نکوهش مردم توسط امیرالمومنین بعد از جریان سقیفه

13:31 - 1394/08/28

چکیده: امیرالمومنین(علیه‌السلام) در این خطبه، به صراحت بیان می‌کند که خلافت حق او بوده و پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایشان را به عنوان جانشین خود منصوب کرده‌اند؛ ولی دیگران این دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نادیده گرفته و آن شخصی که صلاحیت لازم را نداشت را به جای ایشان برگزیدند و حتی به مردمی که با او بیعت کردند و سکوت اختیار کردند وعده عذاب می‌دهد،

اعراض امیرالمومنین

اعتقاد شیعه بر این است که امیرالمومنین(علیه‌السلام) تنها جانشین بر حق پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده و امام مسلمین بعد از نبی گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و دیگران این حق را غصب کردند و به ناحق حضرت را خانه‌نشین کردند؛ اما اشکالی که توسط علمای اهل سنت بر این اعتقاد وارد شده و همیشه و در طول تاریخ یکی پس از دیگری تکرار کرده‌اند، این است که می‌گویند: اگر این حرف درست است، پس چرا حضرت در برابر این غصب، هیچ اعتراضی نکرد و سکوت کرد و با آن‌ها بیعت کرد.
این شبهه بارها توسط علمای شیعه پاسخ داده شده و حتی از منابع خود اهل سنت روایاتی را آورده‌اند که در آن‌ها حضرت و دیگر اهل بیت(علیهم‌السلام) در مواقع مختلفی به این مطلب تصریح کرده و خلافت را حق خود دانسته‌اند و به روایاتی مانند غدیر و حدیث منزلت احتجاج کرده‌اند. اما آنان که به دنبال حق و حقیقت نباشند، تنها حرف خود را تکرار می‌کنند و پاسخ مناسب را هم نشنیده می‌گیرند.

ما در نوشته‌های زیادی این احتجاجات را بیان کردیم و همه آن‌ها را از کتب اهل سنت نقل کرده‌ایم.[1] اما اینک مطلبی را از کتب شیعی برای خواننده محترم نقل می‌کنیم که در آن هم حضرت تصریح می‌کند که خلافت حق او بوده و هم این‌که دیگران آن‌را به ناحق تصاحب کردند و منحرف شدگان همه در عذاب هستند. این خطبه که به «خطبه وسیله» معروف است، در کتاب معتبر «کافی» آمده است که ما ترجمه آن‌را برای خوانندگان محترم نقل می‌کنیم:

امام صادق(علیه‌السلام) به «جابربن یزید جعفی» فرمود: «امير المومنين(عليه‌السلام) هفت روز بعد از رحلت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که البته این هفت روز را هم به جمع‌آوری قرآن مشغول بود، به میان مردم آمد و براى مردم مدينه خطبه خواند». سپس امام صادق(علیه‌السلام) خطبه حضرت را برای جابر قرائت کرد که چون بسیار مفصل است، ما تنها جاهایی که به بحث ما مربوط می‌شود را بیان می‌کنیم.

امیرالمومنین(علیه‌السلام) بعد از حمدی بليغ و ثنایی جميل، و صلوات و درودی بى‏‌نظير بر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بيان آيات قرآنی كه دلالت بر امامت آن حضرت داشت، فرمود: «خداوند متعال بندگان خود را به وسيله من آزمايش کرد، و با دست من مخالفان و دشمنان خود را كشت، و با شمشير من، منكران خودش را به ديار فنا فرستاد، و من‌را موجب نزديكى مومنين به بارگاه عظمت و حرم كبريایی‌اش قرار داد، و به واسطه من پشت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را محكم كرد، و من‌را به يارى و نصرت او گرامى داشت، و به علم و دانش او مشرّف گردانيد، و خصوصیات او را بلا عوض به من بخشيد، و من را به وصایت او اختصاص داد، و براى خلافت او در ميان امت او برگزيد. و در وقتى كه جميع مهاجرين و انصار در مجلس پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جمع بودند، و آن‌قدر هم جمعيت  زیاد بود كه جا براى نشستن نبود، پیامبر فرمود: «ای مردم، منزلت على نسبت به من، مانند منزلت هارون است نسبت به موسى، الا این‌که پس از من پيغمبرى نخواهد بود» و همه مومنين گفتار پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را که از جانب خدا بود، فهميدند و تصدیق كردند، زيرا كه همه من‌را مى‏‌شناختند كه من برادر پدرى و مادرى رسول خدا نيستم، ولی هارون برادر پدرى و مادرى موسى بود. و همه فهميدند كه من پيغمبر نيستم تا آن كلام رسول اقتضاى نبوّت را در من نموده باشد. بلكه اين گفتار از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بيان استخلاف و جانشينى من در امّت خودش بود، همان‌طور كه موسى هارون را خليفه خود كرد، و جانشين خود قرار داد.

