تلاشی دیگر برای از بین بردن واقعیتی تاریخی

12:24 - 1394/09/20

چکیده:هرگز وجدانهای‌ بیدار و آگاه، شهادت تاریخ را بر جنایات این گروه یاغی و باغی و سرکش را در حق اهل بیت(علیهم‌السلام) و پیروان ایشان، نادیده نمی‌گیرند و فریب ترفندهای وهابیت اموی را در قبح زدایی از چهره کریه و زشت امویان را نمی‌خورند.

امام حسن مجتبي(عليه‌السلام)

وهابیت همواره کوشیده است به هر طریقی که امکان دارد حقانیت اهل بیت(علیهم‌السلام) و اصالت راه آن‌ها را زیر سوال ببرد. اما تاکتیک آن‌ها در مورد امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) ضربه زدن به مصلحت نگری‌های آن حضرت است. و  اتفاقا برخی از شبهات‌شان را در قالب زیبا و به صورت بیان فضائل ارائه می‌کنند، اما در واقع به صورت خاموش در پی تحقق اهداف شؤم خودشان هستند.
یکی از فضائلی که در مورد امام حسن(علیه‌السلام) در منابع معتبر اهل سنت وارد شده است آن است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند: «حسن و حسین(علیهماالسلام) سرور جوانان بهشت هستند».[1] یا این‌که فرمودند: «خدایا من حسن را دوست می‌دارم پس او را و دوست‌داران او را دوست بدار».[2] این دو روایت با الفاظ مختلفی در حد تواتر نقل شده‌اند و حتی گاهی متعصب‌ترین عالمان اهل سنت نیز این احادیث را صحیح دانستند.

اما دشمنان گاهی برخی روایات جعلی را با چهره‌ای حق به جانب مطرح می‌کنند تا طیف مذهبی را فریب دهند که این فضیلت را امامتان دارد و شما ظلم می‌کنید!
به عنوان مثال آنها روایتی جعلی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بیان می‌کنند که آن‌را اول بار ابی داود طیالسی در مسند خویش از «ابی‌بکره نفیع بن الحارث» نقل کرده است که: «پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بر فراز منبر دیدم و امام حسن(علیه‌السلام) در کنارش نشسته بود، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گاهی به سوی مردم نگاه می‌کرد و گاهی به صورت حسن(علیه‌السلام) نگاه می‌نمود و می‌فرمود: «این فرزندم سید [آقا و بزرگ] است، و امید می‌رود خداوند به وسیله او بین دو گروه عظیم از مسلمین صلح ایجاد کند!».[3]
این روایت را طیالسی در مسندش آورده که در سال 204 هجری وفات کرده یعنی در قرن دوم و سوم می‌زیسته است. و این روایت توسط ایادی بنی امیه جعل شده! و قبل از آن دیده نشده است.

استاد «هاشم معروف الحسنی» ضمن جعلی دانستن این روایت آن را از ساخته‌های «ابوبکره» می‌داند تا معاویه و اطرافیانش را از مصداق «فئه باغیه» بیرون آورده و در صف مسلمانان قرار دهد. او می‌نویسد: «و در مورد این روایت من هیچ تردیدی ندارم که از ساخته‌های ابوبکره است، یا این‌که جعل شده و بعدا به او نسبت داده شده است تا ثابت شود معاویه از مسلمانان است نه از جفاپیشگان که قرآن او را بدین صفت خوانده و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز در سخنش به عمار فرمود: «تو را فئه باغیه خواهند کشت»[4] که بیشتر صحابه آن را از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده اند.... این حدیث یعنی سخن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عمار، به ویژه پس از کشته شدن او توسط سپاه معاویه، معاویه را نگران کرده بود و اگر «عمروبن عاص» به دادش نرسیده بود و سپاه شام را گم‌راه نساخته بود و نگفته بود که کشنده عمار کسی است که او را بدین جنگ گسیل داشته، می‌رفت که سپاه را بر معاویه بشوراند، معاویه هم چنان نگران حدیث پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و بالاخره ابوبکره بن الحارث بن کلده برادر زیاد به دادش رسید و حدیثی برایش جعل کرد که معاویه و همراهانش را یکی از دو گروه مسلمانان ساخت که امام حسن(علیه‌السلام) بین آن دو گروه مسلمان صلح ایجاد نمود».[5]

