آن كسانى كه آگاهانه به حق گواهى داده باشند.

ب) سنت: پيش از اين گذشت كه درباره اثبات شفاعت براى پيامبران و اوليا در كتاب هاى شيعه و اهل سنت، صدها روايت وجود دارد كه به چند روايت كوتاه بسنده مى كنيم.

1. قال رسول(صلى الله عليه وآله) لعلى(عليه السلام): بَشِّرْ شيعتَكَ اِنّى الشَّفيعُ لَهُمْ يَوْمَ القيامَة;[18] پيامبر به على فرمود: شيعيانت را بشارت بده كه من در روز قيامت شفيع آنان هستم.

2. و ان النبى(صلى الله عليه وآله) قال: مَنْ زارَنى حَيّاً اَوْ مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفيعاً يَوْمَ القِيامَةِ;[19] پيامبر فرمود: هر كس مرا در حيات يا پس از مرگ زيارت كند، من در روز قيامت شفيع او مى شوم.

3. قال رسول(صلى الله عليه وآله): اُعْطيتُ خَمْساً...اُعْطيتُ الشَّفاعَةَ[20]

4. قال(صلى الله عليه وآله): اِنَّما شَفاعَتِى لِاَهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتى;[21] پيامبر فرمود: همانا شفاعت من براى گنه كاران امت من است.

5. قال(صلى الله عليه وآله): شَفاعَتى نائِلةٌ اِنْ شاءَ اللّهُ مَنْ ماتَ لايُشْرِكُ بِاللّهِ شَيئاً[22] پيامبر فرمود: شفاعت من به كسانى كه مشرك از دنيا نمى روند، مى رسد.

6 . قال(صلى الله عليه وآله): لَيَخْرُجُنَّ قَومٌ مِنْ اُمَّتى مِنَ النّارِ بِشَفاعَتى يُسَمُّونَ الْجَهَنَّمِيّونَ[23] پيامبر
فرمود: با شفاعت من گروهى از امتم از جهنم بيرون مى آيند، كه به آنان جهنميون
مى گويند.[24]

اين بخش را با حديثى كه محمد بن عبدالوهّاب ]مؤسّس فرقه وهابيت[ نقل كرده است به پايان مى بريم تا روشن شود حتى وهابى ها نيز اصل شفاعت را پذيرفته اند: «احمد بن تيميه مى گويد:... شفاعت نيز تنها براى افرادى كه خداوند اذن دهد، سودمند است... كه آن را پيامبر(صلى الله عليه وآله) طى اين حديث ارشاد فرموده اند: سرور كائنات حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) به روز واپسين در بارگاه ايزدى حاضر خواهد شد...سپس به آن حضرت خطاب خواهد شد كه سفارش كن، سفارش تو پذيرفته مى شود. ]متن حديث چنين است: وَ سَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ [پس از آن، حضرت به شفاعت خواهد پرداخت.»[25]

ج) اجماع: تمام علما و دانشمندان اسلام، بلكه همه مسلمانان شفاعت را از اصول مسلم اسلام مى دانند و هيچ گروهى از مسلمانان آن را انكار نكرده است و اگر اختلافى هست، در مفاد و معناى شفاعت است. شيخ مفيد(رحمه الله)مى نويسد: «اماميه اتفاق نظر دارند كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) در رستاخيز مرتكبان گناه كبيره را شفاعت مى كند. نه تنها پيامبر، بلكه اميرمؤمنان و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) پس از وى نيز در حق شيعيان گنه كار خود شفاعت مى كنند و بر اثر شفاعت آنان، گروه زيادى از شيعيان خطاكار نجات مى يابند... .[26]

قاضى عياض، در شرح صحيح مسلم مى نويسد: عقيده اهل سنت اين است كه شفاعت از نظر عقل، بى اشكال و از نظر دلايل نقلى، اعتقاد به آن واجب و لازم است... .[27]

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در قيامت جزو شفيعان درگاه الهى است و امّتش را شفاعت خواهد نمود.