آن‌گاه امير المومنین(علیه‌السلام) داستان حجه الوداع و غدير خم و حديث «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و نزول آيه اكمال دين و اتمام نعمت را بيان کرد، سپس ‏فرمود: «چون خداوند(عزوجل) پيامبر خود را به سوى خود فرا خواند و بالا برد، زمانى طول نكشيد، مگر به اندازه يك چشم بر هم زدنی، كه ناگهان مردم به جاهلیت خود برگشتند و به قهقرى رفتند، و طلب خون‏‌هایی را كه اسلام از آن‌ها ريخته بود نمودند، در را بستند و خانه را شكستند و آثار رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را تغيير دادند. از احكام آن حضرت اعراض كردند، و از انوار او دور شدند، و به جاى خليفه و جانشينی كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) معين کرده بود، ديگرى را به عنوان خليفه و جانشين او اتّخاذ كردند، و البتّه در اين امر از ستم‌پيشگان بودند.

و چنين پنداشتند كه آن كسی را که از آل ابو قحافه انتخاب كردند، به جانشينى و نشستن در مقام و محل رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آن كسى را كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خودش به عنوان جانشين در مقام و محل خودش مقرّر كرده است سزاوارتر است، و پنداشتند كه هجرت‌كننده از آل قحافه از هجرت كننده‌ی پرورش يافته دست رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و دست پرورده‌ی خود خدا، و تربيت كننده خلايق به مقام ربوبيت‏ حضرت حق(جل‌وعلا) كه ناموس «هاشم بن عبد مناف» است، بهتر است. آگاه باشيد كه تحقيقا و مسلّما اولين شهادت باطلى كه در اسلام تحقّق پذيرفت، شهادت ايشان بود بر اين‌كه رفيق‌شان و صاحب‌شان از جانب رسول الله، خليفه و جانشين است، و در مقام او نشسته است».

و خطبه را ادامه مى‏‌دهد، تا اين‌كه مى‌‏فرماید: «اى مردم آگاه باشید، وجود من در ميان شما مثل وجود هارون است در ميان آل فرعون، و مثل باب حطّه است در ميان بنى إسرائيل، و مثل كشتى نوح است در ميان قوم نوح. من آن خبر بزرگ و بزرگ‌ترين صدّيق هستم، و به زودى آن‌چه را كه شما را از آن بر حذر داشته‏‌اند، دريافت خواهيد كرد؛ و پس از اين درنگ ناچيز، لازمه‌ی اعمال خود را خواهید دید، در دنيا به ذلّت مبتلا مى‏‌شوید، و در روز قيامت شما را به شديدترين عذاب، عذاب  خواهند کرد، و خداوند از آن‌چه انجام می‌دهید غافل نيست.

بنابراين جزای كسى كه از راه راست منحرف شود، و با هاديان و راهنمايان خود مخالفت کند، و از نورش دورى گزيند، و در تاريكی‌ها فرو رود، عذاب همان گناهى است كه مرتكب شده است، در آن روزى كه صيحه آسمانى به حقّ زده مى‏‌شود که آن روز، روز خروج از قبرهاست. حقّا و تحقيقا ما هستيم كه زنده مى‏‌گردانيم، و مى‏‌ميرانيم، و فقط بازگشت به سوى ماست؛ ما به آن‌چه مى‏‌گويید دانا هستیم...».[2]