از این‌که ابوبکره در جنگ جمل در سپاه امیرالمومنین(علیه‌السلام) شرکت نداشته، معلوم می‌شود به اهل بیت(علیهم‌السلام) خاصه امیرمؤمنان(علیه‌السلام) ارادتی نداشته است.[6] استاد هاشم معروف الحسنی پیرامون انحراف ابوبکره از امیرالمومنین و فرزندان او(علیهم‌السلام) می‌نویسد: «به علاوه ابوبکره از علی و آل علی(علیهم‌السلام) منحرف بود و در جنگ‌هایش شرکت نداشت و او همان کسی است که به هنگامی که طلحه و زبیر و عایشه بر ضد علی(علیه‌السلام) سر به شورش گذاشتند، حدیث «پس از من فتنه‌ای به پا خواهد شد که در آن قاعد [نشسته] بهتر از قیام کننده است» را از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت کرد تا مردم را از یاری رساندن به امام علی(علیه‌السلام) منحرف سازد».[7] ابوبکره بن الحارث در خلافت امام علی(علیه‌السلام) از جمله قاعدین بود و پیشنهاد امام برای کارگزاری بصره را نپذیرفت[8] و از جنگ‌های حضرت به فتنه تعبیر می‌کرد[9] بنابراین حال چنین کسی که از مخالفان امام علی(علیه‌السلام) و ایادی معاویه است روشن است که حدیث او در مورد نیکو شمردن صلح امام حسن(علیه‌السلام) توسط پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جعلی و ساختگی است که یا خود ابوبکره ساخته و یا این‌که دیگران ساخته‌اند و آن را به او نسبت داده‌اند.

گرچه این روایت در ظاهر زیبا و نغز و بامفهوم است، ولیکن پشت پرده آن چیزی دیگر نهفته است و وهابیت نیز می‌کوشد به واسطه این روایت، جنایت بزرگ تاریخ را بپوشاند و حجاب بر واقعیتی تاریخی بکشد که بسیار بر مسلمین گران تمام شده است.
این‌ها این روایت را در ماجرای صلح امام حسن(علیه‌السلام) استفاده می‌کنند تا اگر ما گفتیم چرا معاویه بر امام حسن(علیه‌السلام) خروج کرد و امام ناچارا مجبور به صلح شد، آن‌ها به این روایت استناد کنند و بگویند این صلح، امری نیکو و پسندیده بوده است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) امام حسن(علیه‌السلام) را مصلح بین دو گروه عظیم مسلیمین دانسته و معاویه و همراه‌هانش را از مسلمین شمرده است نه از باغیان. 

این در حالی است که اگر بر مبنای منابع اهل سنت پیش برویم طرف مقابلِ امام مجتبی(علیه‌السلام) یعنی معاویه اصلا مسلمان نخواهد بود، چرا که اولا: امام مجتبی(علیه‌السلام) چه در نظر شیعه و چه در نظر اهل سنت، خلیفه بر حق بوده است؛ زیرا بنابر نظر شیعه، امامت سمتی الهی است و امامت ایشان ثابت است. و بنابر نظر اهل سنت اگر مردم با کسی بیعت کردند او خلیفه و امام زمان است که مردم پس از شهادت امیرالمومنین(علیه‌السلام) با امام مجتبی(علیه‌السلام) بیعت نمودند و حضرت نزدیک به شش ماه خلیفه مسلمین بودند.

علاوه بر این، در صحیح بخاری، معتبرترین کتاب نزد اهل سنت بعد از قرآن روایتی داریم که با استناد به آن می‌توانیم ثابت کنیم آن‌هایی که مقابل امام مجتبی(علیه‌السلام) ایستادند و شورش کردند، مسلمان نبودند. در این کتاب نقل شده: «هر کس از دست امیرش ناراحت بود باید صبر کند، چرا که هر کس یک وجب از اطاعت سلطان بیرون بیاید به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است».[10]
اینجا این سوال مطرح است آیا امام مجتبی(علیه‌السلام) خلیفه و امیر جامعه اسلامی بود یا نه؟ و اگر کسی بر ایشان خروج کرد آیا جاهل و کافر نیست؟!