از آيه شريفه (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى)[28]; و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى. استفاده مى شود، بدون شك پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) خشنوديش تنها در نجات خويش نيست، بلكه زمانى راضى و خشنود مى شود كه شفاعتش درباره امتش نيز پذيرفته شود; به همين دليل در روايات آمده است كه اين آيه، اميدبخش ترين آيه قرآن كريم و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است.

امام باقر(عليه السلام) از قول اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل مى كند كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: روز قيامت من در جايگاه شفاعت مى ايستم و آن قدر گنه كاران را شفاعت مى كنم كه خداوند مى فرمايد: «آيا راضى شدى يا محمّد»؟! من مى گويم: «راضى شدم، راضى شدم»![29]

هم چنين از آيه شريف (عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا)[30]; تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد! استفاده مى شود، «مقام محمود» مقام بسيار برجسته اى است كه روايات، آن را به «مقام شفاعت كبرى» تفسير كرده اند، چرا كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)بزرگ ترين شفاعت كننده در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.

از آيات ديگر نيز شفاعت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) استفاده مى شود.[31]

از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده:

شفاعت خود را براى گناه كاران امتم ـ كه مرتكب گناهان بزرگ شده باشند ـ ذخيره كرده ام.[32]

برخى از شفاعت كنندگان از نظر قرآن و روايات عبارتند از:

1. پيامبر گرامى اسلام; در سوره اسراء آيه 79 آمده است: (وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِى نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا); بخشى از شب را با خواندن نماز نافله بيدار باش، تا پروردگارت تو را به مقام شفاعت برانگيزد. مفسران، در ذيل آيه گفته اند: مقام محمود، همان شفاعت پيامبر اكرم است.

2. انبياء; (وَ لاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)[33]; كسانى كه جز خدا مورد پرستش واقع مى شوند ]مانند بت ها[ مالك شفاعت نيستند، مگر آن گروه كه به حق گواهى دهند و به آن عالم باشند.

روشن است كه از مصاديق روشن «من شهد بالحق» پيامبران الهى هستند.

3. اهل بيت پيامبر اكرم; در قرآن كريم آيات فراوانى وجود دارد كه به گفته مفسران و به بيان احاديث، در مورد اهل بيت(عليهم السلام) و شفاعت آنها نازل شده است; از جمله:

الف) آيه 255 سوره مباركه بقره: (مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ); كيست آن كس كه جز به اذنش در پيشگاهش شفاعت كنند؟

علاّمه طباطبائى مى فرمايد: كه مراد از شفاعت كنندگان امامان معصوم
هستند.[34]

ب) آيه 101 سوره مباركه شعرا: (فَمَا لَنَا مِن شَـفِعِينَ * وَ لاَ صَدِيق حَمِيم); در نتيجه شفاعت گران نداريم، و نه دوستى نزديك. روايات متعددى در ذيل آيه آمده است كه بعضى از آنها را علامه طباطبائى آورده است و در آنها صريحاً آمده است كه شافعان امامان هستند.[35]

ج) (لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)[36]; آنان هرگز مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد.

با توجه به روايتى كه در ذيل آيه فوق آمده است، مراد از عهد در جمله: (عندالرحمن عهداً) كسى است كه به ولايت اميرمؤمنان و امامان اهل بيت بعد از او عقيده داشته باشد و اين گونه افراد مالك شفاعتند; بنابراين، مى توان برداشت كرد كه به طريق اولى خود امامان اهل بيت هم مالك شفاعت هستند.[37]

4. ملايكه;[38]

5. علما و شهدا; در حديثى از پيامبر اكرم آمده است: روز قيامت، پيامبر و دانشمندان دينى و شهيدان راه خدا شفاعت مى كنند.[39]

6 . متعلمان و حافظان قرآن;

7. خويشاوندان;[40]

8 . قرآن مجيد;[41]

9. و...[42]

شفاعت داراى شرايط و حدودى است كه مهم ترين آنها بر اساس آيات و روايات عبارت است از: ايمان به خدا و اطاعت از اهل بيت(عليهم السلام) و اعتقاد به امامت امامان معصوم(عليهم السلام) و بايد توجه داشت كه دوستى اهل بيت(عليهم السلام)بدون اطاعت از آنها و اعتقاد به امامت آنها ثمرى درباره شفاعت ندارد; چرا كه حقيقت دوستى زمانى تحقق مى پذيرد كه اطاعت را در پى داشته باشد و در غير اين صورت نمى توان نام آن را به حقيقت «حب» دانست.

