فضایل امیرالمومنین از زبان مخالفین

13:00 - 1394/08/28

چکیده: حال با توجه به این روایات که علمای اهل سنت نقل کرده‌اند، آیا رواست او را خلیفه چهارم بدانیم و سه نفر را که هیچ‌کدام از این فضایل را ندارند را بر او مقدم کنیم؟ آیا عمل اهل سنت که دیگران را امام و خلیفه قرار دادند، درست است؟ آیا عقل می‌پذیرد او را که دارای فضایل بسیار است و احدی از جامعه اسلامی بعد از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به گرد پای او نمی‌رسد را کنار بگذاریم و دیگران بر او مقدم کنیم؟ کدام عقل سلیمی این مطلب را قبول می‌کند؟

امام علی(علیه‌السلام)

شیعه بالاتفاق معتقد است امام و خلیفه بلافصل پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از ایشان امیرالمومنین(علیه‌السلام) است و این کار توسط خداوند متعال در کتاب خدا بیان شد و پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز در مدت نوبت خود از همان روز اول تا پایان عمر مبارک خود بارها این نکته را گوش‌زد کرد؛ لذا هم آیاتی از قرآن کریم بر امامت امیرالمومنین(علیه‌السلام) وجود دارد و هم روایت نبوی.
اما بر فرض که بپذیریم هیچ متنی بر خلافت و جانشینی بلافصل امیرالمومنین(علیه‌السلام) از ناحیه‌ی پیامبر اکرم اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وجود ندارد؛ باز خلافت و امامت حق امیرالمومنین(علیه‌السلام) بود، زیرا بدون شک ایشان بعد از نبی گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) افضل امت بود و هیچ صحابی از حیث فضائل به گرد پای ایشان نمی‌رسید.
لذا ما با دلیل عقلی هم می‌توانیم امامت را حق امیرالمومنین(علیه‌السلام) بدانیم، زیرا عقل حکم می‌کند که افضل مردم در رأس باشد و هرگز کسی که از هر حیث بر دیگران برتری دارد، نباید از کسی که از او پایین‌تر است تبعیت کند، لذا عقل بشری حکم می‌کند او را مقدم کنیم و او را در رأس امور قرار دهیم.

در این‌جا از کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید معتزلی، چند روایت در شأن و منزلت امیرالمومنین(علیه‌السلام) نقل می‌کنیم که در شان هیچ کسی وارد نشده است و دال بر افضل بودن حضرت بر تمام صحابه است؛ وی که از بزرگ‌ترین علمای اهل سنت است نقل می‌کند که این روایات صحیح هستند و در بیشتر کتب اهل سنت موجودند و تنها هم در شأن امیرالمومنین(علیه‌السلام) وارد شده‌اند و احدی در آن‌ها با حضرت شریک نیست. وی قبل از نقل این روایات می‌گوید: «اگر خود حضرت با آن فصاحت و بلاغتی که دارد و تمام فصحا و بلغای عرب جمع شوند و در شأن حضرت مبالغه کنند، یک دهم فضایل حضرت بیان نمی‌شود و این موارد تنها نمونه‌ای از فضایل آن حضرت است. هم‌چنین می‌گوید: من از علمای شیعه که متهم به دفاع از حضرت هستند هم چیزی نقل نمی‌کنم، بلکه تنها از عالمان برجسته اهل سنت نقل می‌کنم که نقل آن‌ها موجب سکون نفس آدمی می‌شود».[1]