اما دستان ناپاک بنی‌امیه روایتی جعل می‌کند که خداوند به واسطه آن حضرت(علیه‌السلام) بین دو گروه از مسلمین صلح ایجاد می‌کند یعنی خیلی خاموش و بی‌صدا بنی امیه را مسلمان می‌نامند! در حالی که از نظر اهل سنت خروج بر خلیفه کفر است.
بنابراین در پشت این روایت جعلی که در ظاهر کوشیده فضیلت امام مجتبی(علیه‌السلام) را بیان کند، واقعیتی ننگین، تحریف گشته و حزب بنی امیه [فئه باغیه]، مسلمان معرفی شده‌اند.
اما فرقه متعصب وهابیت که همواره سنگ محبت بنی امیه‌ را به سینه می‌زند و بر جنایات آن‌ها سرپوش نهاده و آنان را تقدیس می‌کند هدف اصلیش از استفاده این حدیث جعلی چیست؟ چه چیز را می‌خواهند وارونه جلوه دهند؟

شکی نیست که وهابیون می‌خواهند شخصیت خال المومنینِ خودشان(یعنی معاویه) را بالا ببرند، معاویه‌ای که قبل از صلح، بر خلیفه‌ی برحق خروج کرده و بعد از صلح نیز جمله‌ای دارد قابل تامل! او جمله‌ای دارد که در نهایت خدایی نبودنِ کارش را اثبات می‌کند یعنی هدف خود را حکومت دنیایی معرفی می‌نماید. وی پس از ورود به کوفه می‌گوید: «همانا به خدا قسم من با شما نجنگیدم برای نماز، روزه و حج و زکات، همانا شما این کارها را انجام می‌دهید و من برای حکومت بر شما جنگیدم، خدا هم این حکومت را به من داد در حالی که شما نسبت به آن کراهت داشتید!»[11] این جمله معاویه ثابت می‌کند که وی بر خلیفه الهی خروج کرده بعد شروط صلح را زیر پا می‌گذارد و بعد می‌گوید درد دین ندارم. و جالب آن‌که وهابیت امروز می‌کوشد با استناد به احادیث جعلی و بی‌اساس برای چنین شخصیتی حکم برائت گرفته و اصل خون‌ریزی و مخالفت او با دین را زیر سوال ببرند.

اما هرگز وجدان‌های‌ بیدار و آگاه، شهادت تاریخ بر جنایات این گروه یاغی و باغی و سرکش در حق اهل بیت(علیهم‌السلام) و پیروان ایشان را نادیده نمی‌گیرند و فریب ترفندهای وهابیت اموی در قبح زدایی از چهره کریه و زشت امویان را نمی‌خورند.
_______________________________________