اهل بيت(عليهم السلام) در دنيا با هدايت انسان ها، آنها را از سرانجام بد كارهايشان رها مى سازند; به عبارت ديگر پيروان اهل بيت در قيامت زير پرچم نجات اهل بيت(عليهم السلام)قرار مى گيرند و اين در حقيقت تجلى همان پيروى است كه در دنيا از آنها داشته اند. افزون بر اين رحمت و مغفرت الهى كه هدايت نيز جزو آن است، همان طور كه در دار دنيا توسط پيامبران و اولياء الهى به مردم مى رسد، در آخرت نيز به واسطه آنها به مردم مى رسد، ولى در آخرت تنها كسانى مى توانند از خوان گسترده رحمت و مغفرت الهى استفاده كنند كه شرايط لازم را در دنيا براى خود فراهم كرده باشند. به ديگر سخن رحمت و مغفرت الهى چه در دنيا و چه در آخرت گسترده است، ولى شرط بهره بردن از رحمت و مغفرت خدا در آخرت، بهره مند شدن از رحمت خدا در دنيا است و چنان كه ذكر شد، هدايت پذيرى و اطاعت از اهل بيت(عليهم السلام)، از بزرگ ترين رحمت هاى پروردگار در دنياست.

بى شك از جمله زمان هايى كه شفاعت در آن صورت مى گيرد، قيامت است و بسيارى از آيات شفاعت ناظر به آن روز است، امّا اين كه آيا در جهان برزخ يا حتى در عالم دنيا نيز شفاعت صورت مى گيرد يا نه؟ جاى گفت و گو است. به نظر علامه طباطبائى(رحمه الله)، شفاعت در آخرين موقف قيامت انجام مى گيرد; در اين جاست كه شفاعت كننده تقاضاى مغفرت شفاعت شونده را مى كند، تا بدين وسيله وارد دوزخ نشود و يا به كمك شفاعت او، بعضى از كسانى كه در دوزخند خارج شوند.

ديدگاه دوم اين است كه با توجه به معناى وسيع كلمه «شفاعت» اين عمل در هر سه عالم (دنيا، برزخ و آخرت) صورت مى پذيرد، هر چند محل اصلى شفاعت و آثار مهم آن در قيامت و براى نجات از عذاب دوزخ است.[43]

 شفاعت در عالم برزخ:

شفاعتى كه به معناى بخشيده شدن و مورد عفو قرار گرفتن انسان ها به خاطر واسطه شدن امامان و افراد صالح و پرهيزكار مطرح است، همان شفاعت معروف و مصطلح در قيامت است و بسيارى از آيات بر اين گونه شفاعت دلالت دارند.

علامه طباطبائى(رحمه الله) مى گويد: «شفاعت در آخرين موقف (ايستگاه و توقف گاه) قيامت انجام مى گيرد و در آن جاست كه شفاعت كننده تقاضاى مغفرت شفاعت شونده را مى كند تا به اين وسيله وارد دوزخ نشود و يا به كمك شفاعت او بعضى از كسانى كه در دوزخ و جهنّم هستند خارج شوند.[44]

خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز ]روز قيامت[ شفاعت ]هيچ كس[ سودى نمى بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضى باشد.[45]

 

[1] . راغب اصفهانى، مفردات، ماده شفع.

[2]. ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6، ص 520.