ایشان 24 روایت را در فضیلت امیرالمومنین(علیه‌السلام) نقل کرده است که ما در این‌جا به علت رعایت اختصار تنها چند مورد از آن‌ها را نقل می‌کنیم:
1. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «اى على، حقّا خداوند تو را به چیزی زينت کرده است كه احدی از بندگان خود را به آن، زينت نکرده است؛ اين زينت، «زهد در دنيا» است. خداوند متعال تو را طورى قرار داده است كه چيزى از دنيا را نمى‌‏گيرى و به خود نمى‏‌بندى، و دنيا هم چيزى از تو را نمى‌‏گيرد و به خود نمى‌‏بندد، و خداوند به تو دوستى و محبت مساكين را بخشيده است، بنابراين تو را طورى قرار داده است كه مى‏‌پسندى آن‌ها پيروان تو باشند، و مساكين نيز مى‏‌پسندند كه تو امام ايشان باشى».[2]

2. پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به افرادی از قبيله «ثقيف» که خدمت حضرت رسیده بودند فرمود: «اسلام بياوريد، و گرنه به سوى شما مردى را می‌فرستم كه از من است (يا آن‌كه فرمود: همتاى نفس من است) او گردن‏‌هاى شما را مى‌‏زند، و زن و بچه شما را اسير مى‌‏كند، و اموال شما را می‌گیرد».[3]
خلیفه دوم مى‌‏گويد: «من هيچ‌وقت تمنّاى حكومت را نکردم مگر آن روز، سينه خود را به جلو مى‌‏دادم، به اميد آن‌كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بگويد: آن مرد، اين است؛ اما حضرت روى خود را گردانيد، و دست على بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) را گرفت و گفت: آن مرد اين است، آن مرد اين است».

3. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «خداوند درباره على بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) عهدی به گردنم نهاد؛ گفتم: پروردگارا برایم بیان بفرما؛ به من فرمود: گوش فرا دار که حقّا و تحقيقا على(علیه‌السلام) لوا و پرچم هدايت است، و امام و پيشواى اولياى من است، نور كسى است كه از من پيروى كند، اوست كلمه من كه از حقايق و اسرار آگاه است، آن كلمه‌‏اى كه آن را ملازم مردمان با تقوى كرده‌‏ام. كسى كه وى را دوست بدارد، حقّا من‌را دوست داشته است، و كسى كه از او اطاعت كند، حقّا از من اطاعت كرده است. اى پيغمبر، تو على(علیه‌السلام) را بدين مطالب بشارت بده...».[4]

4. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «كسى كه دوست دارد مانند من زندگى كند، و مانند من بميرد، و به شاخه‏‌اى از ياقوت كه خداوند متعال با دست خود آفريده است چنگ بزند، بايد به ولایت على بن ابيطالب(علیه‌السلام) چنگ بزند».[5]

5. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «اى انس براى من مقداری آب آماده كن تا وضو بگیرم؛ سپس رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برخاست، و دو ركعت نماز خواند و فرمود: اولين كسى كه از اين در داخل ‏شود اما متّقيان، سيّد و سرور مسلمانان، رئيس و بزرگ دين، خاتم وصيّين، رهبر و جلودار سفيدرویان است كه پيشانى و پاهاى آنان به دلیل آب وضو، روشنى و درخششی زیبا دارد».
انس مى‌‏گويد: من با خودم گفتم: بار پروردگارا، اين مرد را مردى از طایفه انصار قرار بده. در اين‌حال على(علیه‌السلام) وارد شد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: اى انس، چه كسى آمد؟ من گفتم: على(علیه‌السلام) آمد، حضرت با بشاشت و خوش‌حالى برخاست، و علی(علیه‌السلام) را در آغوش گرفت و عرق چهره او را با دست خود پاک کرد.
در اين حال على(علیه‌السلام) گفت: «اى رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درود و تحيّت خداوند بر تو باد و بر آل تو باد، امروز با من كارى كردید كه تا امروز به هيچ‌‏وجه با من انجام نداده بودید».
حضرت فرمود: «چه چيز مانع اين‌گونه محبّت و خوش‌حالی من مى‌‏شود، در حالی‌كه فقطّ تو هستى كه بار رسالت و تعهّد من‌را ادا مى‌‏كنى و صدای من‌را به مردم مى‏‌رسانى؟ و در آن‌چه پس از من اختلاف مى‌‏كنند، تنها تو هستى كه در موارد اختلاف، حق مطلب را روشن مى‌‏كنى».[6]