پی‌نوشت
[1]. مسند الإمام أحمد بن حنبل،  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيبانی، قاهره، مؤسسة قرطبة،ح:11794؛/ و سنن النسائی الكبرى، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائی، بیروت، دار الكتب العلمية، ح:8298، و ح8365، ج5، ص95؛/ و ابن ماجة قزوینی،‌ محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق، عبد الباقی، محمد فؤاد،  الناشر دار إحیاء الکتب العربیة، دار إحیاء الکتب العربیة، بی‌تا، ج 1، ص 44؛/ و الجامع الصحيح سنن الترمذی، محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذی السلمی، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، بیروت، دار إحياء التراث العربی، بيروت، ح3768؛/ و حاکم نبیشابوری، المستدرك على الصحيحين، بیروت، دار الكتب العلمية، ح5630؛/ و المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانی، قاهره، دار الحرمين، 1415ق، ح5208؛/ و أبو القاسم طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، محقق، سلفی، حمدی بن عبد المجید، قاهرة،  مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، بی‌تا، ج3، ص39؛/ و أبو بکر عتکی(البزار)، مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار، محقق، محفوظ الرحمن زین الله، عادل بن سعد،‌ مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 1988م، ج3، ص102؛/ عبسی، أبوبکر بن أبی شیبة، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، محقق، کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبة الرشد، چاپ اول، 1409ق، ج6، ص378؛/ و بغدادی، أحمد بن جعفر، جزء الألف دینار و هو الخامس من الفوائد المنتقاة و الأفراد الغرائب الحسان، محقق، بدر بن عبدالله البدر، کویت، دار النفائس، چاپ اول، 1414ق، ج1، ص147؛/ و أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، الاعتقاد و الهدایة إلى سبیل الرشاد على مذهب السلف و أصحاب الحدیث، محقق، أحمد عصام الکاتب،‌ بیروت، دار الآفاق الجدیدة، چاپ اول، 1401ق، ج1،‌ ص328؛/ و حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهانی، بیروت، دارالکتاب العربی، ج5، ص58؛/ و صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمی البستی، محقق، شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم،‌ 1414ق، ج15، ص413، ح6960؛
[2]. صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی، بابهای: «ذکر اسامه بن زید» و «مناقب الحسن و الحسین(علیهماالسلام)»ج5، ص30 و ص32-33، و کتاب الادب، باب «وضع الصبی علی الفخذ» ج8،ص 10، و کتاب اللباس، باب: «السخاب للصبیان» ج7، ص205؛/ و ترمذی، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق، ج 5، ص614، ح3769، و ص619،ح 3782، و ص 656 – 657، ح3782و3783؛/ و قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله)[صحیح مسلم]، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج4، ص1883، حدیث 56، 58، 59؛/ و و سنن ابن ماجه، ج1، ص۵۱، مقدمه، فضل الحسن و الحسین ابنی علی بن ابی طالب(علیهم‌السلام)، ح ۱۴۲؛/ و مسند، احمد بن حنبل، ج2، ص 231، مجمع الزائد هیتمی، ج 9، ص 176، کنز العمال، ج 7، ص 104؛/ و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 166و ص 169؛/ و تاريخ دمشق ابن عساكر (بخش احوالات امام حسن عليه السلام)، صص ۳۷و ۵۲ ؛/ و حلیة الاولیاء، ج20، ص 35، و بیش از بیست کتاب دیگر که در ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 25-13 نام آنها دقیقا ذکر شده است.
[3]. مسند ابی داودالطیالسی، سلیمان بن داوود، بیروت، دارالمعرفه، ص118
[4]. «انک لن تموت حتی تقتلک الفئة الباغیة الناکبة عن الحق، یکون آخر زادک من الدنیا شربة لبن ».  مرحوم علامه امينى در الغدير چاپ بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1397 ق، چاپ اول، ج 9، صص 22 – 21، مدارك آن را يادآور شده است. نيز ر.ك. صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، ج۱، ص۱۱۵؛/ و تاريخ طبرى، ج3، جزء 6، ص21
[5]. زندگی دوازده امام، ج1، ص574؛ اسناد این روایت همه به صورت منفرد از پیامبر به یک صحابی و از وی به یک تابعی رسیده و از آن به بعد دامنه حدیث باز شده است. نقل سند بدین گونه این پرسش را پدید آورده که چرا سند به صورت اصولی از ابتدا پر شاخ و برگ نبوده و از سوی صحابه که خود حادثه صلح را درک کرده اند به افراد زیادی بازگو نشده است. ابهام در سند، این اندیشه را قوت می بخشد که از نام پیامبر و صحابه برای تقویت و مشروع نشان دادن محتوای حدیث استفاده شده است
[6]. ر.ک: پاورقی تهذیب التهذیب،ج 10،ص 419، به نقل از تهذیب الکمال.
[7]. زندگی دوازده امام، ج1، ص574
[8]. الکامل، عبدالله بن عدی، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکرللطباعه والنشر والتوزیع، 1409ق، ج3 ص256
[9] . الجمل، شیخ مفید، قم، مکتبه الداوری، ص279 ؛/ و البدایه و النهایه، ابن کثیر دمشقی، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربیه،1408ق، ج5 ص341.
[10]. صحیح بخاری، ج6، ص2588، ح6645
[11]. المعرفه و تاریخ، یعقوب بن سفیان الفسوی، ج3، ص327؛/ البته این جمله در منابع دیگری همچون مقاتل الطالبین و ... نیز آمده است

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 6 =
*****