[3]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: جعفر سبحانى، مفاهيم القرآن، ج 4، ص 156 ـ 314; جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 3 ـ 210; جعفر سبحانى، آيين وهابيت و... .

[4] . براى كسب آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 156 ـ 186 پيروى، 1417 ق و تفسير نمونه، ج 1، ص 223 ـ 246 (دارالكتب، 1362) و مجمع البيان، ج 1، ص 625 (دارالمعرفه، 1408 ق) و قاموس قرآن، نوشته قرشى، ج 4، ص 48، دارالكتب، 1354 ش و عدل الهى، اثر شهيد مطهرى، بخش شفاعت.

[5]. انبياء، آيه 28.

[6] . شيخ صدوق، امالى، ص 370.

[7]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 12 ـ 25 و 192 ـ 197; ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 2، ص 508 ـ 544.

[8]. ر.ك: مفردات راغب، ص 457 و 458; قرشى، قاموس قرآن، ج 4، ص 49.

[9]. نهج البلاغه، كلمه 63 .

[10]. الميزان، ج 1، ص 218ـ214; ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6، ص 522ـ523.

[11]. ر.ك: تفسير نمونه، ج 4، ص 37 ـ 39.

[12]. طه، آيه 109.

[13]. يونس، آيه 3.

[14]. بقره، آيه 255.

[15]. سبأ، آيه 23.

[16]. مريم، آيه 87.

[17]. زخرف، آيه 86.

[18]. شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 68.

[19]. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 10، ص 263; بحارالانوار، ج 100، ص 139.

[20]. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 155.

[21]. همان، ج 3، ص 376; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1441; مسند احمد، ج 3، ص 213; سنن ترمذى، ج 4، ص 45.

[22]. مسند احمد، ج 2، ص 426.

[23]. سنن ترمذى، ج 4، ص 114; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443 و قريب به معنى صحيح مسلم، ج 1، ص 122; صحيح بخارى، ج 8، ص 143.

[24]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 155 ـ 178.

[25]. محمد بن عبدالوهاب، كتاب التوحيد باللغة الفارسيه، ص 124 و 125.

[26]. شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 14 و 15.

[27]. شرح صحيح مسلم، ج 2، ص 58.

[28]. ضحى، آيه 5.

[29] . حاكم حسكانى، شواهدالتنزيل، ج 2، ص 446.

[30]. اسراء، آيه 79.

[31] . نساء، آيه 64 ; مريم، آيه 87 ; زخرف، آيه 86 ; منافقون، آيه 5.

[32]. شيخ صدوق، خصال، ص 156، ح 1 ـ 17 و 36 ـ 40; جهت آگاهى بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 12، ص 225; ج 27، ص 99; ج 13، ص 131; و جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 183 ـ 192.

[33]. زخرف، آيه 86.

[34]. الميزان، ج 2، ص 341.

[35]. ر.ك: الميزان، ج 19، ص 291; ترجمه الميزان، موسوى همدانى، ج 15، ص 411; تفسير نمونه، ج 15، ص 276.

[36]. مريم، آيه 87.

[37]. ر.ك: ترجمه الميزان، ج 14، ص 152ـ156; تفسير نمونه، ج 13، ص 135.

[38] . انبياء، آيه 26 ـ 28; زخرف، آيه 86 .

[39]. ميرا حسين نورى، مستدرك الوسايل، ج 11، ص 20.

[40] . بحارالانوار، ج 8 ، ص 43.

[41] . كلينى، كافى، ج 2، ص 599.

[42]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 8، ص 183.

 

[43]. ر.ك: پيام قرآن، ج 6، ص 527ـ528.

 

[44]. الميزان، ج 1، ص 156.

[45]. طه، آيه 109; ر.ك:  ناصر مكارم شيرازى و همكاران، پيام قرآن، ج 6 ، ص 508 ـ 544.

منبع :«واحد پاسخ به پرسش هاى قرآنى» در «گروه پژوهش هاى نوآمد» وابسته به «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از زير مجموعه هاى دفتر تبليغات اسلامى

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 0 =
*****