حال با توجه به این روایات که علمای اهل سنت نقل کرده‌اند، آیا رواست او را خلیفه چهارم بدانیم و سه نفر که هیچ‌کدام از این فضایل را ندارند را بر او مقدم کنیم؟ آیا عمل اهل سنت که دیگران را امام و خلیفه قرار دادند، درست است؟ آیا عقل می‌پذیرد او را که دارای فضایل بسیار است و احدی از جامعه اسلامی بعد از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به گرد پای او نمی‌رسد را کنار بگذاریم و دیگران بر او مقدم کنیم؟ کدام عقل سلیمی این مطلب را قبول می‌کند؟

قضاوت در این باره را به عقل‌های بیدار و جویای حقیقت می‌سپاریم.
-----------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. «شرح نهج البلاغة»، طبع دار إحياء الكتب العربيّه، با تحقيق محمّد أبو الفضل إبراهيم، ج 9، از ص 166 تا ص 175.
[2]. «يا علىّ! إنّ الله قد زيّنك بزينة لم يزيّن العباد بزينة أحبّ إليه منها، هى زينة الأبرار عند الله تعالى: الزّهد فى الدّنيا، جعلك لا ترزأ من الدّنيا شيئا، و لا ترزأ الدّنيا منك شيئا، و وهب لك حبّ المساكين، فجعلك ترضى بهم أتباعا، و يرضون بك إماما».(به نقل از حلية الأولياء، ج 1، ص 71؛ أسد الغابه، ج 4، ص 23)
[3]. «لتسلمنّ أو لأبعثنّ إليكم رجلا منّى- أو قال: عديل نفسى- فليضربنّ أعناقكم و ليسبينّ ذراريكم، و ليأخذنّ أموالكم». این حدیث را احمد بن حنبل هم در مسند خود نقل کرده است.
[4]. «إنّ الله عهد إلىّ فى علىّ عهدا، فقلت: يا ربّ بيّنه لى! قال: اسمع! إنّ عليّا راية الهدى، و إمام أوليآئى، و نور من أطاعنى، و هو الكلمة الّتى ألزمتها المتّقين، من أحبّه فقد أحبّنى، و من أطاعه فقد أطاعنى! فبشّره بذلك! فقلت: قد بشّرته يا ربّ! فقال: أنا عبد الله و فى قبضته، فإن يعذّبنى فبذنوبى لم يظلم شيئا، و إن يتمّ لى ما وعدنى فهو أولى. و قد دعوت له، فقلت: اللّهمّ اجل قلبه و اجعل ربيعة الإيمان بك! قال: قد فعلت ذلك، غير أنّى مختصّه بشى‏ء من البلاء لم أختصّ به أحدا من أوليائى! فقلت: أخى و صاحبى! قال: إنّه سبق فى علمى أنّه لمبتل و مبتلى». این حدیث را حافظ «ابو نعیم» در کتاب «حلیه الاولیا» نقل کرده است.
[5]. «من سرّه أن يحيى حياتى، و يموت ميتتى، و يتمسّك بالقضيب من الياقوتة الّتى خلقها الله تعالى بيده- ثمّ قال لها كونى فكانت- فليتمسّك بولآء علىّ بن أبيطالب». اين روايت را حافظ ابو نعيم در كتاب «حلية الأولياء» ، و احمد بن حنبل در دو كتاب «مسند» و «فضائل علىّ بن أبيطالب» روايت كرده‌اند.
[6]. «أوّل من يدخل عليك من هذا الباب إمام المتّقين، و سيّد المسلمين، و يعسوب الدّين، و خاتم الوصيّين، و قائد الغرّ المحجّلين» این حديث را ابو نعيم در «حلية الأولياء» روايت كرده است.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 0 =
*****