همان‌طور که دیدید امیرالمومنین(علیه‌السلام) در این خطبه، به صراحت بیان می‌کند که خلافت حق او بوده و پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ایشان را به عنوان جانشین خود منصوب کرده‌اند؛ ولی دیگران این دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نادیده گرفته و آن شخصی که صلاحیت لازم را نداشت را به جای ایشان برگزیدند و حتی به مردمی که با او بیعت کردند و سکوت اختیار کردند وعده عذاب می‌دهد، آیا مخالفت از این صریح‌تر و واضح‌تر وجود دارد؟ از طرفی نباید این‌گونه خطبه‌ها را اهل سنت نقل کند، چون مخالف مذهب آنان بوده و هرگز تعصب نخواهد گذاشت این موارد را نقل کنند.
قضاوت در این مورد را به عقل‌های بیدار و جویای حقیقت می‌سپاریم.
--------------------------------------------------------
[1]. این مطلب و این مطلب و این مطلب و این مطلب و این مطلب
[2]. فإنّ الله تبارك اسمه امتحن بى عباده، و قتل بيدی أضداده، و أفنى بسيفى حجّاده، و جعلنى زلفة للمؤمنين، و حياض موت على الجبّارين، و سيفه على المجرمين، و شدّ بى أزر رسوله، و أكرمنى بنصره، و شرّفنى بعلمه، و حبانى بأحكامه، و اختصّنى بوصيّته، و اصطفانى بخلافته فى أمّته، فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و قد حشده المهاجرون و الأنصار و انغصّت بهم المحافل:
أيّها النّاس! إنّ عليّا منّى كهارون من موسى إلّا أنّه لا نبىّ بعدى! فعقل المؤمنون عن الله نطق الرّسول، إذ عرفونى أننى لست بأخيه لأبيه و أمّه، كما كان هارون أخا موسى لأبيه و أمّه، و لا كنت نبيّا فاقتضى نبوّة و لكن كان ذلك منه استخلافا لى كما... حتّى إذا دعا الله عزّ و جلّ نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و رفعه إليه لم يك ذلك بعده، إلّا كلمحة من خفقة، أو وميض من برقة إلى أن رجعوا على الأعقاب، و انتكصوا على الأدبار، و طلبوا بالأوتار، و أظهروا الكتائب، و ردموا الباب، و فلّو الدّيار، و غيّروا آثار رسول الله، و رغبوا عن أحكامه، و بعدوا من أنواره، و استبدلوا بمستخلفه بديلا اتّخذوه و كانوا ظالمين.
و زعموا أنّ من اختاروا من آل أبى قحافة أولى بمقام رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ممّن اختار رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لمقامه، و أنّ مهاجر آل أبى قحافة خير من المهاجريّ الأنصارىّ الرّبّانىّ ناموس هاشم بن عبد مناف.
ألا و إنّ أوّل شهادة زور وقعت فى الإسلام شهادتهم أنّ صاحبهم مستخلف رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.... ألا و إنّى فيكم أيّها النّاس كهارون فى آل فرعون و كباب حطّة فى بنى إسرائيل و كسفينة نوح فى قوم نوح! إنّى النّبأ العظيم، و الصّدّيق الأكبر و عن قليل ستعلمون ما توعدون! و هل هى إلا كلعقة الآكل، و مذقة الشّارب، و خفقة الوسنان؟! ثمّ تلزمهم المعرّات خزيا فى الدّنيا و يوم القيامة يردّون إلى أشدّ العذاب، و ما الله بغافل عمّا يعملون. فما جزاء من تنكّب محجّته، و أنكر حجّته و خالف هداته، و حاد عن نوره، و اقتحم فى ظلمه، و استبدل بالماء السّراب، و بالنّعيم العذاب، و بالفوز الشّقاء، و بالسّرّاء الضّرّاء، و بالسّعة الضّنك، إلّا جزاء اقترافه و سوء خلافه، فليوقنوا بالوعد على حقيقته! و ليستيقنوا بما يوعدون! يوم تأتى الصّيحة بالحقّ ذلك يوم الخروج، إنّا نحن نحيى و نميت و إلينا المصير- يوم تشقّق الأرض عنهم سراعا ذلك حشر علينا يسير- نحن أعلم بما يقولون و ما أنت عليهم بجبّار فذكّر بالقرآن من يخاف وعيد...». (الكافي، شیخ کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش، ج 8، ص 18.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****